تعداد بازدید: ۳۲۲
کد خبر: ۲۴۵۸۳
تاریخ انتشار: ۰۳ آبان ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۰ - 2025 25 October
سرمقاله

معشوق عشقی ای وطن

نویسنده : غلامرضا شعبانپور / مدیر مسئول

معشوق عشقی ای وطن

وطن وجه اشتراک هر ملتی است. هر دولت- ملتی سرزمینی دارد، مرز و بومی دارد، تاریخی دارد، فرهنگی دارد و مشاهیر و بزرگانی که به زاد بومشان افتخار می‌کنند. ایرانِ بزرگ وطن ما ایرانیان دیرینه‌ای بس دراز حداقل به درازای ۴۰۰۰ سال دارد و همیشه به این پیشینه افتخار کرده و می‌کند. ما ایرانیان مام وطن را مقدس می‌شمریم و خود را موظف به حفظ و نگهداری‌اش در همه ابعاد می‌دانیم.

 پاسداشت وطن در حفظ مرزهای جغرافیایی خلاصه نمی‌شود بلکه تاریخ، فرهنگ، بزرگان، مردم پاک و با اصالتش، مرزداران با کفایت و جان بر کفش، پدران و مادران نجیب و با محبتش، دانشمندان و علم ورزان با اندیشه و تعقلش و شاعران خوش ذوقی همچون فردوسی بزرگ را هم شامل می‌شود. 

همانان که زبان فارسی را با ذوقی خوش و زیرکی و با کفایتی خاص پاس داشتند و زنگار وگرد و غبار از رخش زدودند.

 سیاستمداران با کفایتی که هر اشغالگر طمعکار خون آشامی را با درایت سلولهای خاکستری و به کارگیری عقل و منطق غنی سیاسی بیرون راندند و پشیمان کردند. آنان که سالهای سال پشت میز مذاکره نشستند، موی سپید کردند، هر جا لازم بود جای خالی دادند و دفع شر کردند و هرجا لازم شد پتک محکم را با درایت فرود آوردند. زمان‌هایی بر تخت قیصر روم تکیه زدند و دیگر زمانی به فلات ایران عقب نشستند و حاکمیت بیگانگان سلوکی را سالها تحمل کردند، اما هیچ فراموش نکردند که سلوکیان بیگانه‌اند و از آنان انتظار حفظ ایران نمی‌توان داشت، باید تدبیر کرد واز زیر یوغشان به درآمد.

 ایران بزرگ همه‌ی اینها را تجربه کرده و در برگ برگ تاریخش به جای گذاشته است. ایران از اینها مهم‌تر و والاتر مردمی داشته و دارد که برای حفظش ناملایمات فراوانی تحمل کرده‌اند و کشته‌ها داده‌اند و دربه‌دری‌های بس دور و درازی را تحمل کرده‌اند اما آرامش را برگرداندند، خاک وطن را بارور نمودند، به بهارش نشاندند و مجدداً قامت افراشتند.

 این‌ها همه دلنوشته‌ای بسیار بسیار گذرا بود که از ذهنم گذشت و توانستم به خودم بقبولانم که ما می‌توانیم این روزها و سالهایی را که در رنجیم از سر بگذرانیم، می‌توانیم مرهمی باشیم بر دلهای همدیگر. می‌توانیم رنجهای اقتصادی، معیشتی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را بزداییم. می‌توانیم :

- دست کم توانان را بگیریم و کمی از آلامشان بکاهیم. 

- وفاداران به وطن و کشور را احترام کنیم و ارج نهیم.

 - فریب بی‌وطنان پاسپورت و ویزای بیگانه در جیب فاسد، زراندوز و حرام‌خوار را نخوریم.

 - پاسدار ذره ذره وطن باشیم، منابع آبش، منابع طبیعیش، محیط زیستش و کوه‌های دلنشینش را نیالاییم و آلوده نکنیم. 

- کوچه و خیابان‌های محل زیستمان را پاک و زیبا نگه داریم.

- می‌توانیم به سروده سهراب عزیز «آب را گل نکنیم»، اندکی تجاوز به حریم کوچه و خیابان و مسیر املاک دشت و کوه و بیابان نکنیم.

-  می توانیم با لبخندی مهربان با هم روبرو شویم، به هم امید دهیم.

- می‌توانیم کینه‌ها را بزداییم و کینه ورزی نکنیم.

- می‌توانیم مطالبه‌گر حقوق شهروندی‌امان باشیم با ادبیاتی زیبا، دلنشین اما اراده‌ای استوارو محکم.

- دانش آموزان عزیزمان می‌توانند مدرسه را خانه خودشان بدانند و آموزگاران را پدر و مادر و همکلاسان را دوست صمیمی. 

- می‌توانیم حتی خراشی کوچک بر در و دیوار مدرسه و کلاس نکشیم و باور کنیم همه اینها وطن ما هستند. خط بر دیوار وطن نکشیم.

- دانشجویان اندیشه ورزمان می‌توانند با رفتار خود حریم استادان دانشمند را پاس دارند و استادان گرانمایه نیز فرد فرد دانشجویان را فرزندان وطن تلقی کنند و علم خدمت به وطن را به آنها بیاموزند.

- مدیران وطنمان می‌توانند قدر جایگاهشان را بدانند و با تمام توان به هم‌وطنان خدمت کنند، خود را هم ردیف هم‌وطنان بدانند و خدمتگزار آنان نه آقا بالاسرشان. مدیران هیچگاه فراموش نکنند که روزی به آن طرف میز برمی گردند و مورد قضاوت مردم و تاریخ.

 زیاد طول ندهم می‌توانیم این شعر زیبا و دلنشین زنده‌یاد میرزاده عشقی را با هم سر دهیم:

خاکم به سر، ز غصه به سر، خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟

آوخ کلاه نیست وطن تا که از سرم 
برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم

مرد آن بود که این کلهش بر سر است و من:
نامردم ار که بی کله، آنی بسر کنم

من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
تسلیم هرزه گرد قضا و قدر کنم

زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم ما
ای چرخ! زیر و روی تو، زیر و زبر کنم

جائیست آرزوی من، ار من به آن رسم
از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم

هر آنچه می‌کنی؟ بکن ای دشمن قوی!
من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم!!

من آن نیَم به مرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم

معشوق «عشقی» ای وطن، ای عشق پاک
ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم:

«عشقت نه سرسری است که از سر به در شود»
«مهرت نه عارضیست که جای دگر کنم »

«عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم»
«با شیر اندرون شد و با جان به در کنم»

شاد و سالم و موفق باشید

پی نوشت:

 میرزاده عشقی شاعر جوان پرآوازه نیمه قرن ۱۳ خورشیدی بود که زندگی کوتاهش را صرف روشنگری فرهنگی کرد و جان بر این راه گذاشت. نامش سید محمدرضا فرزند حاج سید ابوالقاسم کردستانی بود که در تاریخ ۱۲ جمادی‌الاخر سال ۱۳۱۲ مهشیدی برابر با ۱۲۷۲ خورشیدی و ۱۸۹۳ میلادی در همدان متولد شد و در دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ خورشیدی در خانه‌اش جنب دروازه دولت، سه راه سپهسالار، کوچه قطب الدوله هدف گلوله دژخیمان قرارگرفت و شهید وطن شد. برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: کلیات مصور عشقی تألیف علی اکبر مشیر سلیمی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۰

معشوق عشقی ای وطن

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها