
پسرک به دست مرد آویزان شده و نق میزند. التماس میکند و نتیجهای که نمیگیرد، شروع میکند به گریه کردن.
صدای مرد را میشنوم که میگوید ندارم! به چه زبانی بگویم ندارم؛ و بعد با حرکت محکمی پسرک را پس میزند و در نهایت، گریه پسر که شدیدتر میشود...
بازار خلوت است، خلوتتر از اسفند سالهای قبل... خیلی خلوتتر! چند روز بیشتر به عید نمانده، اما شور و حالی نیست و خیابانهای خلوت و مغازههای بیمشتری و فروشندههای بیکار، گواه این ماجراست... نَقل از گرانی است. چیزی که حتی در اوج مثبتاندیشی، نمیشود آن را نادیده گرفت و کتمان کرد...
مجبوری از بعضی چیزها فاکتور بگیری
طیبه نیازی از کسانی است که تا الان خرید خاصی برای عید انجام نداده. از گرانی گلایهمند است و از اجناس خوبی که در بازار نیست.
دو تا بچه دارد و میگوید: «فعلاً که خرید نکردهام و اگر قصد خرید هم داشته باشم، حتماً لباس و پوشاک بچهها در اولویت است. خوراکی هم میماند برای آخر. البته با این افزایش قیمتها، قدرت خرید مردم خیلی کمتر شده. مجبوریم کمتر خرید کنیم و از بعضی چیزها فاکتور بگیریم؛ هر چند عید امسال به خاطر ماه رمضان دید و بازدیدها طبیعتاً کمتر میشود. البته برخی هم مسافرت را ترجیح میدهند که خب ما به خاطر شلوغی جادهها قصد مسافرت نداریم.
یک جفت جوراب مردانه هم نمیشود خرید
زیبا نظری ۶۰ ساله است و از گرانیها بسیار شاکی.
تابه حال خرید عیدش را انجام نداده و میگوید: «مگر میشود با یک حقوق پنج و هشتصدی خرید کرد؟ نمیشود با آن هیچ کاری کرد. هیچ کار. عیدی را هم که هنوز به حساب نریخته اند. حالا مگر بریزند چه میشود خرید؟ دو کیلو گوشت و چهار تا مرغ. اصلاً من نمیدانم چرا به داد مردم نمیرسند. باور کنید ما و اکثر مردم صورتمان را با سیلی سرخ میکنیم و جلوی بچهها و نوهها شرمندهایم. مگر میشود در این شب عید لباس خرید؟ یک جفت جوراب مردانه هم نمیشود خرید، چه برسد به لباس. به جای این که مردم دستشان بازتر شود، روزبه روز سفرههایشان کوچکتر میشود. دیگر حتی یک تخممرغ و سیبزمینی هم نمیشود خورد. آمدهام سؤال کردهام؛ یک متر پارچه نخی ساده را که متری ۱۰ هزار تومان بود، میگویند ۷۰- ۶۰ هزار تومان. من نمیدانم بازرسی و سازمانی نیست که جلوی این گرانیها را بگیرد؟ هرچند کاری از دست آنها هم ساخته نیست.»
با ناراحتی ادامه میدهد: «میگویند چرا دید و بازدیدها و صله رحم کم شده. مگر غیر از این است که به خاطر همین گرانیهاست؟ ما خودمان ترجیح میدهیم فقط به جاهایی سر بزنیم که تشریفاتی نباشند تا موقع بازدید حداقل مشکل آنچنانی نداشته باشیم. به خدا با این کارها خواهر و برادر را هم از روی هم بریدهاند. باز خدا را شکر که امسال، ماه رمضان در عید نوروز است و همین بهانهای است تا قدری از دید و بازدیدها کم شود.
گرانی و تأثیر آن بر دید و بازدید
عباس شکری کارمند است و امسال به خاطر ماه رمضان قصد مسافرت ندارد.
میگوید: «هنوز چیزی نخریدهام. خب جنسها گران است و فکر میکنم اگر هم بخواهیم چیزی بخریم، لباس برای بچهها و خورد و خوراک در اولویت باشد. البته با این گرانیهای اخیر، دید و بازدیدها کم میشود و قیمتها صد در صد روی عید تأثیر میگذارد.
