محمود راست میگفت تحریمها کاغذ پاره است
گفت: چته تو فکری؟
گفتم: چند روزه دارم به این فکر میکنم که ما چقدر به این محمود احمدینژاد بیچاره بد کردیم.
گفت: ما بد کردیم؟ مثلاً چه بدی؟
گفتم: حرفهایی که میزد
جدی نمیگرفتیم. مسخره میکردیم. میخندیدیم.
حالا فهمیدم اون بابا یه جورایی راست میگفت.
گفت: منظورت رو نمیفهمم. چیو
راست میگفت. مثلاً میگفت قطعنامهها کاغذ پاره است.
گفتم: دقیقاً منظورم همین جمله هست.
گفت: یعنی میگی محمود درست میگفت؟ این قطعنامهها هیچی نیست؟
گفتم: آره یه جورایی منظورم همینه.
گفت: بابا این که همش میگن تحریم تحریم پس چیه؟ من چند روزه افسردگی گرفتم. نمیدونم میخواد چی بشه. اونوقت تو عذاب وجدان احمدینژاد گرفتی؟
گفتم: همین چند روز پیش یه اقتصاددان خارجنشین داشت تو تلویزیون میگفت تحریمهای مکانیسم ماشه اثر چندانی روی اقتصاد ایران نداره.
گفت: خب. چطوری؟
گفتم: اون بنده خدا عقیده داشت چون اقتصاد ایران با دنیا قطع رابطه کرده و صادرات و واردات زیادی نداره، شده یه اقتصاد خیلی کوچیک. به همین خاطر دیگه عملاً نمیتونه از این بدبختتر بشه.
گفت: خب!
گفتم: هیچی دیگه، الان رسیدیم به همون حرف احمدینژاد.
گفت: من که نمیفهمم.
گفتم: بابا! وقتی تحریمهای جدید اثری نداره، تبدیل شده به کاغذپاره دیگه.
گفت: حالا دارم یه چیزایی حالیم میشه. یعنی دیگه رسیدیم به آخرش و اونا نمیتونن ما رو بترسونن. درسته؟
گفتم: آره دیگه. محمود منظورش همین بود. میگفت اینقدر تحریم کنن که دیگه ما چیزی برای از دست دادن نداشته باشیم. الان دقیقاً تو همین نقطه ایستادیم.
گفت: حالا دارم میفهمم.
گفتم: البته هرچی نفهمی بهتره.



