خبر از جایی آغاز شد که نفس طبیعت نیریز، بین تنگ بخون و پهنابه، برای لحظاتی بند آمد؛ اما ماجرا به همین جا ختم نشد. شعلهها فقط تنه درختان را نسوزاندند؛ بلکه دل صدها نفر را در فضای مجازی داغ کردند؛ تا آنجا که هرکس به زبان خود روایتگر زخم و اعتراض شد.
تصمیمی که تقدیر درخت را رقم زد
آن عصر چهارشنبه ۱۴ خرداد، اگر محسن بایگانیان با برادران و دوستانش تصمیمشان را تغییر نمیدادند، شاید امروز باید بهجای روایت نجات، شاهد یک مرگ بیصدا در طبیعت بودیم:
آنها دود غلیظی را در منطقه آکواریوم تنگ بخون دیدند که امیدشان به تفریح را تغییر داد. آنچه انتظارشان را میکشید، وظیفهای ناگهانی و سخت بود: نجات درختی که با بیمبالاتی و سهلانگاری گروهی ناشناس، در آتش میسوخت. تلاش یکساعته، دلهره و ایستادگیشان نتیجه داد؛ آن شب کنار درخت ماندند تا باد، شعلهها را دوباره زنده نکند.
آتش، اینبار مهمان پهنابه شد
در پهنابه اما روایت دیگری بود: میثم کوهباد و همراهانش، شاید بیامکانات اما با آتش تعهد، مشغول نبرد با شعلهها شدند؛ آنقدر دستپاچه که حتی فرصت ثبت کامل تصاویر را از دست دادند.
در پایان، هنگامی که کمر آتش شکسته شد، حداقل ۳۰ درخت نیمسوخته به یادگار ماند.
و تلختر از همه، بیتفاوتی تعدادی از حاضران بود که فقط تماشا کردند؛ تلخی که در انعکاس واکنشهای مردمی به اوج رسید.
بازتاب افکار عمومی در کامنتهای اینستاگرام
بعد از درج این خبر و فیلمهای آن در فضای مجازی، این ماجرا تنها در صحنه طبیعت خلاصه نشد؛ بخش عمده روایت، در کامنتهای مردم نمود یافت:
خشم، ناراحتی، درخواست مجازات و حتی پیشنهاد قانونمحور از لابهلای کلمات تراوش کرد.
کافی است مروری بر مضمون نظرات عموم مردم داشته باشیم:
الف) خشم و تأسف عمیق و ابراز تعجب
اولین و پرتکرارترین واکنشها، ابراز ناراحتی عمیق، تأسف و خشم نسبت به آتشزدن درختان بود. بسیاری از کاربران، عاملان این حادثه را به تندی مورد انتقاد و نکوهش قرار داده و ایشان را سزاوار مجازات و حتی نفرین دانستند.
جملاتی چون: «آتش زدن درخت معادل سوزاندن امید است»، یا «کاش روزی دل کسانی که این کار را کردند، همانطور بسوزد»، نشان از حضور پررنگ عنصر عاطفی و درد مشترک جامعه در این ماجرا دارد.
همچنین پیامهای دیگری با این مضمون نیز دیده میشود:
«چقدر انسان بیملاحظه و بیفرهنگ میان ما زیاد شده که درخت را اجاق قلیان خودشان میکنند.»
«به نظر میرسد این آتشسوزیها عمدی باشد. موضوع مشکوک است، مسئولان ورود کنند.»
«این کار خیانت به آیندگان است.»
ب) مطالبه برخورد قانونی و مجازات بازدارنده
در بسیاری از پیامها، فراتر از ابراز تأسف، مطالبه برخورد جدی با عاملان و اعمال مجازاتهای حقوقی عنوان شده است. پیشنهاداتی چون «دو سال حبس و الزام به کاشت و نگهداری چندین اصله درخت برای عاملان حوادث این چنینی» و «این افراد اگر مجازات نشوند، باید انتظار تکرار این فجایع را بکشیم.» مطرح شد. این نکته نشان میدهد که جامعه اعتقاد دارد سرزنش اخلاقی کافی نیست و باید با اهرم قانون، جلوی تکرار این وقایع گرفته شود.
ج) پیشنهادات بازدارنده و فرهنگی
یکی از محورهای مهم کامنتها، تأکید بر فقر فرهنگی و نبود آموزش مؤثر در زمینه رفتار صحیح با محیطزیست بود. برخی، این رفتارها را «نتیجه بیتوجهی به آموزشهای پایه» و «ضعف فرهنگ همگانی» نامیدند و خواستار گسترش فرهنگسازی و نصب تابلوهای هشدار شدند.
«بهتر است تابلوهای هشدار نصب شود؛ فرهنگسازی باید از همین امروز آغاز گردد.»
«ای کاش حداقل آموزشهایی داده شود تا مردم بفهمند زیر سایه همین درختها نشستهاند که حالا میسوزانندشان.»
د) تقدیر از ناجیان و انتقاد از تماشاگران
در کنار انتقاد و خشم، عدهای از اقدام خودجوش و تلاش خستگیناپذیر فعالان محیطزیست و نیروهای مردمی تقدیر کردند. در مقابل، برخی نیز سکوت و بیتفاوتی تماشاگران حادثه را سرزنش کردند و این رفتار را مصداق بیمسئولیتی اجتماعی دانستند.
«درود بر شرف شما که خاموش کردید تا طبیعت زنده بماند؛ اما افسوس بر کسانی که فقط نگاه کردند و عبور.»
«اگر همه مثل شما بودند، نیازی به این داغ و غم نبود.»
پیامی که تکرار شده: «مجازات حق هر تخریبگر و تکلیف هر مسئول است.»
قصه تنگ بخون و پهنابه، هم هشداری جدی است و هم تصویری از وجدان بیدار مردم.
مرور پیامها و واکنشهای مردمی بهخوبی نشان میدهد که جامعه نسبت به فجایع زیستمحیطی بسیار حساس شده و از مرحله غمزدگی و اعتراض احساسی پا را فراتر گذاشته است. امروز مطالبه اصلی مردم، اجرای عدالت، فرهنگسازی و پیگیری قانونی مستمر است.
افکار عمومی انتظار دارند مسئولان نه فقط با حرف، بلکه با اقدام عملی، از جمله اعمال قانون، آموزش، و سرمایهگذاری روی رشد آگاهی عمومی، مانع تکرار این رخدادها شوند.