بختگان بخت برگشته
بوده ای مشهور و نامی در جهان، ای بختگان
مثـل یـک دریـاچـه در باغ جـنان، ای بختگان
گرکسی خواهد بگوید جــایگاه تـــو کجاست
نام «نیریز» و تـو باشد در بیان ای بختگان
یاد دارم در کنارت خفته بود از هر طرف
آن شقایق های وحشی، ارغوان، ای بختگان
آب زیبا و نمک دار تو اِکسیر وجود
چون طلا سازد مس جسم و روان، ای بختگان
تو برین انگشتر «نیریز» هستی چون نگین
در طبیعت دلبری و دلستان، ای بختگان
در دلت چندین جزیره صانعش پروردگار
بوده اسکان مهاجر مرغکان ، ای بختگان
لک لک و مرغابی و غاز سفیدو هوبره
درکنار ساحلت گردش کنان ، ای بختگان
کاش میشد سرنوشتت را زِ نو از سر نوشت
تا مبرّا گردی از ظلم زمان ، ای بختگان
گرچه باشد خشکسالی یک دلیل خشکیت
صد دلیل دیگرم باشد عیان، ای بختگان
سد سیوند و تمام چاه های بی جواز
خصم تو از تو گرفتن جسم و جان ، ای بختگان
آب کر را بهر کشت و کار گندم جو برنج
قطع بنمودن ز تو، خُردو کلان ، ای بختگان
من نمک دان نشکنم زیرا نمک گیرتوام
آه تو حتماً بگیرد بی گمان ، ای بختگان
همچنان هامون،ارومیه کر و زاینده رود
بی بهاران ،گشته ای دائم خزان ، ای بختگان
حالیا بهر نباتات و بشر ها ریز گرد
آفتی گردیده ما را شد زیان ، ای بختگان
گوسفندان دست قسمت دست تقدیر و قضا
گرگها همدست سگها و شبان ، ای بختگان
حرف خود را میزنم بی ترس و اغراق ودروغ
گربُرد سبزینه سر تیغ زبان، ای بختگان
زنده میگردی دو باره مثل ایام قدیم
میشوی شادی هر پیرو جوان ، ای بختگان
چون اهورا ، گفته و پندار و کردار نکو
خصلت و کیشم،شده ورد لسان ، ای بختگان
این «مبرّا» با چکامه حرف خود ابراز کرد
عشق و مهرت در دلش باشد بدان، ای بختگان