تعداد بازدید: ۱۹۲
کد خبر: ۲۳۶۷۸
تاریخ انتشار: ۲۱ تير ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۰ - 2025 12 July
زبونُم لال، زبونُم لال

شوهرم تاج سرم!

نویسنده : قربانتان غریب آشنا!!!

من یک خانم خانه دار هستم!

شوهرم  کله‌ی سحر از خانه خارج می شود و عصر، دم دمای غروب، به خانه بر می‌گردد!

با رفتن شوهرم کار من تازه شروع می‌شود!

بیدار کردن و صبحانه دادن به بچه‌ها و آماده کردن آنها برای مدرسه!
در ادامه جارو کردن، تی کشیدن و گرد گیری تمام خانه!

شستن ظرفهای کثیف صبحانه!
شستن لباسهای چرک داخل حمام!
شستن حمام و دستشویی!
آب دادن به باغچه و گلدان‌ها!
خرید نان و مایحتاج روزانه!
پختن ناهار!
ناهار دادن به شوهر و بچه ها!
دوباره شستن ظرفها!
کمک کردن به بچه‌ها در مشق و درس!
تدارک شام!
دوباره شام دادن به اهل خانه!
و شستن ظرفها!
اتو زدن لباسها!
پاک کردن سبزی و شستن کاهو
و...و...و...!
خلاصه عذابتان ندهم؛
حسابی خسته و کلافه شده بودم!

دلم یک روز مرخصی می‌خواست!

چرا بیشتر آدمها فکر می‌کنند یک زن خانه‌دار نباید مرخصی داشته باشد؟!!!

بنابراین یک روز دلم را به دریا زدم و ساعت هشت صبح  زنگ زدم محل کار شوهرم و از او خواهش کردم مرخصی بگیرد و به خانه بیاید!
گفتم حالم خوب نیست و خیلی خسته‌ام و به تو احتیاج دارم؛ زود بیا خانه!!!

بنده‌ی خدا همسرم تاج سرم به خاطر من، سریع مرخصی گرفت آمد خانه. 

گفتم: خسته شده‌ام و نیاز به استراحت دارم. خواستم تو خانه باشی.
او  هم نیم ساعتی تلویزیون تماشا کرد و بعد از آن گوشی‌اش را روی بی صدا گذاشت و از ساعت ۹صبح خوابید تا ۶ عصر!!!

ولی چشمتان روز بد نبیند. مادرش زنگ زده بود به موبایلش تا احوالش را بپرسد؛ وقتی شوهرم جواب نداده بود نگران شده بود و زنگ زده بود اداره!!!

همکاران او هم به مادر شوهرم گفته بودند آمد اداره و با عجله مرخصی  گرفت و رفت!

مادر شوهر و پدرشوهرم چون نگران شده بودند سریع به خواهران و برادران شوهرم زنگ زده بودند و همگی دسته جمعی  خودشان را به منزل ما رساندند!

و من علاوه بر کارهای فشرده هر روزه خودم، مجبور شدم آن روز زحمت تهیه غذای مورد علاقه یک ایل  همراه با  دمنوش و دسر و میوه  و آجیل و بقیه مخلفات  را هم به بقیه کارهایم اضافه کنم!

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها