اهل تریاکم/ روزگارم بس سیاه
تکه سیمی دارم / خرده تریاکی / سوزن قفلی
زیرزمینی دارم بدتر از رنگ زغال
دوستانی بدتر از دیو سیاه
گاهگاهی نفسی میگیرم/ با این دود سیاه
خرده تریاکی هم میفروشم به شما
تا به دودش نفسی چاق کنید
و سپس جان و تنی خاک کنید
چه خیالی چه خیالی چه خیالی
دل من / غصه دارد عمری
چشم من، بینیِ من
خوب میدانم چه عذابی دارم
اولش کلهی داغ/ و سپس دست دراز
من میخوام ترک کنم
که اگر هم نکنم
رو به سوی مرگ کنم
همگان میگویند:
اولش بیپولیست
آخرش نابودیست
نظر شما