این روزها موضوع مذاکره مجدد با ١+٥ به ویژه آمریکا به بحث روز در حوزه سیاست خارجی تبدیل شده است. علت این مسئله رفتن قریبالوقوع رئیس جمهور سابق آمریکا و روی کار آمدن رئیس جمهور جدید و تیم همراهش است که در مذاکرات پرهیجان سال ١٣٩٤ که منجر به امضای «برجام» شد نقش محوری داشتند. این تیم هم در زمان تبلیغات انتخاباتی و هم پس از پیروزی مداوماً با صراحت اعلام کردهاند که به برجام برمیگردند اما در داخل کشورگفتوگوهای مختلفی مطرح میشود که فعلاً رسانهای است اما آنچه که مهم است اینکه نباید با پیشداوری باب مذاکره را بست؛ بلکه لازم است مذاکره را دنبال کرد و وارد چانه زنی جدی سیاسی شد.
هم ما، هم اروپاییها، هم دنیا و هم امضاءکنندگان برجام علت به بن بست کشاندن برجام را خروج یک طرفه آمریکا از این توافق دانسته و میدانند؛ لذا در عرف دیپلماتیک این موضع آمریکا غیرقابل دفاع تلقی شد به طوری که ترامپ موفق به همراه کردن بسیاری ازسیاستمداران داخل آمریکا و همچنین سران کشورهای اروپایی و پنج عضو دیگر برجام با خود نشد و عموماً مورد سرزنش قرار گرفت و شورای امنیت سازمان ملل متحد هم دست رد بر سینه او زد.
در زمان مذاکرات برجام در داخل کشور عدهای شروع به مخالف خوانی کردند و انواع اتهامات را به تیم مذاکره کننده و در نهایت به خود «برجام» وارد کردند و درست پس از خروج آمریکا از برجام فریاد سر دادند که چرا چنین شد؟
اگر اتفاقات اقتصادی یک سال پیش از خروج آمریکا از برجام را مرور کنیم متوجه میشویم چه تعداد شرکت و سرمایهگذار خارجی ایران را ترک کردند. سرمایهگذارانی که حضورشان متکی به «برجام» بود. اگر برجام نتیجه نداشت پس این همه شرکت از کجا آمده بودند؟
اهمیت برجام آنقدر بود که فریاد دشمنان دیرینهای همچون اسرائیل و برخی کشورهای همسایه که پنهانی دست در دست اسرائیل داشتند و اخیراً دستشان رو شد برخاست
همانهایی که این روزها رسماً به انعقاد قرارداد صلح و همکاری با اسرائیل پرداختند و جبهه متحدی تشکیل داده و مدعیاند چنانچه مذاکرات برجام شروع شود باید حضور داشته باشند. پس برجام رهاوردهای گسترده و عمیقی داشت.
با توجه به تجربه برجام و تجربه سه ساله پس از خروج آمریکا از برجام و اعمال تحریمهای بسیار گستردهای که همچنان ادامه دارد و ترامپ تا چند صباح باقیمانده دوره ریاست جمهوریاش - از شدت کینهای که به ایران دارد- بر دامنه آنها خواهد افزود، به نظر میرسد برای برگرداندن حقوق گسترده ضایع شده کشور باید از ابزار مذاکره حداکثر استفاده را برد.
دنیای امروز دنیای مذاکره است، به همین خاطر فن مذاکره و فن دیپلماسی تبدیل به یک تخصص پیچیده شده است. هر کسی نمیتواند مذاکره کننده قویی باشد. تاریخ هم به کرات این درس و تجربه را به ما آموخته، از جمله:
- در تاریخ اسلام، مذاکره پیامبر (سلام و صلوات خداوند بر او باد) با کافران و مشرکان مکه و انعقاد پیمان صلح حدیبیه که به اعتقاد بسیاری از مورخان اسلامی مقدمه فتح مکه شد. هر چند زمان مذاکره و تدوین پیمان، برخی از صحابیان بسیار نزدیک پیامبر اکراه داشتند و نگران بودند.
