تعداد بازدید: ۷۸
کد خبر: ۱۶۲۸۹
تاریخ انتشار: ۰۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۲۰ - 2021 30 May
نویسنده : فاطمه تنبیه- انجمن ادبی گلبانگ

خون می‌چکید از جوهر خودکار وقتی رفت
در پیش چشمان در ودیوار وقتی رفت

شاید که نه! حتماً کسی در انتظارش بود
پشت قطار آخرین دیدار وقتی رفت

من ماندم و دنیای تنهایی و تنهایی
تنها که نه؛ با یک دو پک سیگار، وقتی رفت

آواز سر دادم من از شعرش، ولی همراه
با سوزش چشم و دل گیتار وقتی رفت

من گریه می‌کردم که او بغضش گرفت انگار
لبخند می‌زد شاید از اجبار... وقتی رفت

شاعر ندیدم من شبیهش سنگدل باشد
بیزار بود از عشق و از اقرار وقتی رفت

از زیر قرآن که ردش کردم به جای آب
یک شعر پشتش ریختم این بار وقتی رفت ...

لبخند می‌زد شاید از اجبار  وقتی رفت

 

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها