یکی از ملوک عجم طبیبی حاذق به خدمت مصطفی صلی الله علیه و سلم فرستاد.
سالی در دیار عرب بود و کسی تجربه پیش او نیاورد و معالجه از وی در نخواست.
پیش پیغمبر آمد و گله کرد که: مر این بنده را برای معالجت اصحاب فرستادهاند و در این مدّت کسی التفاتی نکرد تا خدمتی که بر بنده معین است به جای آورد.
رسول علیه السلام گفت: این طایفه را طریقتی است که تا اشتها غالب نشود، نخورند و هنوز اشتها باقی بود که دست از طعام بدارند.
حکیم گفت: این است موجب تندرستی. زمین ببوسید و برفت.
سخن آنگه کند حکیم آغاز یا سرانگشت سوی لقمه دراز
که ز ناگفتنش خلل زاید یا ز ناخوردنش به جان آید
لا جرم حکمتش بود گفتار خوردنش تندرستی آرد بار
استاد سخن سعدی(بر او رحمت باد)/ گلستان /در فضیلت قناعت