تعداد بازدید: ۷۷۶
کد خبر: ۲۶۱۷
تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۰:۳۷ - 2017 19 June
ماجراهای تبعه موجاز

یَک چیزی که در این بِلاد مرا آزار می‌دهد، خشم ارباب با موراجعه کوننده یا به قول اینها ارباب رجوع می‌باشد. افغانیستان که بودیم سَیل می‌کردیم والی وُلِسوالی مذهبی نبود؛ اما بیسیار خوش مشرب بود و عمل موراجعه کونندگان را انجام می‌داد. اما اینجا تسبیح بی دست می‌گیرند و با همان بر سر ارباب‌رجوع می‌زنند. مدعی مذهبند؛ ولی دزدی و رشوه خوراکشان است.
- ندانم چَکار کونم «زولَیخا»!


- چَکار کونی؟ از چَه سخن میگویی«نَجیب»؟


- از دست این بِلاد. ایمروز بی اداره احصائیه روان شدم؛ بیسیار شلوغ بود و اربابش با ارباب‌رجوع خشم می‌گرفت. البتَه چیزهای دیگری هم می‌گرفت. همین که خواست نوبت من شود، صوت اذان بی‌هوا رفت و ارباب همه را گوذاشت و رفت. یَک چهارم ساعتی شد که برگشت. دیده نمودم بیسیار خوش اخلاق شده و من را با میهربانی نَظاره می‌کند. 


- راست می‌گویی؟ چَطور میهربانی‌ات می‌کرد؟ در این بِلاد که کسی تو را شَناخته نمی‌کند!


- ها، حالا جَگر بر دندان بگیر، می‌گویم. او و دیگر اربابان شروع بی میهربانی با منی بی‌نوا نیمودند و دستی بر سر و رویم کَشیدند. اما زمانی نشد که دریافتم پیدرسوخته‌ها با من قصدی دیگر دارند.


- زبان بی دندان بَگیر، چَه قصدی؟ چَه می‌گویی؟ چَکارت داشتند؟


- هیچ، ابتدا کیسه‌ی در دستم را نَظاره ‌کردند و فکرشان جای دیگری بود. من که دیده کردم بی آن نَظاره می‌کنند، واکس و فرچَه را بیرون آوردم و گفتم اگر بخواهید، اورسی‌اتان را واکس می‌زنم. اما نَدانم چَرا مرا مسخره کردند و ابزار نیشاط آخر وقتشان شده بودم. آخرش هم با نهیب بیرونم نیمودند.


من خواهان اینم بی سرزمین خود برگردم... دیگر نمی‌خواهم اینجا بیمانم...


نجیب


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها