شهاب و خاندان او
نامش محمّد حسن، لقبش «اشرف» و متخلص به «شهاب» بود (سازگار: ۸۶). صاحب مرآتالفصاحه به اشتباه نامش را اشرف دانسته است (داور، ۱۳۷۱: ۳۲۹). در اسناد دولتی، از او با عنوان «آقا سید اشرف» یاد شده است (ر. ک. دستورالعمل ادارۀ ایالتی فارس به حکومت نیریز در خصوص جلوگیری از تعدّی افراد نسبت به املاک زراعیِ آقا سید اشرف شیخ الإسلام نیریز. این سند مورخ ۱۳۳۳ مهشیدی، و به شمارۀ دستیابی ۱۲۱۰۶/۲۹۳ در کتابخانۀ ملی موجود است). در تذکرۀ مرآت الفصاحه نمونههایی از شعر او ذیل «شهاب فارسی (نیریزی)» به دست داده شده است (داور، ۱۳۷۱: ۳۲۹-۳۳۰).
شهاب در خانوادهای از علمای دین و اصحاب هنر پرورده شد. نیای بزرگ او، محمد صالح دارابی، در اوایل سدۀ سیزدهم مهشیدی، از داراب به نیریز مهاجرت کرد (حسینی فسایی، ۱۳۶۷، ج ۲: ۱۵۷۱).
جد بزرگ شهاب، سید نعیمِ بزرگ (ذوالریاستین)، شیخ الإسلام نیریز بود (همان) که از طرف سلاطین صفوی ریاست شرعیۀ نیریز و داراب را عهدهدار بوده است (سازگار: ۸۵). پس از او، فرزندش سید عفیفا شیخ الإسلامی نیریز را عهدهدار شد. سید عفیفا صاحب فرزندانی به نامهای سید محمّد و سید نعیم بود؛ که سید نعیم پس از پدر، شیخ الإسلام نیریز شد. شهاب، فرزند سید نعیم (متخلص به سحاب) بوده است. صاحب فارسنامه در ضمن ذکر علمای نیریز، از سید نعیم و پدرانش چنین یاد میکند: «و از علمای این زمان نیریز است: سلالۀ سادات و نادرۀ دوران، مرجع انام، سید نعیم شیخالإسلام بلوک نیریز، خلفالصدق سید عفیفا شیخالإسلام، خلفالصدق میر نعیم شیخالإسلام نیریز، خلفالصدق مغفرت توأمان میر محمدصالح دارابی [که]از قصبۀ داراب جلای وطن نموده وارد نیریز گردید و بساط فضلگستری راگسترانیده متوطن گردید و از نسل او سلسلهای در نیریز برپا گشته بیشتر آنها اهل کمال و ثروت و مال گشته، به احترام تمام زندگانی دارند و این فارسنامۀ ناصری گنجایش ذکر اسامی اشخاص آن سلسله که هریک نور حدیقۀ سیادت و نجابت و سعادتند، ندارد» (حسینی فسایی، ۱۳۶۷، ج ۲: ۱۵۷۱). شهاب پس از پدر، در حدود سالهای ۱۳۱۰ ه. ق عهدهدار منصب شیخالإسلامی نیریز شد (شهاب، ۱۳۸۵: ب) و در سنۀ ۱۳۴۲ ه. ق برابر با ۱۳۰۲ شمسی بدرود حیات گفت (سازگار: ۸۸). سن او را هفتاد سال گفتهاند (همان).
شأن هنری خاندان شهاب
شهاب از خاندانی اهل فضل و هنر بود. صاحب مرآتالفصاحه، پدر او سید نعیم (متخلص به سحاب) و دیوانش را که مشتمل بر مثنویات و غزلیات و قصاید و مراثی بوده، دیده و برخی از بیتسرودههای او را ذیل «سحاب فارسی (نیریزی)» آورده است (داور، ۱۳۷۱: ۲۷۳-۲۷۴). در آرامگاه احمد نیریزی، قطعه شعری به زبان عربی از سید نعیم بر روی کتیبۀ یکی از سنگهای مقابرِ موجود در آنجا، متعلق به سال ۱۲۹۸ مهشیدی، حک شده که در آن خود را «شاعر الشهیر بالسحاب» خوانده است. گذشته از پدر، عموی شهاب، سید محمد، نیز در زمرۀ شعرای فارس بوده و «سراب» تخلص میکرده است (همان:۲۷۴). وانگهی شعلۀ نیریزی (م ۱۳۱۵ مهشیدی)، سرایندۀ منظومۀ خسرو و شیرین، پسر عمۀ شهاب بوده است (مادر شعله، دختر سید عفیفا فرزند سید نعیمِ شیخ الاسلام بوده است. ر. ک شمس، ۱۳۷۹: ۵۵۳).
هنر خطاطی شهاب
نیریز خطاطان بزرگی در طول قرون داشته که اگرچه هیچیک به شهرت میرزا احمد نیریزی نرسیدهاند، اما شناختۀ افاضل زمان بودهاند. برخی از این هنرمندان، ذوفنون بودهاند و به چندین هنر آراسته. چونان میرزا ابراهیم نیریزی (م اواسط سدۀ ۱۴ مهشیدی)، متخلص به «ساکت»، که علاوه بر داشتن «نثر و نظم مطبوع»، «به شغل کتابت و معلمی» نیز اشتغال داشته و صاحب مرآت الفصاحه که با او دارای آشنایی جدی بوده، از وی با عنوان «ادیب و فاضل» یاد میکند (داور، ۱۳۷۱: ۲۶۳)؛ و حتی او را «در خط نسخ، فخر اماثل» دانستهاند (فرصت، ۱۳۷۷، ج ۲: ۹۰۸) (نکته آنکه تنها نسخۀ موجود از مرآتالفصاحۀ شیخ مفید، داور شیرازی، به خط ساکت است که به شمارۀ ۹۱۱۳ در کتابخانۀ مجلس نگاهداری میشود.) یا شمسالمعالی نیریزی (م ۱۲۸۰ مهشیدی) که او را «اصل الحکمۀ، و قانون الادب» و «واقف به جوامع تفسیر و تألیف» خواندهاند (داور: ۶۷) و علاوه برآن «در خطوط عدیده، ماهر» بوده است (همان). شهاب نیز گذشته از شاعری، در خوشنویسی به خطوط مختلف توانا بوده است. چنانکه خود سروده:
خطوط سبعه از من یافت تزئین
به خوشخطان کشیدم خط ترقین
(شهاب، ۱۳۸۵: ۸) (در متن به اشتباه: خط تدفین!)
آثاری نیز از خطوط مختلف او باقی است، از جمله تصویر بخشی از اشعار او که به نستعلیق و نیز شکسته کتابت شدهاند، نزد نگارنده است.
شرح حاشیۀ سید نعمتالله بر سیوطی نیز از دیگر نُسَخ موجود به خط شهاب است (از افادات شفاهی فاضل فرزانه، زندهیاد حضرت آیت الله فقیه، امام جمعۀ فقید نیریز).
به هرروی، مؤلف تاریخ و فرهنگ نیریز، در ذیل خوشنویسان و کاتبان نیریز، به این جنبه از وجوه هنری شهاب، هیچ اشارهای نکرده است.
از نسل شهاب، هنرمندان و اصحاب ذوقی در نیریز بهیادگار ماندهاند که آئینۀ تمامنمای نبوغ هنریِ اخلافِ خویشاند؛ از فحول ایشان استاد سید عطاءالله طغرایی، اوستادِ دارای درجۀ فوق ممتاز در هنر خوشنویسی، را باید نام برد که عمر گرانمایۀ خویش، سرمایۀ آموختن این فن شریف به جویندگان ساخته و به یمن وجودِ نامیِ او، هنر خطاطی در دیار نیریز، همامروز قدر میبیند و صدر مینشیند.
شعر شهاب
به گمان این نگارنده، شهاب را میتوان بهترین مثال نقض این بیت زیبا از عماد فقیه کرمانی دانست:
دو مقام است که با هم نشود جمع، عماد
مذهب عاشقی و منصب شیخاسلامی
کسی که مناصب مذهبی را با شیفتگی هنری و اشعار عاشقانه، توأمان در کنار یکدیگر گرد آورده است.
