جستجوی آب با چاه افقی
آن روز ارباب با یَک حالت خاصی سوراغم آمد و با چربزبانی گفتَه کرد: «امروز مَیخواهم یَک کار تازه بَ تو بَدهم نجیب. اصلاً چَرا تو نباید بَتانی یَک تازَهکاری داشته باشی و همیشه یَک روال را انجام دهی؟»
بَ کولنگم تکیَه داده بودم و هاج و واج ارباب را نَظاره مَکردم.
بَگفتم: «مثلاً غَیر از کندَهکاری چاه چَه کاری مَتانم بَکونم؟»
ارباب دستی دَور گردنم انداخت و صَدای کولُفتش را کولُفتتر کرد و آرام در گوشم بَگفت: «نه، همان کندَهکاری چاه است. اما چون نَظاره کردم مدتی است روحیهات خستَه و ماندَه شده، پیش خودم گفتَه کردم بَ کارت تازَگی بَدهم.»
باز هم هاج و واج ارباب را نَظاره کردم و نَدانستم چَه بَگویم.
ارباب اما بیشتر از این مرا در اینتَظار نگوذاشت و گفتَه کرد: «این بار مَخواهم بَ جای این که برای یافتن آب تولمبه بَ عمق بَزَنی، افقی کندَهکاری کونی و پوشتَه بَزَنی. اصلاً چَه کاری است این همَه بَ پایین و عمق زمین روان شوی و تنگی نفس بَگیری؟ یَک بار هم افقی چاه بَکن و پوشتَه بَزن؛ خدا کریم است بَ آب رَسیدیم.»
با خندَه بَگفتم: «شوخیات گَرفته ارباب؟ این همَه عمق تولمبه را اَضافه مَکونیم؛ آبی پَیدا نَمیشود. حالا مَخواهی در تونل بَ آب رَسیده کونیم؟ مگر بَ چاه فاضیلاب مردم بَرسیم!»
ارباب ابروهای پر پشتش را در هم کَشید و با عصبیت گفتَه کرد: «تو را چَه بَ این حرفها؟ کارت را بَکون.»
دو هفتَه گذشت و من روز و شب با کولنگ و بیل، افقی تونل زدم. هر روز ارباب میآمد و گفتَه مَکرد: «دلنگران نباش نجیب، فقط کمی دیگر بَکَنی، بَ آب شیرین و خنک مَرسی!»
یَک روز بعد از ظهر که هوا بسی گرم بود و کولَنگم را تازه روی خاک زدَه بودم، ناگهان زیر پایم شُل بَشد. یَکهو صَدای زوزه مانندی شَنیدم که از ته تونل بلند بَشد. هنوز نفهمیدَه بودم چَه اتفاق افتاده که یَک سیلاب عظیم آب، از روبَروم روان شد.
تا بیایم بَجنبم، آب تا زانویم رَسیده بود و من هراسان کولنگ را ول کرده، بَ عقب دویدم. بَ سختی خودم را از تونل بیرون کَشیدم و مثال موش آب کَشیده کَنار ارباب وَلو شدم.
ارباب ذوق زده بَگفت: «مبارک است! بَتو گفتم که افقی چاه بَکنی، بالاخره بَ آب مَرسی.نجیب! این همه آب، این همه سال اینجا زیر خاک بوده و ما خشکسالی مَکشیدیم؟ کاش این پوشتَه را زودتر زده بودیم! فقط بَگو بَبینم چَرا بوی کلر میدهی؟»
یَک لحظه خنده ارباب از لبش پرید و بَگفت: «بیچاره شدیم نجیب. این آبی که پَیدا کردیم، از لوله اصلی آب شهر است که مدتها قبل تَرکیده و کسی خبر نداشته.شاید فردا بیایند و پول آب را هم از حَسابم بَگیرند!»
من هم در حال تکاندن لباس قوندوری بَ این فکر مَکردم که بهتر است کارم را عوض کونم و دونبال لولهکشی اداره آب شهر روان شوم.