خاطره نخست:
حدود ده دوازده ساله بودم که با بعضی از بچههای همسن و سالم نزدیک سد
بِسگی در محله کیان (گیا GEYA) کنار عدهای از بزرگان و اهالی نشسته بودیم.
یکی از آنها که به گفته خودش بیش از نود سال سن داشت، شروع کرد به گفتن از سرگذشت خودش.
از بیانات شیرینش همه سراپا گوش بودیم.
او گفت: زمانی ماه مبارک رمضان مصادف شده بود با ماههای تیر و مرداد
تابستان که هوا بیاندازه گرم بود. من و چند نفر دیگر که روزه بودیم، مشغول
دروکردن گندمها بودیم.
در آنجا یک جدول آب کنار زمینی که درو میکردیم قرار داشت و آب در آن جاری
بود و محصول صیفی را مشروب میکرد. ما میرفتیم در جدول آب میخوابیدیم و
لباسهایمان تمام خیس میشد و بعد میآمدیم بیرون و مشغول دروکردن و بریدن
گندمها میشدیم و آنها را بافه میکردیم و به این ترتیب در گرمای سخت
تابستان کار میکردیم و روزه میگرفتیم. صحبتهایش به نوعی امر به معروف و
نهی از منکر بود.
میگفت: شما بچهها وقتی بزرگ شدید و به حد بلوغ رسیدید، در ماه مبارک
رمضان هم کار کنید و هم روزه بگیرید؛ در هر فصلی از سال که باشد.
خاطره دوم:
دانشآموز سیکل اول دبیرستان احمد نیریزی بودم.
آقای محمد صدر نیریزی معروف به صدری فرزند میرزا محمود صدری فرزند
صدرالواعظین که رئیس و دبیر دبیرستان احمد نیریزی بود، از سمت خود استعفا
داد و به شیراز منتقل شد و آقای سید محمود طباطبایی فرزند سید ابوالقاسم به
جای ایشان رئیس دبیرستان شدند. در جلسه تودیع و معارفه که تشکیل شد و
تمام دانشآموزان سیکل اول (هفتم، هشتم و نهم) هم حضور داشتند، عدهای از
دستاندرکاران دبیرستان و اداره آموزشوپرورش شهرستان نیریز عنبرآمیز در
وصف کار آنها سخن میگفتند و توضیح میدادند. از جمله مرحوم سیدمصطفی قطبی
(فرزند سید محمد علی از احفاد سیدقطبالدین محمد نیریزی قطبالعارفین و
سلطان المحققین که نَسَبش با بیست و چند واسطه به امام چهارم شیعیان جهان
حضرت سجاد(ع) میرسد) که سمت دفترداری دبیرستان را عهدهدار بودند تشریف
آوردند پشت میز سخنرانی و شروع کردند درباره آقایان صدری و طباطبایی سخن
گفتن. در ابتدای بیانات خود فرمودند:
عیدرمضان آمد وماه رمضان رفت/ صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
نگارنده برای نخستین بار بود که این بیت شعر را شنیدم و آن را حفظ و از بر کردم.
پروردگار هستیبخش، این شادروانان را رحمت کند که برای پیشرفت آموزش و پرورش نیریز زحمات زیادی کشیدند. یادشان گرامیباد.
ادامه دارد...