شهاب را باید از زمرۀ شاعران چیرهدست دورۀ بازگشت به شمار آورد که دارای اشعاری در قالبها و درونمایههایی گونهگون است. در غزل، سخت متأثر از سعدی است؛ اما قصاید و مُسَمَّطهای او به شیوۀ شعرای سبک خراسانی است. به اعتبار صورت و محتوای آثار، شعر شهاب را میتوان حد وسطی از شعر ادیبانۀ قاآنی و شعر اجتماعی امثال نسیم شمال دانست. درونمایۀ مسمطهای او را بهطور کلی میتوان به سه دستۀ مذهبی، مدحی و اجتماعی تقسیم کرد. شهاب در عین داشتن مقام مذهبی، شخصی منتقد، متعهد به جامعه و آگاه به مسایل روز نیز بوده است. چنانکه در جایجای اشعارش، ازجمله یکی از مسمطهای خود خطاب به احمدشاه قاجار، از وضع پریشان ایران و اوضاع فارس و خاصه نیریز، شِکوِه میکند و از دستگاه «عدلیه»، «مالیه»، «نظمیه» و «عُمّال ستمگر»، و نیز عدم تغییر در «آزادی نطق» و «عدل» با وجود «مجلس شورا» و «قانون مساوات» پس از «مشروطه» گلایه کرده (شهاب، ۱۳۸۳: ۸۰-۸۴) و شاه و حکّام فارس را ترغیب به اجرای عدالت میکند.
سالیان پیش، زندهیاد خلیل سازگار، بخشی از تذکرۀ خود را به معرفی شخصیت و ارائۀ منتخبی از آثار شهاب، اختصاص داد. وی دیوان شهاب را که به خط خود او و قسمتی نیز به خط شمسالمعالی نگارش یافته و متجاوز از سیصد صفحه به قطع جیبی، و در اختیار محمد باقر اشرفزاده بوده، دیده و ابیات آنرا حدود ششهزار بیت تخمینزده است (سازگار: ۸۶).
در دهۀ هفتاد، جناب دکتر محمدجواد شمس نیریزی، به شیوهای رَوِشمند به تاریخ و فرهنگ نیریز پرداخت و اشعاری از شهاب را بر پایۀ تذکرۀ سازگار و مقابلۀ آنها با اوراقی که مرحوم سیّد حسن فقیه به صورت تایپی از آثار شهاب در دانشگاه آزاد نیریز تکثیر کرده بود، به چاپ رسانید. تصحیحات جناب شمس اگر چه خود گامی دیگر برای بهدستدادنِ متنی پاکیزهتر از اشعار شهاب بود، اما خالی از لغزش و اشتباه نیست؛ علاوه بر این، از آنجا که تذکرۀ سازگار اساس تصحیح جناب شمس بوده، اغلب اشتباهات مرحوم سازگار، عیناً در متن شمس نیز تکرار شدهاند. در سالهای آغازین دهۀ هشتاد، دیوان شهاب به همّت مرحوم محمدباقر اشرفزاده، دکتر حمیدرضا اشرف زاده و جناب سیّد ابوالحسن طغرایی از روی نسخهای خطی که در اختیار داشتهاند، تصحیح و به زیور طبع آراسته شد. اما این چاپ، با تصحیح نهایی و آرمانیِ دیوان شهاب، هنوز فاصلههای بسیار دارد (ر. ک جلالی، ۱۳۸۹: ۵). در اینجا گزیدۀ یکی از بهاریههای شهاب را که نگارنده بر اساس نسخههای موجود، به شیوۀ «اساس نِسبی»، به تصحیح دوبارۀ آن دست یازیده است، با هم خواهیم خواند. این مسمّط را باید فنیترین سرودۀ شهاب و نشانگر اشراف و احاطۀ او بر اصول بلاغی و فنون ادبی و تواناییِ مثالزدنیِ او در استفادههای تلمیحی و تضمینی از آیات، و استخراج کلمات و جملات قرآنی مناسب با اوزان عروضی دانست. این سروده که در نعتِ حضرت صاحبالعصر و الزّمان، محمدبن الحسن العسکری (عج) سروده شده، در تذکرۀ سازگار و به تبعِ آن در اثر شمس، دارای ۳۶ بند، و در چاپ طغرایی دارای ۳۷ بند است. همۀ این چاپها دارای اشتباهات فراوانی در ضبط واژگان، خاصه در مصاریع عربی و اعرابگذاریهای کلماتاند؛ اما چاپ طغرایی، از نظر ترتیب و توالی معناییِ بندها، به نحو قابل تأملی دقیقتر از دیگر چاپهاست. توالی معناییِ بندها در طبع سازگار و به تبعیت از آن، در طبعِ شمس، دارای آشفتگی است. ترتیب بندهای این مسمط در مقالۀ حاضر، بر اساس چاپ طغرایی است. جای آن بود که تمامی این سروده در اینجا ارائه میشد، اما به مقتضای حجم یک مقاله، برای پرهیز از اطناب کلام و تنها برای آشنایی خوانندگان با نمونهای از سرودههای شهاب و نشان دادن چیرگی او در امر شاعری، به ارائۀ ۱۴ بند از استوارترین بندهای این سروده - با حفظ توالی معنایی- بسنده شد. ابتدا متنِ سروده و پس از آن توضیحات، و در انتها نسخهبدلها را با هم خواهیم خواند.
