تعداد بازدید: ۴۷۵
کد خبر: ۲۴۵۴۰
تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۷ - 2025 21 October
فداکاری ابراهیم بصیری در نجات جان کودک

وقتی نگهبان بیمارستان دوید، مرگ ایستاد

نویسنده : عابد نعمتی

فداکاری ابراهیم بصیری در نجات جان کودک + فیلم

حدود ساعت ۱۰ صبح، در یک روز آرام پاییزی، صدای ترمز خودرویی در برابر اورژانس بیمارستان شهدای سلامت نی‌ریز سکوت را شکست. دو مرد با چهره‌ای هراسان از خودرو پیاده شدند؛ در آغوششان پسرکی ۹ ساله بود که نفس نمی‌کشید و رنگ چهره‌اش کبود شده بود.

نخستین کسی که به سراغشان رفت، ابراهیم بصیری نگهبان بیمارستان  بود.

او چند روز بعد از این ماجرا به نی‌ریزان فارس می‌گوید: «من که چندین مورد مشابه را تجربه کرده بودم، از دور فهمیدم اوضاع خوب نیست. بچه بی‌حرکت بود، پوستش سیاه شده بود و وقتی برای پذیرش و مراحل اداری نبود. او را از پدرش گرفتم و دویدم سمت اورژانس.»

بصیری کودک را در آغوش فشرد و از درِ شیشه‌ای گذشت. در مسیر، پرستاران را صدا کرد و دو بار روی قفسه سینه‌ او فشار داد: «صدای خیلی ضعیفی از گلویش آمد؛ مثل یک نفس خیلی کوچک. همان صدا به من امید داد که برمی‌گردد.»

چند ثانیه بعد، پرستاران اورژانس کنار تخت بودند. پزشک کشیک با معاینه‌ اولیه تشخیص داد کودک بر اثر مسمومیت دارویی دچار ایست تنفسی شده است.

داروی پادزهر تزریق شد و پس از عملیات احیاء، تنفس و رنگ چهره کودک برگشت. 

بصیری می‌گوید: «وقتی چشمانش باز شد، بغض کردم و حس کردم نفس خودم برگشته. آن صحنه را هیچ‌وقت یادم نمی‌رود.»

به گفته‌ لیلا همایونی مدیر دفتر پرستاری بیمارستان، حضور به‌موقع و واکنش سریع نیروهای بخش اورژانس بیمارستان و اقدام فوری نگهبان ورودی، نقش تعیین‌کننده‌ای در نجات جان کودک داشت.

این حادثه نشان داد همه کارکنان بیمارستان، حتی نیروهای حفاظت باید آموزش احیاء ببینند.کما این که این نگهبان تأکید می‌کند: ««ما آنجا هستیم تا امنیت بیمارستان را حفظ کنیم؛ ولی بعضی وقتها خدا خودش تصمیم می‌گیرد یکی از ما را وسیله نجات کند. هر چند حقوق کم ما واقعاً کفاف زندگی را نمی‌دهد و حتی برخی مراجعان به ما توهین می‌کنند، اما من از خودم راضی‌ام که توانستم جان کودکی را نجات دهم.»

بصیری در طول مدت بستری بودن کودک، چندین بار به او سرکشی کرد. این پسربچه پس از چند روز بستری در بخش مراقبت‌های ویژه و سپس بخش اطفال، با حال رضایتبخش ترخیص شد.

در لحظه‌ ترخیص کودک نوبت شیفت بصیری بود و برای سرکشی به بالین او رفت. می‌گوید: «دیدن لبخندش همه خستگی‌ام را برد. آن لبخند، پاداش واقعی کارم است.»

اکنون در حالی که بیمارستان دوباره به کار روزمره خود بازگشته است، مردی که معمولاً از پشت درِ شیشه‌ای نظم ورود و خروج را کنترل می‌کند، یک تجربه تازه به همراه دارد؛ تجربه‌ای که به او یادآوری می‌کند در دل هر بحران، یک تصمیم به‌موقع می‌تواند مرز میان مرگ و زندگی باشد.

تعداد بازدید : 91
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها