شعردونی
از سفره خلق بی صدا کش رفتیم
از سفره ی خلق... بی صدا کش رفتیم
از حلق جماعتِ گدا کش رفتیم
این درس بزرگ دزدکی دزدیدن
گنجی است که از مورچه ها کش رفتیم
بر جامه ی خود عطر قناعت زده ایم
تا بو نبرند از کجا کش رفتیم!
گفتیم که همرنگ جماعت باشیم
دین و شرف و شعور را کش رفتیم
گفتند: حلال نیست تنها خوردن !
گفتیم: برایتان جدا کش رفتیم !
البته حلال بود چون هیچ کسی
یک بار نپرسید چرا کش رفتیم
با دوز و کلک در آخرت هم شاید
یک تکّه بهشـت از خدا کش رفتیم!
شاعرها دست از سر ما بردارید
اصلاً مگر از جیب شما کش رفتیم؟
نظر شما