تعداد بازدید: ۱۸۹
کد خبر: ۲۴۵۲۴
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۰ - 2025 18 October
ماجراهای من و بی‌بی

حداقل یَی عاروسک لبوبویی برم میسدی

نویسنده : گلابتون

سرم را از توی گوشی درآوردم و رو کردم به بی‌بی...

- بی‌بی این کلیپو دیدی؟

بی‌بی نگاهم نکرد...

- بی‌بی، با شما هستما! میگم این کلیپ رو دیدین؟
همانطور سر به زیر ماند...

- بی‌بی‌‌‌ی‌ی‌ی... میشنوین؟ میگم این کلیپ جدید رو دیدین؟

باز هم نگاهم نکرد.

نشستم کنارش و شروع کردم به تکان دادن شانه‌اش...

- بی‌بی‌ی‌ی‌ی‌... بی‌‌‌ی‌ی‌ی‌...

- مرضضضض... هی بی‌بی،‌ بی‌بی،‌ بی‌بی... چه مرگُته؟ هاااا؟

- میشنوین شما بی‌بی؟

- نه! کَرَم! ها نپه نی‌شنُفم!

- خو چرا جواب نمی‌دی بی‌بی، یه ساعته دارم صداتون میزنم.

- بری که من حرفی ندرم با تو بزنم!

- وا! چرا بی‌بی؟ چی شده؟ کاری کردم من؟ 

- نع! طوری نی!

- ولی اینطوری که شما میگین طوری نیس، دقیقاً انگار یه چیزی هس... چی شده بی‌بی؟ چیکار کردم من؟

- میگم خو هیچی! تو هیشکاری نکردی، منم که بی‌بی خوبی نیسم، منم که هیشکاری بری تو نکردم، منم که بری تو زَمت نکشیدم! اصن من خر!

- وا! این چه حرفیه می‌زنی بی‌بی؟ خدا نکنه، خب بگین چیکار کردم من؟ والا نمیدونم خودمم...

نفسی عمیق کشید و خیره شد به من...

- روز جهانی دختر اومد و رف، تو نبویه یَی تبریکی اَ من می‌گفتی؟ نبویه یی چی بری من میسَدی؟ ها؟ اَی بشکنه ای دس که نمک ندره!

- من بی‌بی؟ برا شما؟ اونم به مناسبت روز دختر؟؟؟؟ اشتباه نمی‌کنین بی‌بی؟

- اِشتوا؟ نه! چه اِشتوایی؟ 

- والا بی‌بی، من فک می‌کنم اگرم کسی باید برا کسی چیزی می‌خرید شما بودین که باید برا من می‌خریدینا. نه بی‌بی؟

- نع!

- نه؟

- نع!

- چرا نه بی‌بی آخه؟ 

- دختر بودن خو به سن و سال نی دختر... به بچه‌ی درونه! هی حالا من بَچِی درونم اَ تو کم و سال تره! نیس خدایی ننه؟

- آهااااا... اگه بخواین از اون لحاظ حساب کنین که خدایی بله، کودک درون شما طفله!

- خو نپه حالا که روشن شدی تا کادو نخریدی دیه با من حرف نزن!
***
کادو را دادم دست بی‌بی و نشستم کنارش...

- بفرما بی‌بی، قابل شما رو نداره..

بی‌بی ذوق زده نگاهم کرد، کادو را گرفت. آن را باز کرد، پارچه توی دستش را این طرف و آن طرف کرد  و با ظاهری وا رفته خیره شد به من...

- چیه بی‌بی‌؟ دوسش ندارین؟ طرحش، مدلش، رنگش... از چیش خوشتون نمیاد؟

با ابروهایی درهم لبانش را جنباند...

- نه ننه، خوبه!

- نه بی‌بی. جدی انگار خوشتون نیومده... ببخشید تو رو خدا، وسع من همین بود دیگه، پول طلا و گوشی و اینا رو نداشتم...

چپ‌چپ نگاهم کرد.

- حالا کی طلا خواس دختر؟

- پس چی بی‌بی؟

- رفتی، رفتی، پارچه اسدی اومدی؟ حداقل یَی عاروسک لبوبویی برم میسدی. والا!!!

حداقل یَی عاروسک لبوبویی برم میسدی

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها