ایران به مسلمانان فکر داد

به ندرت پیش آمده که در جایی سخنرانی کند و جمعیت بی شمار پروانهوار گرد شمع وجودش جمع نشود. اگر چه در فلسفیدن استادی بیهمانند و بیجایگزین است، اما او بود که در سالهای اخیر، فلسفه را با زبانی ساده و بیانی شیرین، اما استوار به میان مردم برد و او بود که جامعة ایرانی را به تفکر و تفلسف ترغیب و تشویق کرد و اهمیتش را برایشان بازگفت. با آن که در حوزه هم درس خوانده، اما در دانشگاه بود که بالیده شد و قد کشید. اگر چه تخصصاش اندیشة دوران اسلامی است، اما به حکمت ایرانی سخت پایبند است و در مقابل آنانی که میکوشند به فراموشیاش بسپارند و آن را مشمول غبار فراموشی و گرد نسیان کنند، قد علم میکند و هماورد میطلبد.
ایران تنها کشور اسلامی است که هرگز خالی از حکیم نبوده است.
«غلام حسین ابراهیمی دینانی» که آفتاب آغاز دهة دهم عمرش، پنجم دی پارسال طلوع کرد، «معلم فلسفه» به معنای دقیق کلمه است. با او به انگیزة شادباش گام نهادن بر نودمین پلة نردبان زندگی، گفت وگوی کوتاهی کردیم که میخوانید.
شما در سخنرانیها و درس گفتارهای بسیار دربارة اندیشة ایرانی گفتهاید این تفکر واجد چه ویژگیهایی است؟
اندیشه ایرانی در سه عبارت خلاصه میشود: پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک؛ و تمام کتب حکمت، اخلاق و معارف بشری را که بگردید غیر از این سه عبارتِ منسوب به زرتشت یافت نمیکنید. تاریخ نیز نشان میدهد که وقتی ایران در عصر کوروش بزرگ آزادی مطلق را تجربه میکرد، اروپا جز یونان که به فیلسوفان بزرگش شناخته میشد - در جهل مطلق فرو رفته بود، آمریکایی وجود نداشت و اروپا در توحّش و تاریکی محض بود، ایران در اوج تمدّنسازی و گسترش فرهنگ بود. در نتیجه هیچ کشوری متمدّنتر از ایران نمیتوان سراغ گرفت.
عرفانی که با عقلانیت همراه نباشد، نتیجهای ندارد.
در جایی خواندم که گفته بودید ایران همیشه مهد فلسفه بوده است.
بله. البته اکنون کسی جرئت نمیکند در اینباره اظهار نظر کند که مگر مورد حمله جاهلان قرار گیرد. من از نگاه ناسیونالیستی نمیگویم بلکه از تاریخ صحبت میکنم؛ اما وقتی اعراب به ایران حمله کردند، عمر بن خطاب فرماندة لشکر مسلمانان بود و وقتی از نهاوند وارد شدند، تمام آثار ایرانیان را آتش زدند تا تمدّنی در ایران باقی نماند و دستور داد کتابخانهها را آتش زدند به همین دلیل هم هست که امروز فیلسوفان خود را نمیشناسیم و ثمره اندیشهشان را نمیدانیم. ایران تنها کشور اسلامی است که هرگز خالی از حکیم نبوده است. فراتر از این، ما حکمایی داریم که حتی در میان فیلسوفان غرب نیز نظیرشان یافت نمیشود، اما مهجور ماندهاند مانند آقاعلی مدرس زنوزی که پس از ملاصدرا مانندش نیامده است.
تمام فیلسوفان اسلامی یا ایرانی بودهاند یا ریشه ایرانی داشتهاند.
آیا میتوان گفت حکمت ایرانی و اسلامی ممزوج شدهاند؟
تمام فیلسوفان اسلامی یا ایرانی بودهاند یا ریشة ایرانی داشتهاند. اصلاً چرا راه دور میروید؛ این ایرانیان بودندکه بهترین تفاسیر را نوشتند و حتی در علم حدیث که اعراب مدعی آن هستند باز هم صاحبان هر شش کتاب صحیح موسوم به صحاح ستّه یعنی صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابیداوود، سنن ابنماجه، سنن ترمذی و سنن نسائی که معتبرترین کتب حدیث نزد اهل سنت است، همگی ایرانی بودهاند. در نتیجه این یعنی این ایرانیان بودند که به مسلمانان سویههای فکری و اندیشهورزی بخشیدند و در عرصة فکر و قلم هرچه دارند از ایرانیان دارند، اما گویا خودمان نمیخواهیم سابقه و پیشینه مان را مورد تفقّد و توجه قرار دهیم و انگار برخی باورشان شده فلسفه در ایران برای پس از اسلام است در حالی که گفتگو در این سرزمین جریان داشته است.
