سید محمود دعایی مدیر کهنهکار مؤسسه اطلاعات، در نیمه خرداد امسال و پس از طی یک زندگی سخت و پر فراز و نشیب بدرود حیات گفت.
او در سال ۱۳۲۰ خورشیدی از پدری یزدی و مادری کرمانی در یزد متولد شد و در ۴ سالگی به اتفاق مادرش در کرمان اقامت گزید.
دکتر باستانی پاریزی در این باره در کتاب «پوست پلنگ» نوشته: او فرزند سید محمد زارچی (یزدی) است. پدرش هنگام تبعید به کرمان، زن کرمانی گرفت. بدین جهت پسربخش یزدی است- چون مادرش کرمانی است. زنی که در کمال شهامت و فداکاری بود. با کارکردن در کارخانۀ خورشید فرزند خود را بدون کمک پدر که به یزد بازگشته بود از «خاک اَو» درآورد. ما کرمانیها هم میگوییم: «اصل، شیر مادره.» مادر دعایی مورد عنایت امام خمینی قرار داشت و وقتی در عراق درگذشت امام بر او نماز خواند.
دعایی در چنین شرایط سختی رشد یافت. اخیراً داستاننویس برجسته هوشنگ مرادی کرمانی در گفتگو با ایسنا به ذکر خاطرهای پرداخته که وضعیت دوران کودکی دعایی را بیشتر روشن میکند:
«ساختمانی قدیمی در کرمان هست که الان به کتابخانه ملی کرمان تبدیل شده است. زمان افتتاحیه عدهای از کرمانیهایی را که در تهران بودیم، دعوت کرده بودند و هرکسی در آنجا صحبت میکرد و خاطرات خودش را میگفت. این محل در گذشته کارخانه نخریسی بود که انگلیسیها در زمان جنگ جهانی دوم تأسیس کرده بودند. آقای دعایی پشت میکروفن که رفت به جای اینکه حرف بزند، سرش را روی تریبون گذاشت و شروع به گریه کرد. همه ماتشان برد که چرا این کار را میکند. بعد از گریه گفت، مادرم همینجا فوت شد، اینجایی که الان کتابخانه شده است؛ مادر من خدمتکار اینجا بود، جارو میکشید و سرفه میکرد. من بچه یتیمی بودم و میآمدم پشت دیوار (دیوار آجری بود) لقمه نانی، گاه گوشت کوبیده بود و گاه پنیر به من میداد که ناهار بخورم و مدرسه بروم. مادرم میپرسید سیر شدی؟ با اینکه هیچوقت سیر نشده بودم، میگفتم سیر شدم چون میدانستم لقمهای ندارد و اگر بگویم سیر نشدهام خجالت میکشد. میگفتم خودت هم لقمهای بخور. او این حرفها را با گریه میزد و همه متأثر شدند. همیشه برای او گریه میکردم. صحنه عجیبی بود و تا مغز استخوانم را سوزاند».
سید محمود پس از تحصیلات متوسطه وارد حوزهٔ علمیه کرمان و سپس قم شد و بعد از تکمیل سطوح عالیه در سال ۱۳۴۶ و طی رویدادهای سیاسی تحت تعقیب رژیم شاه قرار گرفت و مخفیانه به عراق رفت و در آنجا تحصیلات علوم اسلامی را ادامه داد.
دعایی قبل از انقلاب در خارج و داخل ایران از فعالین سیاسی بوده و در خلال این مدت به اروپا و کشورهای آسیای غربی (چون سوریه، لبنان، اردن، عربستان، پاکستان، و افغانستان) سفر کرد. او در جریان فعالیتهای سیاسی خارج از کشور مدت ۷ سال سخنگوی نهضت روحانیت مبارز در ایران بود و نمایندگی آیتالله سید روحالله خمینی را به عنوان رابط بین مسئولان عالیرتبه عراقی با ایشان به عهده داشت و همچنین رابط بین سازمانها و انجمنهای اسلامی و دانشجوئی و برخی شخصیتهای خارج از کشور با امام بود. همچنین وی در زمان اقامت در عراق تهیهکننده و مجری برنامهٔ رادیویی نهضت روحانیت در ایران بود که در مخالفت با رژیم پهلوی پخش میشد.