- مذاکرات ممتد صفویه، افشاریه و قاجاریه با امپراتوری عثمانی به ویژه معاهدهی «ارز روم دوم» که توسط هیئتی به ریاست میرزا تقیخان فراهانی (امیرنظام وقت و امیرکبیر بعدی) با دولت عثمانی بسته شد و جلوی زیادهخواهیهای ترکان عثمانی گرفته و حقوق ایران اعاده شد.
- مذاکره سال ۱۳۱۶ خورشیدی دوره رضا شاه با عراق که حداقل راهاورد آن به رسمیت شناختن مرز ایران و عراق به طول ۵ کیلومتر روی خط تالوگ (عمیقترین جای رودخانه)در اروند رود روبروی آبادان بود.
- مذاکرات سال ۱۹۷۵ محمدرضاشاه با صدام حسین معاون وقت رئیس جمهور عراق که با میانجیگری رئیس جمهور فقید الجزایر انجام شد و حاکمیت ایران در کل اروندرود بر پایه خط تالوگ به رسمیت شناخته شد و هنوز قرارداد حاکم مرزی بین ایران و عراق است.
- مذاکرات ایران و آمریکا در الجزایر بر سر آزادی گروگانهای آمریکایی که یکی از دغدغههای دوران جنگ تحمیلی ۸ ساله را مرتفع کرد.
- مذاکرات ایران و عراق پس از جنگ تحمیلی ۸ ساله با میانجیگری دبیر کل وقت سازمان ملل متحد که منجر به آزادی اسرا و قبولی رسمی و مجدد معاهده ۱۹۷۵ توسط رئیس جمهور وقت عراق شد.
از اینها گذشته اهل مطالعه تاریخ به ویژه پژوهشگران تاریخ جنگ سرد بین دو ابرقدرت جهانی آمریکا و شوروی سابق پس از جنگ جهانی دوم کاملاً واقفند که به رغم اینکه:
- ایدئولوژی حاکم بر این دو ابر قدرت تضاد صددرصدی با هم داشت -چون شوروی معتقد به سوسیالیسم مارکسگرا بود که به هیچ وجه مالکیت خصوصی و سرمایهداری را قبول نداشت و آمریکا معتقد به نظام سرمایهداری و حاکمیت سرمایهداری خصوصی بود- در طول دوره حاکمیت بلشویکها ادامه داشت و به ویژه برای کنترل سلاحهای هستهای بارها و بارها با هم مذاکره و قرارداد امضاء کردند به طوری که روسها توانستند سیاست توسعه شدید موشکی ریگان مشهور به «جنگ ستارگان» را کنترل و آن را برچینند، هرچند شوروی دست بالا را در صنایع موشکی داشت.
- پس از پیروزی انقلاب کمونیستی در کوبا (آمریکای لاتین) به رهبری فیدل کاسترو و حمایت شوروی از آن و گاردگیری گسترده ارتش آمریکا در برابر آن به طوری که جهان را تا آستانه جنگ جهانی سوم پیشبرد، با مذاکره حل و فصل شد.
و...
اینها و موارد بسیار دیگر در جهان، بر عقلانی بودن مذاکره صحه میگذارند. البته وقتی میگوییم مذاکره به هیچ وجه به معنای یک طرفه بودن (نفع کامل یک طرف و زیان کامل طرف دیگر) نیست. مذاکره بده بستان است.
وضعیت بسیار بد اقتصادی که به حق از آن به عنوان «جنگ اقتصادی» یاد میشود اقتضا میکند که از شرایط پیش آمده، کشور ما حداکثر استفاده را ببرد و در مذاکرهای جدی و عادلانه به باز گرداندن حقوق ایران مبادرت کند.مذاکراتی که مخالفان ایران نه تنها خواهان آن نیستند بلکه از آن واهمه دارند.
شاد و سالم و موفق باشید
نظر شما