حال که صحبت به این جا رسید؛ آیا شما قائل به فلسفه اسلامی هستید؟
اسلام دین است، اما فلسفۀ اسلامی نداریم. باید به جای فلسفۀ اسلام بگویید فلسفه مسلمانان. من هم اگر به روزگار جوانی بازگردم، هیچگاه از عبارت فلسفة اسلامی استفاده نخواهم کرد. حتی به اصطلاحاتی، چون فلسفۀ غرب و شرق هم معتقد نیستم. فلسفۀ نه شرقی است و نه غربی، چون فلسفه جغرافیا نمیشناسد و هیچ نژاد و قومی اختصاص ندارد اگرچه غربیها معتقدند زادگاه فلسفه، یونان است، اما من میگویم ایران است.
صاحبان هر شش کتاب صحیح موسوم به صحاح ستّه که معتبرترین کتب حدیث نزد اهل سنت است، همگی ایرانی بودهاند
اسلام دین آورده، نه فلسفه. فلسفه نه مسیحی است، نه کلیمی، و نه اسلامی. فراموش نکنید جز کندی و ابن رشد که او هم عرب نیست، در عرب فلسفه نبوده بلکه فلسفه از آنِ ایرانیانِ مسلمان است. زیرا ایران، پیش از اسلام مملو از فلسفه بوده و آنچه به میان مسلمانان راه یافت از پیشینة ایرانیان وام گرفت؛ قرآن در مکه نازل شد، در مصر قرائت شد، در ترکیه کتابت شد و در ایران فهمیده شد؛ و حتی آشنایی مسلمانان با فلسفه یونان هم مدیون ایرانیان است.
دقیقاً. ابن سینا با فلسفه یونان و ارسطو آشنا بوده، اما در سطح آن باقی نماند و مطالبی گفت که ارسطو نگفته بود و از او بالاتر بود.
در جایی گفتهاید حکمت افلاطون متأثر از حکمت اشراقی ایران است.
بله. افلاطون حتی مدتی به ایران آمده و حتی درس هم خوانده بود و دلایل قطعی دارم که افلاطون تحت تأثیر فلسفة ایران باستان بوده است.
اگر شیخ اشراق را احیاگر حکمت ایران باستان بنامیم، سخنی به گزافه نگفتهایم.
از ایرانیان باستان گفتید درست است که فلسفه نور سهروردی وامدار گذشتگان ماست؟
همین طور است. حکمت سهرودی بخشی از فلسفه ایرانی است و حکمت اشراق او، تأثیر پذیرفته از فلسفة نور ایران باستان است. چون کسانی که از نور سخن گفتند ایرانیان بودند و حتی هگل هم آن را تأیید کرد. سهروردی به اصالت نور به جای اصالت وجود باور داشت و تنها حکیمی است که در جهان اسلام به درستی به ایران توجه داشت و آن را بیان کرد و به همه فهماند که جایگاه ایران در حکمت چیست. ابن سینا هم به ایران نگاه داشت ولی بیانش نکرد. پس اگر شیخ اشراق را احیاگر حکمت ایران باستان بنامیم، سخنی به گزافه نگفتهایم؛ و جالب است که ادبیات فارسی آیینه حکمت ایرانی بوده است.
اگرچه غربیها معتقدند زادگاه فلسفه، یونان است اما من میگویم ایران است.
بله حکمتها در ادبیّات فارسی نهفته است که مردم، چون کتاب نمیخوانند، غفلت کردهاند و کاش به جای آثار ارسطو، افلاطون، کانت، هگل و دیگران، حکمت را در بطن و متن آثار ادیبان و حکیمان ایرانی جست وجو کنیم.
آیا معتقد به تعارض میان فیلسوفان و عارفان هستید؟
فلسفه و عرفان تعارض نداشتند و برعکس؛ کمک هم دیگر بودند. اسلام حکمت و فلسفه و معارف دارد و باز هم تأکید میکنم دینآورده، فلسفه نیاورده، اما فلسفۀ ایرانی با دین اسلام گره خورده، اما برخی متکلّمان به بیراهه رفتهاند ولی کسانی، چون ابنسینا و فارابی و سهروردی هم مسلمان بودند و هم فیلسوف. عرفان هم اگر با عقل همراه نباشد، خریت محض است! عرفانی که با عقلانیت همراه نباشد، نتیجهای ندارد و حتّی بالاتر از آن دینی هم که عقلانیّت ندارد، ارزشی ندارد.
منبع:
محمدی، حمیدرضا، فصنامه سیاستنامه، شماره ۳۳، ایران به مسلمانان فکر داد، صص ۱۷۸- ۱۸۰