مردم کمکم دارد یادشان میرود لباس نو چه شکلی است!
کدام عید؟ کدام دل خوش؟ باور کنید من شبها از استرس و نگرانی خواب نمیروم.
این را مسلم ۳۸ ساله میگوید.
او که مجرد است، ادامه میدهد: «شما را به خدا ببینید چه وضعی برای مردم درست کردهاند. مگر میشود که در این شب عید، اینقدر خیابانها خلوت باشد و چهرهها اینقدر گرفته و عبوس؟ تا همین شش هفت سال پیش، بیست روز مانده به عید، از شلوغی نمیشد در این خیابانها راه رفت. اما حالا خودتان میبینید کسی نیست و اگر هم باشد، خرید نمیکند. مردم کمکم دارد یادشان میرود لباس نو چه شکلی است.»
ادامه میدهد: «میگویند چند روز بعد از عید ماه رمضان است. من که میگویم کارهای مسئولان باعث شده ایمان مردم هم سست شود. همین خودِ اطرافیان من، تا چند سال پیش پر و پا قرص روزههایشان را میگرفتند و اعتقادات محکمی داشتند؛ اما حالا چه؟ خودِ من هی سال به سال میگویم کمی پسانداز میکنم و ازدواج میکنم و هر روز از روز قبل عقبترم. هر چه کار میکنم، به هیچجا نمیرسم. حالا فکر کن با این اوضاع و احوال بخواهم کرایه خانه و خرج زن و بچه را هم بدهم! خدا خودش برای ما درست کند؛ فقط همین.
چک و چانه زدن برای هزار تومان
مطهره ۲۶ ساله است. مشغله کاری و گران بودن جنسها را علت اصلی خریدنکردنش میداند و میگوید: «هنوز دنبال خرید نرفتهام؛ ولی آنطور که شنیدهام، قیمتها خیلی زیاد شده و این گرانی متأسفانه تأثیر زیادی در زندگی روزمره و روحی و روانی مردم داشته است. خصوصاً کسانی که چند بچه دارند، فشار زیادی را تحمل میکنند.»
ادامه میدهد: «من خودم در بازار مشغول به کارم و میبینم که مردم برای هزار تومان چقدر چک و چانه میزنند، چرا؟ چون ندارند. چون دستشان خالی است. البته عید امسال کمی با عیدهای گذشته متفاوت است؛ از این جهت که ماه رمضان در عید است. خب به هرحال بزرگترها که اکثراً روزه میگیرند و افرادی هم که روزه نمیگیرند، رعایت حال بزرگترها را میکنند.»
وقتی نداری و نمیخواهی بخری، مگر مریضی که بپرسی؟
خسرو کرمی راننده و ساکن روستای تنگحنا است.
از خرید عیدش که میپرسم، میگوید: «نخریدهایم. نمیشود خرید. موقعی که چیزی توی دستت نباشد، نمیشود خرید. باور کنید هنوز یک پوست تخمه نخریدهایم و اگر به خودم باشد، یک زیرپوش هم برای خودم نمیخرم. زنم هم باید بگردد از سالهای قبل چیزی توی بقچه و پِتِنگهایش پیدا کند. وضع خراب است، خیلی خراب. آن قدر که حتی جرئت نمیکنیم قیمت اجناس را بپرسیم. لزومی هم ندارد برای پرسیدن. وقتی نداریم و نمیخواهیم بخریم، مگر مریضیم بپرسیم؟ میپرسی یک کیلو تخمه چند؟ فروشنده میگوید صد و چهل هزار تومان؛ میگویی نمیخواهم! چه کاری است؟ یادش بخیر، یک زمانی من نیریز درس میخواندم. درآمد کم بود؛ اما پول ارزش داشت. اگر یک تومان پول توی جیبت بود، با آن میشد کلی خرید کرد. اما الان چه؟ روزی دو سه میلیون هم که داشته باشی، به جایی نمیرسی. همین خودِ من، هفت هشت تا گوسفند و دو سه تا گاو توی خانه دارم. خوراکشان را نمیشود تهیه کرد. روزی ده کیلو شیر از آنها میدوشی؛ کیلویی ۱۵ هزار تومان. با این قیمت علوفه، به هیچ کجای زندگیات نمیرسد. همهاش ضرر است. من نمیدانم این وضع تا کجا میخواهد ادامه داشته باشد؛ اما تنها این را میدانم که مردم واقعاً کارد به استخوانشان رسیده. کاش مسئولان فکری اساسی کنند.»