[بهاریه]۱ خدیو اردیبهشت، خیمه ز گُل زد برون
کشید در باغ و راغ، سپاهی از حد فزون
جاءَهُمُ (۱) البَیِّنات، لَعَلَّهُم یَهتَدون
صبا به تاک این سخن گفت ز راز درون
وَاللهُ مُخرِجٌ ما کُنتُم تَکتُمون
۲ شقایق افروخت رخ، یَومَئِذٍ مُسفِرَۀ
بنفشۀ جویبار، آمده مُستَبشِرَۀ
که مُنهَزِم شد خزان، حُمُرٌ (۲) مُستَنفِرَۀ
شکست و برتافت رُخ، فَرَّت مِن قَسوَرَۀ
کوس بشارت زنید، لَو کَرِهَ المُشرِکون
۳ صنوبر و سرو و کاج، کشید (۳) سر بر فلک
رایت گل شد پدید، لِیَهلِکَ (۴) مَن هَلَک
بین که ز یک آب و خاک، هُوَ الَّذی أیَّـدَک
فی أیِّ صورَۀٍ ما شاءَ رَکَّبَک
فَانظُر ماذا تَرَی، لَو کُنتُم تُبصِرون
۴ مژده که آمد بهار، بهارِ یُحیِی العِظام
دِی به عدم زد قدم، وَ هوَ (۵) اَلَدُّ الخِصام
روزه ز میبشکنید به فِدیَۀٍ (۶) مِن صِیام
قوموا شُربَ الرَّحیق، فَأتوا کَأسَ المُدام
جام صبوحی زنید، لَعَلَّکُم تَشعُرون (۷)
۵ (۸) قوموا شُربَ اللِّقاء، لِقاءِ رَبِّ الغَفور
اَدرِک وَجهَ الحَبیب، بِشُربِ خَمرٍ طَهور
وَ ما تَرَی غَیرَهُ مِن لُمَعاتِ الظُّهور
صبح ازل شد پدیـد، صَباحَکُم بِالسُّرور
روز قیامت رسید، یَومَئِذٍ تُحشَرون
۶ ماه من آمد به باغ، وَ ما لَدَیهِ رَقیب
بِنِعمَۀٍ فاکِهین ز تین (۹) و زیتون و طیب
جام مرادش به کف لِکُلِّ (۱۰) عَبدٍ مُنیب
تَمَنَّوُا المَوت گفت مرا به وصل حبیب
فَدَیتُهُ بِاللِّقاء، ما کُنتُم تَکنِزون
۷ ألا ألا بَشِّـروا (۱۱)، ذلِکَ فَصلُالخِطاب
یَأتِ بِخَلقٍ جَدید، یَومَ یَقومُ الحِساب
مُنزِلِ آیاتِ غیب، مُظهِرِ ما فِیالکِتاب
قائِمِ اَمر اله، قادرِ مالک رِقاب
معنی نون وَ القَلَم، مَظهَر ما یَسطُرون
۸ شاهِ فلک آستان (۱۲)، ماه مَلَک انجمن
زیور عرش برین، زیب زمین (۱۳) و زَمَن
محیط بحر بیان، مُدیر سِرِّ سخن
حضرت صاحبزمـان، محمّد بن الحسن
ناسِخ آیات کُفر، مُنسِخِ ما یَعمَلون (۱۴)
۹ چندی در پرده ماند، لِیُبلِیَ المُؤمِنین
برخی در غیبتش لَفی ضَلالٍ مُبین
خلقی در خدمتش فَأصبَحوا (۱۵) ظاهِرین (۱۶)
جمعی، قالوا: «وَ ما نَحنُ بِمُستَیقِنین»
ألا ألا إنَّهُم قَومٌ لا یَشعُرون
۱۰ هرچه نظر میکنم در دو جهان، اوست اوست
خواجۀ (۱۷) کَون و مکان، شاه زمان، اوست اوست
مالک اقلیم دل، رَوحِ روان (۱۸) اوست اوست
سِرِّ سُوَیدای عشق، راز نهان، اوست اوست
وَ کُلُّ ما فِیالوُجود، بِذاتِهِ یُظهَرون (۱۹)
۱۱ حلقهزنِ باب اوسـت، کعبه و بیتُالحرام
تشنهلب آب اوست، زمزم و رُکن و مَقام
مسجد و دیر و کُنِشت، سُبحه و زُنّار و جام
به ذکر تقدیس اوست (۲۰) روز و شب و صبح و شام
مهر و مه و مشتری، فی فَلَکٍ یَسبَحون
۱۲ به بزم توحید او، ساقی و من هر دو مست
او ز میِ لعلگون، من ز لب میپرست
او شده از میز پا، من شده از وی ز دست
خندۀ [می](۲۱) دلنشین، غمزۀ او دلنشست
هر دو ز آیات غیب، مُبَشِّرٌ مُنذِرون (۲۲)
۱۳ شرابِ وصلم چشان، که سوختم سوختم
شرارِ هجرم نشان، که سوختم سوختم
شکر ز لعلم فشان، که سوختم سوختم
بهسوی خویشم کشان، که سوختم سوختم
صَبَرتُ نارَ العَذاب وَ مِنهُ لا یَصبِرون (۲۳)
۱۴ بهار و نوروز (۲۴) من، راست بگویم تویی
ماهِ دلافروز من، راست بگویم تویی
طالع (۲۵) فیـروز من، راست بگویم تویی
مقصد امروز من، راست بگویم تویی
اِرفَع عَنکَ الحِجاب، لَعَلَّهُم یَعرِفون (۲۶)
توضیحات:
به عقیدۀ نگارنده، شهاب این بهاریه را به استقبال خمریۀ منوچهری دامغانی سروده است. خمریۀ منوچهری در قالب مُسَمَّط مسدّس و بهاریۀ شهاب در قالب مسمط مخمّس است. بند نخست سرودۀ منوچهری (۱۳۸۵: ۱۷۹) چنین است:
«آمد بانگ خروس، مُؤذِن میخوارگان
صبح نخستین نمود روی به نَظّارگان
کُه به کَتِف برفکند چادر بازارگان
روی به مشرق نهاد خسروِ سیّارگان
باده فراز آورید چارۀ بیچارگان
قوموا شُربَ الصَّبوح یا أیُّهَا النّائِمین»
از برخی فضلای نیریز شنیدهام که در مصرع «خدیو اردیبهشت، خیمه ز گل زد برون»، «گُل» را «گِل» تلفظ میکنند؛ حال آنکه دلایل بلاغی بسیاری میتوان در رجحان خوانشِ «گُل» اقامه کرد. در این مصراع، «خیمه ز گُل» یعنی خیمهای از گُل، خیمهای از جنس گُل؛ و اصطلاح «خیمه بیرون زدن» برآمده از رسم پادشاهان گذشته و به معنای خیمه به دشت و دمن بُردن و خیمه برپا کردن است. یعنی پادشه اردیبهشت، خیمهای از جنس گُل، به دشت و دمن بُرد و خیمهای از گُل برپا کرد؛ و معنای نهایی آنکه بهار، پدیدار شد. چنانکه سرودهاند:
«گُل ز شبنم خیمه بیرون زد به استقبال من» (صائب تبریزی)
«به صحرا خیمه زد وز خرگه غنچه برون شد گُل/ گذشت ایام خلوت موسم سیر گلستان شد» (محمد فضولی)
«رسیده خسرو و انجُم به خانۀ بهرام زدند/ خیمۀ گُل بر منابر چوبین» (سلمان ساوجی)
به هر روی، «خیمه از گِل بیرون زدن» معنایی سخت نازل و دونِ مرتبۀ بلاغت دارد؛ خاصه آنکه واژۀ «گِل» را با دیگر واژگانِ این متن سراسر تغزّلی، پیوندی نیست. وانگهی در این بافت معنایی، «خیمه» را با «گِل» چه تناسبی میتواند بود؟
و، اما دربارۀ دیگر ابیات، بر اساس شمارۀ بندها به ذکر آیاتی که شهاب، عبارات و واژگان سرودۀ خود را از آنها برگرفته است، بسنده میکنیم. با ذکر این نکته که این ابیات، ممکن است به آیات متناظر دیگری نیز تلمیح داشته باشند. نکتۀ آخر آنکه شهاب در اوج هنر و توانمندی، کلمات و عبارات قرآنی را از بافتِ معناییِ اصلی خارج کرده و آنها را با تلمیح و نیمنگاهی به زمینۀ معناییِ اولیه، در بافتی تغزّلی بهکار برده است.
*****
پینوشت:
*- استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبائی تهران و مدرس مدعو دانشگاه پکن
۱- وَ لا تَکونوا کَالَّذینَ تَفَرَّقوا وَ اختَلَفوا مِن بَعدِ ما جاءَهُمُ البَیِّنات (آل عمران/۱۰۵) (نیز همان/۸۶)
- وَ لَقَد آتَینا موسَی الکِتابَ لَعَلَّهُم یَهتَدون (المؤمنون/۴۹) (نیز أنبیاء/۳۱)
- وَ اِذ قَتَلتُم نَفساً فَادّارَءتُم فیها وَ اللهُ مُخرِجٌ ما کُنتُم تَکتُمون (بقره/۷۲)
۲- وُجوهٌ یَومَئِذٍ مُسفِرَۀ (عبس/۳۸)
- ضاحِکَۀٌ مُستَبشِرَۀ (عبس/۳۹)
- کَاَنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَۀ (مدّثّر/۵۰)
- فَرَّت مِن قَسوَرَۀ (مدّثّر/۵۱)
- هُوَ الَّذی اَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدَی و دینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه وَ لَو کَرِهَ المُشرِکون (توبه/۳۲) (نیز تکرار آیه در صف/۹)
۳- وَ لَو تَواعَدتُم لَاختَلَفتُم فِی المیعادِ وَلکِن لِیَقضِیَ اللهُ اَمراً کانَ مَفعولاً لِیَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَیِّنَۀ (أنفال/۴۲)
- وَ اِن یُریدوا اَن یَخدَعوکَ فَاِنَّ حَسبَکَ اللهُ هُوَ الَّذی اَیَّدَکَ بِنَصرِه و بِالمُؤمِنین (أنفال/۶۲)
- فی أیِّ صورَۀٍ ما شاءَ رَکَّبَک (إنفطار/۸)
- فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعیَ قالَ یا بُنَیَّ إنّی أرَی فِی المَنامِ اَنّی اَذبَحُکَ فَانظُر ماذا تَرَی (صافات/۱۰۲)
- اَ فَسِحرٌ هذا اَم اَنتُم لا تُبصِرون (طور/۱۵)
۴- وَ ضَرََبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلقَهُ قالَ مَن یُحیِی العِظامَ وَ هِیَ رَمیم (یس/۷۸)
- وَ مِنَ النّاسِ مَن یُعجِبُکَ قَولُه فِی الحَیوۀِ الدُّنیا وَ یُشهِدُ اللهَ عَلَی ما فی قَلبِه وَ هُوَ اَلَدُّ الخِصام (بقره/۲۰۴)
- فَمَن کانَ مِنکُم مَریضاًً اَو بِهِ اَذیً مِن رَأسِهِ فَفِدیَۀٌ مِن صِیامٍ اَو صَدَقَۀٍ اَو نُسُک (بقره/۱۹۶)
- یُسقَونَ مِن رَحیقٍ مَختوم (مطففین/۲۵)
- بِاَکوابٍ و اَباریقَ وَ کَأسٍ مِن مَعین (واقعه/۱۸) اِنَّ الاَبرارَ یَشرَبونَ مِن کَأسٍ کانَ مِزاجُها کافوراً (انسان/۵)
۵- یُدَبِّرُ الاَمرَ یُفَصِّلُ الآیاتِ لَعَلَّکُم بِلِقاءِ رَبِّکُم توقِنون (رعد/۲) (نیز انعام/۳۱)
- وَ حُلّوا اَساوِرَ مِن فِضَّۀٍ وَ سَقاهُم رَبُّهُم شَراباً طَهوراً (انسان/۲۱)
- فَوَقاهُمُ اللهُ شَرَّ ذلِکَ الیَومِ وَ لَقّاهُم نَضرَۀً وَ سُروراً (انسان/۱۱)
- قُل هُوَ الّذی ذَرَاَکُم فِی الاَرضِ وَ اِلَیهِ تُحشَرون (ملک/۲۴)
