کلمها را خرد کردم و ریختم توی قابلمه.
- چطوره بیبی؟ از شغل جدیدتون راضی هستین؟
بیبی سر و ته هویجها را زد...
- دیه ننه، شغل مهندسی خو نی، ولی خو میدونی گلابی؟ اَ هیچی بیتره. پول یَی قَبض اُوو برقی توش درمیا!
سرکهها را ریختم توی دبه.
- بله بیبی، منم موافقم بالاخره کاره دیگه، سرگرمم هستیم.
- اصن میدونی چیه ننه؟ من اَ هوم بچگی دلوم ماخاس یَی مغازیِ ترشیفروشی واز کنم، اِقَدّم عاشق ترشی بودم که نگو.
نگاهش کردم.
- حالا خدا رو چه دیدی بیبی؟ شاید کارمون کمکم گرفت، مشتریا و سفارشامون اونقد زیاد شد که تونستیم یه مغازه بزرگ راه بندازیم. یه مغازه خیلی خیلی بزرگ با کلی سفارش.
بیبی نگاهم کرد.
-ها ننه. راس میگی. الان حساب کردم تقریباً روزی ده کیلو میفروشیم، مثلاً بعداً بشه صد کیلو، هزار کیلوووو... نه؟
- بله بیبی، بله.
*****بیب
ی گفت:
- ننهای رقمو رو که نوشتن ینی چن؟
نگاهی کردم.
- دو و هفصد.
- دو و هفصد ینی چن؟
- ینی دو میلیون و هفتصد هزار تومن بیبی.
- خو ینی بویه چیکارُش کنم؟
- این مالیاته بیبی، باید بپردازینش.
- بپردازم؟ ینی چیکار کنم؟
- ینی چیزی که فروختین، یه درصدیش رو هم باید مالیات بدین به اداره دارایی.
- ینی دو میلیون و هفصد تومن؟
- بله بیبی دیگه.- ووو
وی خاک عالم تو سرم. میه ما چیچی فروختیم که بویه اقد بیدیم مالیات؟ میه سر گردنه هه؟ای دیه چه وضُشه؟
- تازه شما که خوبین بیبی. من شنیدم برا بعضیا مالیات پنجا شص میلیونی اومده...
- یا امام غریب! ینی ماخانم بدن؟
- باید بدن بیبی.
- اگه ندیم چیطو میشه؟
- هیچی دیگه بیبی، میان دستگاه پوزتون رو جم میکنن میبرن.
- ماخام بیان ببرن که ورنگردن، پوز ماخام چکار؟ اصن من غلط کردم ترشی رِختَم فروختم. غلط کردم پوز گرفتم، غلط کردم گفتم ماخام کار کنم.
- چیه حالا بی بی؟
- هیچی، گیرونی و کماُووی و بیپولی کمه،ای مالیاتم دیه شده قوز بالِی قوز. بعدُشم میگن بری چه جوونِی مردم کار نیکنن، میه میذَرن؟
نگاهش کردم.
- ینی همه چی تموم بیبی؟ جمع کنیم بساط ترشی فروختن رو؟ هیچی به ذهنتون نمیرسه؟
کمی فکر کرد...
- میگم گلاب.
- جانم بیبی؟
- ترشی کیلو چن بود؟
- بیس و شیش تومن بیبی.
- بزن سی و هشت تا یَی پول مالیاتی اَ بغلُش دربیا!