تعداد بازدید: ۲۲۰
کد خبر: ۲۴۴۴۳
تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۰ - 2025 11 October
ماجراهای تبعه موجاز

رقص وسط میدان

نویسنده : نجیب

من در وجودی اربابان این ولسوالی یَک چیزی دیده کرده‌ام که حتی در اربابان افغانیستان هم دیدَه نَمی شود.

اربابان این ولسوالی علاقَه‌ی عجیبی به میانه‌ی میدان دارند و همیشه روان مَشوند در میانه‌ی مَیدان!

زلزله بَیاید، می‌روند وسطش. سیل بیاید، همینطور. آتش‌سوزی، خشکسالی، حتی تَرکیدگی لولَه آب؛ مهم این است که بَروند در میانه و عکس بَگیرند. کاری هم مَی‌کونند؟ نه! مهم نیست. اصل برنامه کاری‌شان همین رفتن در وسط است.

حالا دیگر این مَیانه رفتن فقط مال بلایا نیست؛ مال پَروژه‌های نیمَه‌تمام هم شده.

مسکن ملی؟ می‌روند در وسط کارگاه نیمَه‌کاره، یَک قدم بالای پی مَگوذارند، یَک عکس با کلاه ایمنی می‌گیرند، خلاص.

روگذر ورودی وُلسوالی؟ رفتند وَسط پَروژه، ناهار خوردند، کَفایت کرد.
دوبانده کردن جاده نی‌ریز- سیرجان؟ سالهاست وسطش روان می‌شوند و برمی‌گردند، انگار گردنه چاه سبز خودش مَیانه مَیدان رقص اربابان باشد.

یَک زمانی برای یَکی از همین اربابان کندَه‌کاری مَکردم، همیشه زیر لب مَخواند:

یَک دست جام باده و یَک دست زولف یار
رقصی چونین مَیانه مَیدانم آرزوست

یَک روز پرسان کردم یعنی چَه؟ بَگفت: این شعر مولاناست، یعنی انسان‌های کامل واسطه فَیض میان خدا و مردم هستند.

نفهمیدم چَه بَگفت و کولنگ را برداشتم، یَک نگاه عاقل‌اندر‌سفیه بَ ارباب کردم و دوباره بَرفتم سر کندَه‌کاری.

همین‌طَور که خاک می‌ریختم، فکر بَکردم: «اگر این پَروژه‌ها همه تمام شوند، ارباب‌ها کوجا بَروند وَسط مَیدان عکس بَگیرند؟»

بعد خندیدم و با خود گفتَه کردم: «شاید اصلاً نیمَه‌کاره نگه‌شان می‌دارند که همیشه یَک مَیدانی باشد هم برای عکس، هم برای وعدَه، هم برای ناهار!»

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها