نمایی از میدان ۱۵ خرداد نیریز-۱۳۴۲
در شماره پیشین نیتاک، نیریز را در چند سفرنامچه استاد بزرگ ایرج افشار که خاک بر او نوشین باد، بررسی کردیم. پس از تحریر آن مقاله، به کتاب «گلگشت در وطن» که در برگیرنده گزارش چندین سفر استاد فقید در گستره ایران بزرگ است، دست یافتم.
این کتاب دو بخش دارد؛ بخش نخست حاوی سفرنامچههای استاد است و بخش دوم «مرقعات سفر، پاره پاره از سفرهای دیگر، درهم برهم» نام دارد. در بخش نخست سفرنامچههای «اطلال پارس» و «بیست شهر و هزار فرسنگ» با اندکی تغییر باز چاپ شده است. افزون بر این دو سفرنامچه، سفرنامچههای «ناکجاآباد تا دل پارس» (نوروز ۱۳۷۶) و «از دریا بار خلیج فارس به درون اقلیم پارس» (پاییز ۱۳۶۵) نیز در این کتاب چاپ گردیده است.
ایراننورد کبیر در این دو سفر نیز از شهر دیرینه زاد ما دیدن یا از آن یاد کرده است. پیش از آن که ببینیم استاد فقید در این دو سفرنامچه درباره نیریز چه نوشته است خاطرهای از آن نازنین عاشق ایران و فرهنگ آن را برای خوانندگان گرامی این نوشتار، روایت میکنم.
سالها پیش در پی آن بودم که مقالهای راجع به تعبیر سلطانی از قاضی ابرقوهی بنویسم. در این خوابنامه از خوابنامه خرگوشی یاد و ابیات فراوانی از آن نقل شده است. به استاد زنگ زدم و از او درباره خوابنامه خرگوشی پرسیدم. وی توضیحاتی داد. هنوز صدای گرم و مردانه آن دانشیمرد یگانه زمانه ما در گوشم طنینانداز است. وی پس از آن، نشانی و شماره تلفن مرا خواست. پس از نگارش مقاله آن را به مجله و «نامه فرهنگستان» فرستادم. پس از چندی از دفتر آن مجله به من زنگ زدند و گفتند درباره منظومه خرگوشی به مطالب تازهای دست یافتهاید؟ گفتم من با استاد افشار تلفنی گفتگو کردم و معظّمله فرمودهاند که تا امروز هیچ دستنویسی از این منظومه به دست نیامده است. گفتند: اتفاقاً داور مقاله شما، استاد افشار است. استاد مقاله مرا تأیید نموده و در یکی از شمارههای آن مجله چاپ شد. این نخستین و آخرین باری بود که صدای گرم و دلنشین افشار را شنیدم، درود بیپایان خداوند بر آن شیدایی فرهنگ ایران زمین باد.
در اینجا به نیریزیات استاد افشار در این دو سفرنامچه میپردازیم.
منبع آب محله امام مهدی - سال ۱۳۴۵
انجیر کاری
افشار در آغاز سفرنامچهء «ناکجاآباد تا دل پارس» (نوروز ۱۳۷۶) مینویسد: «پنجشنبه سیام اسفندماه [۱۳۷۵]با منوچهر ستوده به سوی ناکجاآباد راه افتادیم. (افشار، ۷۷:۱۳۸۴) وی در این سفر، از فسا وارد استهبان میشود و به مناسبت انجیرکاری در این شهر از دکتر محمد صادقی (از اهالی شریف استهبان و میزبان استاد فقید) از شیوه کاشت و برداشت انجیر پرسش میکند و دکتر صادقی برای او توضیحاتی میدهد. چون در شهر ما نیز انجیرکاری رونق دارد، گفتار صادقی که برای انجیرکاران ما تازگی ندارد، اما برای کسانی که سروکاری با کشت درخت انجیر و برداشت انجیر ندارند جالب و خواندنی است، نقل میشود:
«صادقی گفت سینهبهسینه شنیدهام که حدود صد سال پیش کشاورزی از کوسویه داراب به این منطقه میآید و چند تا درخت انجیر از این دست را در اصطهبانات کشت میکند. گفت کشت این انجیر آسان نیست. برای کشت آن باید چالهای عمیق کند و سه چهار قلم انجیر را در آن گذارد و به اندازه پنج سانت سرش را از خاک بیرون نگاه داشت. بر بالای آن با فاصله سنگی میگذارند که گوسفند جوانههایی را که میزند نخورد و خاک و باد بدان صدمه نزند. پس از این که جوانه جان گرفت سنگهایی را که بالای آن گذاشتهاند، بر میدارند تا درخت به سوی آفتاب شاخه بکشد. این گونه انجیر پس از هفت هشت سال به بار مینشیند و محصولاتش را میتوان به بازار رسانید.
صادقی گفت در ایام قدیم که عشایر به آزادی از صحراهای انجیر کشت شده میگذشتند به درختهای انجیر صدمه بسیار وارد میآمد. بزها سر شاخهها را میخوردند. دهقانان برای مبارزه با گوسفندها ناچار بودند تاپاله (۱) در آب بریزند و سر شاخها را بدان بیالند تا گوسفندی که از کنار درخت میگذشت بدان نیش نزند و سرشاخ را نجود. این انجیر به مانند پسته و خرما نر و ماده دارد. (افشار، ۱۳۸۴: ۱۷۷).
افشار (ظاهراً با استفاده از گفتههای صادقی) درباره بارور کردن درخت انجیر و برداشت محصول انجیر در سفرنامچه «از دریا بار خلیج فارس» چنین داد سخن میدهد:
«برای بارور کردن درختها دو سه دانه انجیر ناپخته را از درخت نر میگیرند و در قوطی حلب کمپوت میگذارند و آن قوطی را بر درخت ماده میآویزند.
پشههایی که شیره انجیر را دوست دارند بر سر انجیر مینشینند و «پولون» (۲) را از میوه نر به ماده منتقل میسازند. بعضی از باغداران میوه نر را بیقوطی به درخت میآویزند.
این انجیر وقتی میرسد خود به خود پای درخت میریزد. آن را جمع میکنند و به روی پشت بامها میبرند تا خشک شود به این کار در لهجه محلی اشپنج (۳) (eshpanj) گفته میشود. بعد از آن انجیرها را ریز و درشت از هم جدا میکنند.
کشاورزان در باغهای انجیر کومهای میسازند به نام کیتول (۴) (keytol) که دیوارهاش سراسر از سنگ است و پوشش سقف شیب دارش از شاخههای بادام تلخ. کشاورزان تقریباً دو ماهی از سال را در این کیتول میگذرانند.
هر درخت پربار حدود هشتاد و پنج کیلو که یک بار باشد انجیر میدهد. میوهاش سه درجه است. درجه یک و دو خوردنی است. درجه سه به چارپایان داده میشود (۵) انجیرها از پانزده سالگی (۶) بار میآورند و حدود یک صد و پنجاه سال عمر میکنند. (افشار، ۱۳۸۴: ۳۸۳)
میوهها و محصولات نیریز
ایرانگرد نامدار ما از محصولات نیریز به انجیر، بادام و انار و زعفران اشاره دارد.
«نیریز هم مقداری انجیر دارد، ولی بیشتر بادام است. انارش هم در این صفحات شهرت دارد. پنبه و جو و گندم محصول عمده آن است.» (افشار، ۱۳۸۴: ۳۸۵)
وصف راههای نیریز
در شماره پیشین نیتاک راههای نیریز (نیریز - سیرجان) را در سفرهای افشار بررسی کردیم. جهانگرد و ایراننورد ما، در سفرنامچه «از دریا بار خلیج فارس» نیز به راههای نیریز اشاراتی دارد.
در سفرهای نخست افشار به نیریز راههای نیریز هیچ مناسب نبوده است. از این رو مینویسد:
«روزگاری که با زریاب و تفضّلی به این صفحات آمدیم راه نیریز مهجور و کم آمد و رفت بود. جاده در نیریز به بن بست میخورد. گاهی به گاهی کامیون از کورهراه خطرناک کویری به بندرعباس یا به سیرجان میرفت.» (افشار ۱۳۸۴: ۳۸۳)
راه استهبان - نیریز
ایرج افشار در سفرنامه «از دریا بار خلیج فارس» که مربوط به مسافرت او در سال ۱۳۶۵ است به وصف جاده استهبان - نیریز و چشمانداز زیبای دریاچه بختگان میپردازد. با هم و همراه استاد، به جاده پا مینهیم و به دریاچه از فراز جاده نظر میدوزیم:
«راه [از استهبان]به سوی نیریز از تپه کنار کوهی میگذرد. راه بر دریاچه بختگان اشراف دارد. بختگان در این وقت از سال «پرپیمان» بود نه «پروپیمان».
دریاچه از فراز گردنهای که به سوی کفه رستاق سرازیر میشود خوش منظر و تمام نماست. کنار بختگان دو راه هست. یکی راه خرامه است و دیگری راه معروف به طشک. در رودخانه خشک (*) آبی مختصر روان بود. از آبشاری در کوه دست راست جاده هم آب فرو میریخت (۷) گفتند نود سال بود که چنین بارندگی نشده بود» (افشار ۱۳۸۴: ۳۸۵)
پارک معلم نیریز- سال ۱۳۴۵
راه نیریز - قطرو- سیرجان
زندهیاد افشار در مسافرتهای مبارک و چندگانه خود، از جوانب مختلف: شمال، و غرب وارد نیریز شده است. وصف راههای سهگانه سیرجان - نیریز را در شماره قبل خواندیم. به جز آن وی در سفرنامچههای دیگر خود به راههای ارتباطی نیریز اشاره کرده است. وی درباره راه نیریز - سیرجان مینویسد:
«از گردنه لیرز (leyraz) که سرازیر میشویم دریاچه نمک «میدان گل» دیده میشود. راه قدیمی - که سالها پیش از این با بچههایم از آن گذشته بودم - از گردنه حسنآباد میگذرد. آن روزگار کفه میدان گل از شکارگاههای گورخر بود. مردم محل میگویند بهرامگور در این سرزمین زندگی میکرده است. کفه قطرویه (قطرو) زیر دست میدان گل است و روستای «چاسبز» از آبادیهای این راه. اطراف این آبادی از «جاشیر» پوشیده بود.» (افشار، ۱۳۸۴: ۳۸۷)
راه نیریز - قطرو
زندهیاد افشار در سفرهای خود به همه جوانب زندگی مردم ما از کشاورزی گرفته تا معماری و تاریخ توجه داشته است. مثلاً وی در وصف جاده نیریز و قطرو، به مناسبت رویش درخت بادام تلخ (باریشیک) در کنارههای راه، به طرز شیرین کردن الوک نیز پرداخته است:
«قسمتی از راه نیریز به سوی قطرو تپه ماهورهایی است پوشیده از درخت بادام تلخ و الوک. الوک میوهای دارد و دانهای به اندازه دانه بنه. آن را جمع کنند و با آب نمک تلخیش را میگیرند و میخورند.
در این بیابان بر مقداری از درختهای بادام تلخ پیوند بادام شیرین زدهاند.» (افشار، ۱۳۸۴: ۳۸۶)
قطرو- بشنه (و غار بشنه)
«از قطرو تا بشنه (bashneh) کفهای است که سویی از آن نمکزارست و سویی بیابان علفزار. در دور دست تعداد زیادی سیاه چادر ایلات دیده میشود. معلوم بود که مرتع قابل توجهی است. بیابان بشنه به نمکزار خیرآباد میپیوندد. قسمتی از آن تپه ماهوری است و گیاهان آن تاق و اشنان. از صمد مختاری که ما را به سیرجان میبرد شنیدم که گفت در کوههای بشنه غار بزرگی هست.» (همان)
بناهای تاریخی نیریز(مسجد جامع کبیر و مسجد بازار)
شادروان افشار در سفرنامچه (از دریا بار خلیج فارس تا ...) نیز از نیاشگاه باستانی جامع کبیر یاد نموده است. وی مینویسد:
«مسجد جامع نیریز از دیدنیهای تاریخی است. محرابش دارای گچکاری ایلخانی است. بر سر درش لوحه تاریخی نصب است. آنچه درباره این مسجد میتوانستم بنویسم در سفرنامههای چندین سال پیش که یک بار با منوچهر ستوده و بار دیگر با اصغر مهدوی بود نوشته ام.»
در این سفرنامچه کتیبه مکتوب به سال ۱۲۵۹، باز چاپ شده است که چندین غلط تایپی دارد.
همچنین افشار در این سفرنامچه از مسجد بازار یاد میکند و از کتیبه مربوط به معافیت مالیاتی صابونپزی و گچنبشته مرتبط با حوادث سالهای ۱۲۶۶-۱۲۷۰ مهشیدی نیریز که بر دیوار مسجد نگاشته شده بود و در سفر سال ۱۳۶۵ نه از آن مسجد تاریخی و نه از آن گچ نوشته اثری باقی مانده بود.
«خودم یادداشت تاریخی خطیی را که از دوره ناصرالدین شاه راجع به طغیان سیدیحیی دارابی بر دیوار مسجد بازار شهر بود و حالا اثری از آن دیوار و پیکر ساختمان پیشین بر جای نیست استخراج و در مجله یغما چاپ کردهام.» (همان: ۳۸۶).
سرو کهن و چنار کهنتر
بهشتیروان استاد افشار، در سفرنامچه «از دریا بار خلیج فارس ...» از سرو و چناری کهنسال نام میبرد که نگارنده نمیداند منظور او کدام سرو و چنار دیرینهسال بوده است:
«دیدنیهای دیگر نیریز یکی سرو کهن است و یکی چناری کهنتر. چنار چند شاخه اصلی دارد و هر یک از آنها هفت هشت شاخه کوچکتر؛ مجموعهای است افشان شده، مانند دیگر چنارهای کهن بلند و افراخته نیست.» (ص ۳۸۶)
بزرگان و مشاهیر نیریز
در سفرنامچههای ارجمند و مبارک ایرانشناس بیهمتای ما نام بعضی از بزرگان و مشاهیر نیریز آمده است؛ میرزا احمد نیریزی، فضلِ حاتم، خلیل سازگار و محمود توکّلی در شمار این بزرگمردانند. استاد فقید در سفرنامچه «از آتشکده تا آب انبار» مینویسد:
«نیریز را دستکم نباید گرفت. ریاضیدان مشهور قرن سوم و اوایل چهارم ابوالعباس فضل بن حاتم نیریزی از اینجا برخاست و بعدها خطاطانی داشت که احمد نیریزی اشهر آنهاست.» (افشار، ۱۳۹۵: ۳۴)
نام زندهیاد خلیل سازگار در سفرنامچه «از دریا بار خلیج فارس ...» آمده است: آقای سازگار اخیراً کتابی در تذکره احوال خوشنویسان و شاعران شهر نوشته و در آن مختصری از تاریخ آنجا یاد کرده است.» (افشار، ۱۳۸۴: ۳۸۶)
زندهیاد محمود توکلی و یادداشتهای وی
یکی از بزرگان معاصر نیریز شادروان محمود توکلی است که اشعار و نوحههایی از او باقی مانده است. ظاهراً استاد افشار با مرحوم توکّلی دیدار داشته یا یادداشتهای مرحوم توکلی در اختیار افشار قرار گرفته بوده است. باری نام محمود توکلی و پارهای از یادداشتهای او در سفرنامچه «اطلال پارس» (تجدید چاپ در گلگشت وطن) آمده است.
در این یادداشتها، مطالبی در آوازهمندی نیریز به شربتخانه فارس، نام پارهای از حاکمان نیریز، نام کاریزها، محلات و زیارتگاهها و مدارس قدیم نیریز آمده است. نگارنده تا امروز یادداشتهای زندهیاد توکلی را ندیده است. امید است که فرزندان آن مرحوم، به انتشار آنها همت ورزند.
یادداشتهای مرحوم توکلی مندرج در اطلال پارس، چنین است:
- نیریز را به مناسبت میوههای خوبش به شربتخانه فارس موسوم کرده بودند.
- حکومت آنجا مدتی بر عهده حسامالدین عرب از ایل عرب شیبانی بود. پس از آن به ترتیب با محمدحسین خان نیریزی و حاجی زینالعابدین و فتحعلیخان و محمدحسنخان.
- محلات قدیمی: بازار، کیان (۸)، سادات، شادخانه، زیرکان، آبادزردشت، قلعه محمود خان، امامزاده، پل خواجه شرف
- مدارس قدیمه شهر عبارت است از مدرسه غیاثیه (ساخته شده در سال ۱۱۰۰)، مدرسه خان (ساخته شده در سال ۱۲۳۰)، مدرسه میرزا عبدالله که هم اکنون طلبهنشین است.
- قنوات نیریز: آبادزردشت، خبار، شادابخت، نارو، برنجزار
- از آثار قدیمه نیریز یکی امامزاده غوری است در ده غوری و دیگر مقبره پیرمراد و جای پای خضر در خود شهر، مردم مخصوصاً در اولین شنبه آغاز سال به این زیارت اخیر میروند و آن را بسیار متبرک میدانند.» (افشار، ۱۳۸۴: ۴۳۸)
سخن پایانی
(بس که گفتم زبان من فرسود)
حفظ آثار باستانی شهرها و آبادیهای این سرزمین کهنسال که چندین هزار سال سابقه تاریخی و فرهنگی دارد، از بایستههای ادارههای میراث فرهنگی است.
ایرانشناس بیهمتای ما، در یکی از سفرنامچههای خود، درباره بایستگی حفظ و نگاهداشت سنگ گورها به مثابه یکی از مواریث فرهنگی و بیتوجهی مسئولان به گفتارهای او و باد هوا بودن سخنانش تلخکامانه چنین مینویسد:
«این نوع سنگگورها در تمام آبادیهای ایران بوده است. هنوز هم کم و بیش هست. واجب است مرکزی به جمعآوری و ثبت و نقل منقورات آنها بپردازد.
هر چه گفتهاند و میگوییم باد هواست
بس که گفتم زبان من فرسود
از همین سنگ شکستههاست که اطلاعات کثیر در زمینه خطشناسی و تحول تاریخی خطوط مستعمل در ایران، نقوش و طرحهای هنری، نکتههای تاریخی درباب فرهنگ سنتی مردم و ... به دست میآید» (افشار، ۱۳۸۴: ۴۳۱ -۴۳۲)
جهانگرد و ایراننورد ما در سنجش فرنگیها با ما در زمینه نگاهداشت یادگاران گذشتگان چنین روشنگری میکند:
«در فرنگی شوق حفاظت چنان است که در وجود ما میل به ویرانی! اما هر چیز کهنهای را فوراً از میان بر میداریم تا به جای آن اثری تازه بر پا کنیم. اما فرنگی علیه ما هر چیز کهنهای را با صد عزّ و فخر نگه میدارد و آن را به عامه معرفی میکند و از نمایش دادن و به چاپ رسانیدن عکس آن پول در میآورد. فرانسه بیش از سیصد موزه دارد. در هر شهری و حتی در هر دهی موزهای هست.» (افشار، ۱۳۵۴: ۳۳۰)
پی نوشت:
۱- تاپاله: سرگینِ گاو، پِهِن گاو، در نیریز به صورت تپله (tapole) تلفظ میشود و به آن گُه گو (= گوهِ گاو) نیز میگویند. چون شاخههای نو و تازه رسته انجیر، شهد و شیرین است، شکار، قوچ و میش و ... به خوردن آن علاقه فراوان دارد. از این روز سر شاخهها را به تپله میآلایند تا تلخ و بدبو شود و این جانوران آنها را نخورند.
(با سپاس از دوست گرامی آقای ابراهیم خواجه)
۲-پولون: (pollen): گرده، گرده گل، دانههای ریز و در واقع اسپرم گیاهان یا سلول نر آنهاست که روی بساک گلها وجود دارد و تنها عامل برای بارور کردن گیاه است. (ر. ک: گوگل با کلید واژه (pollen) یا گرده)
۳- اشپنچ: در نیریز به صورت «اشپنگ» تلفظ میشود و محوطهای است که انجیر و انگور را بر آن پهن میکنند تا خشک گردد. این محوطه میتواند پشتبام ساختمان یا قطعه زمینی در کوه باشد. (با سپاس از آقای ابراهیم خواجه)
۴- کیتول: در نیریز غالباً به جای واژه کیتول، لفظ «یورد» (yord) به کار میرود که احتمالاً همان یورت ترکی و مغولی است به معنی خیمه و مسکن.
۵- در تداول نیریز به آن «انجیر خری» میگویند. به انجیر درجه یک، «صد یک» و به انجیر درجه دو، «درهم» اطلاق میکنند.
۶- سن باروری درخت انجیر، معمولاً پنج-شش سال است. درخت انجیر در سه سالگی، سه چهار دانه انجیر، نشان میکند. نشان کردن از اصطلاحات کشاورزان نیریز است. (با تشکر از آقای ابراهیم خواجه)
۷- گوییا منظور استاد، آبشار تارم است.ای کاش مرحوم افشار، این آبشار بلند را در روزهای خروش از نزدیک دیده بود تا در معرفی و وصف آن، قلم را بر کاغذ، جاری مینمود.
۸- نام این محله قدیمی در سندی وقفی، «گیها» ضبط شده که به صورت محاورهای آن، «گیا» (geya) نزدیک است. نام «کیان» جدید است. استاد افشار در سفرنامچهای نام این محله باستانی را به صورت کیهان ضبط کرده است. وی اسامی کوی و برزنهای نیریز را چنین فهرست میکند: نام محلههای نیریز را بنویسم و بگذرم: آبزردِش (zardesh)، کیهان، شادخانه، سادات، بازار.» (افشار، ۱۳۸۴: ۳۸۶)
منابع:
به جز منابعی که در شماره پیشین نیتاک آمده است، کتاب زیر نیز از منابع ما در نگارش این تکمله است:
۱- افشار، ایرج (۱۳۸۴) گلگشت در وطن، گردآوری: بابک، بهرام، کوشیار، آرش، تهران: نشر اختران.