- ما یَلفِظُ مِن قَولٍ اِلّا لَدَیهِ رَقیبٌ عَتید (ق/۱۸) (بهنظر میرسد که شهاب در معنی اصطلاحی تصرف کرده و «رقیب» را نه در معنای قرآنیِ «مراقب» و نگهبان، بلکه در معنی رقابتکننده [در زیبایی]بهکار برده است)
- وَ نِعمَۀٍ کانوا فیها فاکِهین (دخان/۲۷)
- وَ التّینِ وَ الزَّیتون (تین/۱)
۶- اِنَّ فی ذلِکَ لَآیَۀٍ لِکُلِّ عَبدٍ مُنیب (سبا/۹) (نیز ق/۸)
- قُل اِن کانَت لَکُمُ الدّارُ الآخِرَۀُ عِندَ اللهِ خالِصَۀً مِن دونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ اِن کُنتُم صادِقین (بقره/۹۵)
- هذا ما کَنَزتُم لِأنفُسِکُم فَذوقوا ما کُنتُم تَکنِزون (توبه/۳۵)
۷- وَ شَدَدنا مُلکَهُ و آتَیناهُ الحِکمَۀَ وَ فَصلَ الخِطاب (ص/۲۰)
- اِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَأتِ بِخَلقٍ جَدید (ابراهیم/۱۹) (نیز فاطر/۱۶)
- رَبَّنَا اغفِرلی و لِوالِدَیَّ وَ لِلمُؤمِنینَ یَومَ یَقومُ الحِساب (ابراهیم/۴۱)
۸- هذا کِتابُنا یَنطِقُ عَلَیکُم بِالحَقِّ اِنّا کُنّا نَستَنسِخُ ما کُنتُم تَعمَلون (جاثیه/۲۹)
۹- وَ لِیُبلِیَ المُؤمِنینَ مِنهُ بَلاءً حَسَناً (أنفال/۱۷)
- هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُمّیینَ رَسولاً مِنهُم یَتلوا عَلَیهِم آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِم وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَۀَ وَ اِن کانوا مِن قَبلُ لَفی ضَلالٍ مُبین (جمعه/۲) (نیز مریم/۳۸ و لقمان/۱۱)
- فَاَیَّدنا الَّذینَ آمَنوا عَلَی عَدُوِّهِم فَأصبَحوا ظاهِرین (صف/۱۴)
- اَلا اِنَّهُم هُمُ المُفسِدونَ وَلکِن لا یَشعُرون (بقره/۱۲) (نیز همان/۱۳)
- وَ اِذا قیلَ اِنَّ وَعدَ اللهِ حَقٌّ وَ الساعَۀُ لارَیبَ فیها قُلتُم ما نَدری مَا السّاعَۀُ اِن نَظُنُّ اِلّا ظَنّاً وَ ما نَحنُ بِمُستَیقِنین (جاثیه/۳۲)
۱۱- وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ الَّیلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ کُلُّ فی فَلَکٍ یَسبَحون (أنبیاء/۳۳) (نیز یس/۴۰)
۱۲- یا أیُّهَا النَّبیُّ إنّا اَرسَلناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیرا (أحزاب/۴۵) (نیز فتح/۸، اسراء/۱۰۵، فرقان/۵۶)
۱۴- وَ عَلَی الأعرافِ رِجالٌ یَعرِفونَ کُلّاً بِسیماهُم (أعراف/۴۶)
توضیح:
فهرست منابع در دفتر نشریه موجود است.
جمعی از بزرگان نیریز و استهبان احتمالاً در منزل شهاب
شمارهی ۱ شیخالاسلام (شهاب) و شمارهی ۲ سید علی معینالاسلام (پسر شهاب جانشین پدر) - بقیهی نفرات ناشناس هستند.