بعد از انقلاب و در اوایل سال ۱۳۵۸ به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در عراق عازم بغداد شد و بهدنبال اعتراض به دخالتهای مأمورین عراقی در امور داخلی ایران به دستور وزارت خارجه در اسفند ۱۳۵۸ به ایران بازگشت. پس از آن مدتی در دفتر امام اشتغال داشت و از طرف ایشان اجازه دریافت وجوهات شرعیه را نیز گرفت و سپس به دستور ایشان در اردیبهشت ۱۳۵۹ به سرپرستی موسسهٔ اطلاعات منصوب شد که تا پایان عمر وی ادامه داشت. ستون «دو کلمه حرف حساب» که از دههٔ ۱۳۶۰ در روزنامه اطلاعات به قلم کیومرث صابری فومنی (گل آقا) منتشر شد به پیشی گرفتن این روزنامه از رقیب دیرین خود کیهان انجامید و زمینه انتشار هفتهنامهٔ طنز «گل آقا» در سالهای بعد شد.
باستانی پاریزی باز مینویسد:
[دعایی] در عین نمایندگی مجلس، این مؤسسۀ بزرگ را به خوبی اداره کرد و ساختمان عظیم جدید آن را در میرداماد به پایان رساند.
ماشینهای غول پیکر وارد کرد و روزی که تأسیسات جدید را افتتاح میکرد از بهرام مسعودی پسر مسعودی نیز دعوت کرده بود و از پایهگذار اطلاعات به نیکی یاد کرد و در عین ظرافت گفت: «آقای بهرام مسعودی، پدر شما در یادداشتهای خود گفته است که اطلاعات را از صفر شروع کرده من باید بگویم که روزی که ما به اطلاعات آمدیم از زیر صفر شروع کردیم زیرا مؤسسه بیش از 200 میلیون بدهی داشت».
او که از اعضای جامعهٔ روحانیت مبارز تهران بهشمار میرفت، در آستانهٔ انتخابات مجلس سوم به همراه جمعی دیگر از اعضا، انشعاب کرده و مجمع روحانیون مبارز را تشکیل دادند. دعایی در شش دورهٔ مجلس پس از انقلاب یکی از کرسیهای تهران را در مجلس شورای اسلامی در اختیار داشت. او در انتخابات مجلس هفتم و مجلس هشتم (که در آن انتخابات در لیست ائتلاف اصلاحطلبان قرار داشت) شکست خورد.
او در زمره سابقونالسابقون انقلاب بود و اگر به درستی قضاوت شود، کسی نمیتواند ادعا کند که از دعایی انقلابیتر است. در عین حال به غایت از افراطیگری و تندروی به دور بود و با همه حتی مخالفان مدارا میکرد و صلحجو بود و ثابت کرد که میتوان انقلابی بود و ناسزا نگفت و مرگ واین و آن را آرزو نکرد و دیگران را به چوب حذف و طرد نیازرد و دایره انقلاب را نبست.
دعایی از معدود روحانیونِ بر مسندی بود که با بسیاری از هنرمندان و نویسندگان از طیفهای مختلف فکری ارتباط داشت و بر دستان آنان بوسه میزد و بر پیکر بسیاری نماز خواند.
او سادهزیستی خود را از قبل تا بعد از انقلاب و تا پایان عمر حفظ کرد و اسیر تجمّلات و تمنّیات و تعیّنات نشد و سالها با خودرو پیکان رفت و آمد میکرد.
دعایی را با ویژگیهایی چون مهربانی، ادب، مدارا، فروتنی و سادگی معرفی میکنند.
همه این ویژگیها در مؤسسه اطلاعات و شیوه مدیریتی او نمود داشت و این رسانه قدیمی را به رسانهای آرام، فروتن، آشتیجو، و مداراگر تبدیل کرد. اگرچه میگویند اطلاعات باید پیشرفت خیلی بیشتری میداشت، ولی همین که مانند رقیب دیرینهاش کیهان به مشی رادیکال رو نیاورد کار بزرگی بود. او در روزنامهاش نه از باب جنجال که به تشخیص شخص خود مقالاتی از اندیشمندان مطرود را هم چاپ میکرد.
دعایی آرزو داشت روزی همه نیروهای انقلاب گرد هم آیند؛ آرزویی که بعد از مرگ او ولو برای چند ساعت تحقق یافت و سید محمد خاتمی و حسین شریعتمداری را زیر یک سقف آورد.
روحش شاد