در زیر قسمتی از نامه آیتالله طباطبایی، از علمای بزرگ مشروطهخواه، خطاب به مظفرالدین شاه را میخوانید:
... اعلیحضرتا!
مملکت خراب و رعیت پریشان و گدا، دست تعدی حکام و مأمورین به مال و عرض و جان رعیت دراز، ظلم حکام و مأمورین اندازه ندارد.
از مال رعیت هرقدر میلشان اقتضا کند میبرند. قوه غضب و شهوتشان به هر چه میل کند از زدن و کشتن و ناقص کردن اطاعت میکنند.
این عمارت و مبلها و وجوهات و املاک در اندک زمان از کجا تحصیل شده، تمام مال رعیت بیچاره است.
این ثروت همان فقرای بیمکنتاند که اعلیحضرت بر حالشان مطلعید. در اندک زمان از مال رعیت صاحب مکنت و ثروت شدهاند.
پارسال دخترهای قوچانی را که در عوض ۳ ری گندم مالیات که نداشتهاند بدهند، گرفته و به ترکمنها و ارامنه عشقآباد به قیمت گزاف فروختند، هزار رعیت قوچانی از ظلم به خاک روس فرار کردند.
هزارها رعیت ایران از ظلم حکام و مأمورین به ممالک خارجه هجرت کرده، به حمالی و فعلگی گذران میکنند و در ذلت و خواری میمیرند.
حال این مردم را از ظلم ظلمه به این مختصر عریضه ممکن نیست.
تمام این قضایا را از اعلیحضرت مخفی میکنند و نمیگذارند اعلیحضرت مطلع شده، در مقام چارهای به سر آیند.... البته اعلیحضرت راضی نمیشوند در تاریخ نوشته شود در عهد همایونی ایران به باد رفت، اسلام ضعیف و مسلمین ذلیل شدند.
اعلیحضرتا!
تمام این مفاسد را مجلس عدالت یعنی انجمنی مرکب از تمام اصناف مردم که در آن انجمن به داد عامه برسند و شاه و گدا در آن مساوی باشد، رفع خواهد کرد.... مجلس اگر باشد این ظلمها رفع خواهد شد و خرابیها آباد خواهد شد.
خارجه طمع به مملکت نخواهد کرد، سیستان و بلوچستان را انگلیس نخواهد برد، فلان محل را روس نخواهد خورد، عثمانی تعدی به ایران نمیتواند بکند.
وضع نان و گوشت که قوت غالب مردم است و مابه الحیات خلقند، بسیار مغشوش و بد است.
بیشتر مردم از این دو محرومند. اعلیحضرت همایونی اقدام به اصلاح این دو فرمودند، بعضی خیرخواهان حاضر شدند، افسوس آنها که روزی مبلغی گزاف از خباز و قصاب میگیرند، نمیگذارند این مقصود حاصل و مردم آسوده شوند.
حال سرباز که حافظ دولت و ملت است بر اعلی حضرت مخفی است. جزئی جیره و مواجب هم به آنها نمیدهند.
پیشتر به عملگی و فعلگی قوتی تحصیل میکردند، آن را هم قدغن نمودند و همه روزه جمعی از آنها از گرسنگی میمیرند.
برای دولت نقصی از این بالاتر تصور نمیشود.
در زاویه حضرت عبدالعظیم ۳۰ روز با کمال سختی گذراندیم تا دستخط همایونی در تأسیس مجلس مقصود، صادر شد.
شکرها به جا آوردیم، به شکرانه مرحمت چراغانی کرده، جشن بزرگی گرفته شد. به انتظار انجام مضمون دستخط مبارک روز میگذراندیم، اثری ظاهر نشد.
همه را به طفره گذرانده، بلکه صریحاً میگویند این کار نخواهد شد و تأسیس مجلس منافی سلطنت است.
نمیدانند سلطنت صحیح بیزوال با بودن مجلس است. بی مجلس، سلطنت بی معنی و در معرض زوال است.
*****
... به این نامه پاسخی رسید نزدیک به این مضمون:
جناب سید محمد مجتهد، نامه شما را خواندیم. به اتابک میسپاریم که خواستههای شما را به انجام برساند.
شما هم در وظایف خود کوتاهی ننمائید و به دعاگویی بپردازید و هر آینه اشرار و الواط را به اندرز خاموش گردانید و شورش و آشوب را فرونشانید و چنان نکنید که خشم ما همگی را فراگیرد.
عصرایران به نقل از: کتاب سیاه کاغذهای سیاسی و تاریخی، تألیف داود علی بابایی.