نمیشود چیزی خرید
این را طاهره ۴۶ ساله میگوید.
او که سه فرزند دارد، میگوید: «به سختی دو سه دست لباس برای بچهها خریدهام. خودم و همسرم هم که لباسهای قبل را میپوشیم. قیمتها سر به فلک میکشد و همین که بتوانی برای شب عید با دست کارگری چهار کیلو میوه و آجیل و شیرینی تهیه کنی، شاهکار کردهای. یک کیلو سیب یا پرتقال را میگویند ۳۵ هزار تومان؛ یعنی به عبارتی دانهای ۵ هزار تومان. شما را به خدا بگویید این انصاف است؟ شب عید به جای این که کاری کنند مردم دلشان شاد باشد، بیشتر خون به دل مردم میکنند.»
از برنامه تعطیلاتشان که میپرسم، میگوید: «مسافرت که سالها است با این خرج و مخارج زیاد قید آن را زدهایم. یک مسافرت کمخرج سه چهار روزه، الان دست کم ده پانزده میلیون تومان میشود. چه کار میشود کرد؟ در خانه میمانیم و خداخدا میکنیم مهمان کمتری بیاید. هر چند عید امسال ماه رمضان است و بالطبع مردم کمتر به هم سر میزنند.»
ایمان و آدم گرسنه!
عنایتاله مسلمانحقیقی ۷۵ ساله است. مغازهای دارد که به قول خودش روزی ۱۰ هزار تومان هم در آن کاسب نیست.
از خریدش برای عید که میپرسم، میگوید: «پول نداشتیم، خرید نکردیم!»
از حقوق ناچیز بازنشستگیاش گلایهمند است. میگوید: «با این حقوق بازنشستگی و جنسهای گران مگر میشود چیزی خرید؟ باور کنید تا به حال هیچ چیزی نخریدهایم. نه تخمهای، نه لباسی، هیچی. یک کیلو سیب شده ۴۰ هزار تومان. موز شده ۷۰ هزار تومان. میتوانیم بخریم؟ نه.»
از تعطیلات عید و مسافرتش که میپرسم، میگوید: «خانم! میگویم ما نان نداریم بخوریم؛ شما میگویی مسافرت؟ دلتان خوش استها! همین مغازههایی را که دارید میبینید، شبهای عید چند سال پیش غلغله بود؛ ولی حالا... آن زمان مردم شاد بودند و دلشان خوش بود؛ ولی الان چه؟ همه دلشان خون است.»
از برنامه ماه رمضان که میپرسم، میگوید: «دروغ چرا؟ این را چند سال پیش به امام جمعه هم گفتم. آدم گرسنه دین و ایمان ندارد. آدمی که سیر است، هم نماز میخواند و هم روزه میگیرد. دزدی نمیکند. به طرف کار خلاف نمیرود. اما آدم گرسنه چه؟ مجبور که باشد دزدی میکند، کار خلاف میکند و دین و ایمانش را هم از دست میدهد.»
مثالی میزند: «آدم گرسنهای بود که یک روز سر به بیابان گذاشته بود. در بیابان به گله گوسفند و چوپانی برخورد کرد که قاتُق داشت. از چوپان خواست تا مقداری از غذایش را به او بدهد. چوپان به او گفت در صورتی غذایم را با تو شریک میشوم که نصف ایمانت را به من بدهی. مرد گرسنه قبول کرد و مشغول خوردن غذا شد. غذایش که تمام شد، نفسی کشید و گفت: راحت شدم، ایمانم آمد سرجایش!
مرد چوپان گفت: مگر تو نصف ایمانت را به من ندادی؟ مرد گرسنه جواب داد: آدم گرسنه که دین و ایمان ندارد!»