زولَیخا! اربابان این وَلایت بَ مردم گفتَه مَیکونند خودَتان هم روی بازار نَظارت داشتَه باشید.
- خب؟!
- برای همین من دیروز کندَهکاری را کَنار گوذاشتم و وظیفه نَظارتی خودم را انجام دادم.
- آخر بَ تو چَه؟ تو تبعه موجاز چَکاره این وَلایت هستی؟ خودِ بازرسان کارَشان را بلدند.
- فِکِر نکونم. والا زورم بَگرفت از این همه گَرانی نرخ. طبق ریشَهیابی من، موقصر اصلی گَرانی گاو است.
- گاو؟ گاو دیگر چَکاره این وَلایت است؟
- بَ نظرم که همَه کاره همین گاوها هستند. دیروز رفتم پنیر خریدَه کونم، دیدم نرخش دو برابر شده. بَ دُکاندار گفتَه کردم: آقا چَه خبر است؟ چَرا این قدر گَران مَیدهی؟
بَگفت: موقصر من نیستم؛ کارخانَه گَران بَکرده.
پیش خودم گفتَه کردم: این نَمیشود. باید ته و توی حَکایت را بیرون بَیاورم. تیکت (بلیط) اتوبوس بَگرفتم و پیش ارباب کارخانَه روان شدم.
بَ او گفتَه کردم: چَرا پنیر را گَران بَکردید؟
بَگفت: ما هم شیرَمان را از دامدار گَران مَیخریم.
پیش یَک ارباب دامداری روان شدم و گفتَه کردم: آقا چَرا شیر را بَ کارخانَه گَران مَیدهی؟
بَگفت: علوفه گَران شده؛ گاوها هم زیاد مَیخورند.
پیش گاوها روان شدم و گفتَه کردم: موقصر گَرانی کیست؟
همَه آنها با هم داد بَزدند: ماااااا.