دانشآموز ساده ابتدایی بود و در روستای قاسمآباد زندگی میکرد که عضو کتابخانه کوچک روستایشان شد. از همان زمان به کتاب علاقهمند شد و عشق مطالعه در دلش زبانه کشید.
در 21 سالگی ازدواج کرد و برای زندگی مشترک راهی روستای تلمهتابی شد و همین بود شروعی دوباره برای کتابخواندن...
متولد سال 65 است. تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده اما برخلاف بسیاری از باسوادها و تحصیلکردهها، کتابخواندن را به هر چیزی ترجیح میدهد. به طوری که در ماه، بین 15 تا 30 کتاب میخواند.
گفتگو با این بانوی کتابخوان نمونه، پیشنهاد آقای ایرج جعفرزاده کتابدار کتابخانه کوثرنور بود و با هماهنگی ایشان مصاحبهای با خانم سکینه ملکحسینی انجام گرفت که میخوانید:
*****
- چه شد که به کتاب خواندن رو آوردید؟
بعد از ازدواج هر از گاهی برای خرید به شهر میآمدم تا اینکه در یکی از روزها به طور ناخودآگاه چشمم به تابلوی کتابخانه افتاد و با دیدن آن واقعاً به وجد آمدم. همان روز در کتابخانه عضو شدم و چند کتاب امانت گرفتم. پس از آن همه فکر و ذکرم شد کتاب و کتاب خواندن.
بیشتر زمانها کار خاصی هم در شهر نداشتم اما برای امانت گرفتن کتاب میآمدم و کتاب میگرفتم و میخواندم. خب مسیر طولانی و سخت بود و علاوه بر آن بچه کوچک هم داشتم اما با این وجود دست از خواندن کتاب برنمیداشتم. اوایل پنج کتاب امانت میگرفتم و گاهی به یک هفته نرسیده تمام میشد. همین بود که دو فرزندم را هم در کتابخانه عضو کردم. اینطور میتوانستم جمعاً 15 کتاب به خانه ببرم و این خیلی خوب بود. یعنی به نوعی دو هفتهای 15 کتاب یا به عبارتی حدوداً ماهی 20 تا 30 کتاب به خانه میبردم و میخواندم.
- با وجود همسر و دو فرزند و کارهای روزانه، آیا خواندن این تعداد کتاب برایتان سخت نبود؟نه! با برنامهریزی میتوان هرکاری انجام داد. برنامه من به این صورت بود که بعد از نماز صبح تا ساعت هفت یا هشت کتاب میخواندم و پس از آن صبحانه را آماده میکردم و کارهای مربوط به همسر و بچهها را انجام میدادم. هر جا و هر زمانی که وقت اضافی به دست میآمد، شروع میکردم به کتاب خواندن. شبها هم بعد از تمام شدن کارها چند ساعتی کتاب میخواندم. علاوه بر آن، به خاطر علاقه زیادم به کتاب و کتابخواندن، قید خیلی از کارها را زدم. رابطهام با همسایهها و خانمهای همسایه خیلی محدود شده بود. گاهی زنهای همسایه که به من سر میزدند و تعریف میکردند، تمام فکر و ذکرم پیش کتاب بود و اینکه ادامه آن چه میشود، به طوری که گاهی اصلاً متوجه حرفهایشان نمیشدم و وقتی میپرسیدم چه میگفتید، آنها گلایه میکردند.
کتاب خواندن من تنها به همین محدود نمیشد. گاهی که کارم زیاد بود و وقت برای کتاب خواندن نداشتم، کتابهای صوتی را از اینترنت دانلود میکردم و همزمان با انجام دادن کارهایی مثل ظرف شستن، لباس شستن، غذاپختن و... به آنها گوش میدادم.
- بیشتر چه کتابهایی میخوانید؟
اغلب روانشناسی. در مورد افکار مثبت و منفی، اعتماد به نفس و... البته در کنار آن داستان و کتابهای دیگر هم میخوانم ولی کتابهای روانشناسی را ترجیح میدهم.
- آیا اهل خرید کتاب هم هستید؟
اگر پول داشته باشم حتماً این کار را میکنم. بیشتر خانمها پولشان را بابت لوازمآرایش و لباس و... صرف میکنند اما من زمانهایی که به شهر میآمدم، به جای خرید لباس و لوازم آرایش و... کتاب میخریدم، به طوری که سه چهار کارتن پر از کتاب در خانه دارم.
- خواندن کتاب چه تأثیری در زندگی شما داشته است؟
کتابخواندن واقعاً فکر را تغییر میدهد و روش زندگی آدم را عوض میکند. خواندن کتاب و خصوصاً کتابهای روانشناسی باعث میشود انسان مثبت فکر کند و سادگی را سرلوحه زندگی خود قرار دهد. به دنبال مد و چشم و همچشمی و زندگی تجملاتی نباشد. باعث میشود انسان یاد بگیرد با وجود چیزهای ساده هم میتوان از زندگی لذت برد و در زندگی شاد بود. بسیاری زنها را میبینم که در چیزهایی مثل طلا، فرش، مدل ابرو، رنگ مو یا هر چیز دیگر با هم رقابت میکنند و زندگی را به کام خود و همسرشان تلخ میکنند. در صورتی که من فکر میکنم این چیزها در زندگی مهم نیست و میشود با چیزهای ساده خوش بود.
- چند فرزند دارید؟ آیا آنها هم اهل مطالعه هستند؟
پسرم امیرمحمد کلاس پنجم و دخترم مریم کلاس چهارم است. بله. آنها هم کتاب خواندن را دوست دارند. اکثر اوقات برایشان چند کتاب قصه میگیریم و آنها خودشان انتخاب میکنند کدام کتاب را برایشان بخوانم.
- نظر دیگران در مورد کار شما چیست؟
خب واقعیتش را بخواهید برخی کارم را تأیید نمیکنند. تعدادی میگویند واقعاً حوصله داری که از صبح تا شب کتاب میخوانی! برخی هم تشویقم میکنند. چند تایی از زنهای همسایه کتابهای به امانتگرفتهام را از من امانت میگرفتند و آن را میخواندند که این برایم جالب بود و یک طوری تشویق میشدم.
- به نظر شما دلایل میزان پایین مطالعه در ایران چیست؟مشکلات اقتصادی و البته سرگرمیهای جدیدی مثل گوشیهای موبایل و شبکههای اجتماعی. اگر بچهای در خانواده باهوش هم باشد، کارکردن با این گوشیها خلاقیت را از او میگیرد.
- چرا این روزها اینقدر مردم به جای مطالعه با گوشی مشغول هستند؟
رابطهها در خانوادهها کم شده. رابطه بچهها با پدر و مادرها کم شده و این اصلاً خوب نیست. اگر من امروز کتاب بخوانم، بچههایم هم کتابخوان میشوند و اگر با گوشی کار کنم، آنها هم اهل گوشی میشوند. بچهها از پدر و مادر تقلید میکنند. نه اینکه گوشی بد باشد، نه! نمیشود امکانات آن را نادیده گرفت اما در حد خودش.
- چه پیشنهادی برای بهبود وضعیت مطالعه دارید؟
پدر و مادرهایی که سواد کتابخواندن دارند، در کتابخانه عضو شوند و بچههایشان را هم عضو کنند تا بچهها با کتاب و محیط کتابخانه آشنا شوند. کمی دست از گوشیهایشان بردارند تا بچههایی اهل مطالعه تحویل اجتماع دهند.