باور کونید دیگر هیچ وقت فکر نَمیکردم افغانیها بَیایند در این ولسوالی شاخ شوند.
دیروز پسر خاله «گلمحمد» که در شهرک سنگ وُلسوالی نَیریز کار مَکوند، با خندَه گفتَه مَکرد: چند روزی است بَ ارباب گفتَه کردهایم اگر حقوقَمان را زیادَه نکوند اینجا کار نمیکونیم و بَ سنگبری دیگری روان مَشویم. کارگر ایرانی هم که کم است. آخر سر اربابان سنگبری مجبورند حقوقَمان را زیادَه کونند.
«گُلاله غلام» این را بَگفت و اَدامه داد: حال مَکونی چَطوری برای این وَلایت شاخ شدهایم؟ فکر مَکونی با این همه موهاجر بی نام و نَشان چَکار مَتانند بَکونند؟ راحت کار مَکونند و از همه چیز این وَلایت استفاده مَکونند.
فقط بعضی وقتها پولیس آنها را گرفته و بَ افغانیستان روان مَکوند؛ آن هم اشکالی ندارد، سری ب خانواده مزنند و چند هفته بعد دوباره برمَگردند.
گفتَه کردم: کاشکی من هم تبعَه غَیر موجاز بودم و مَتانستم مفتی و مجانی با زولَیخا و نَظیرنجیب یَک سَری بَ هموَلایتیها و اقوام بَزَنم. خَیلی دلم هوایَشان را بَکرده. اما چَه کونم که در این وَلایت هر چَه قانونیتر کار کونی، بدبختتری.
گُلاله غلام اَدامه داد: هاااا، فکرش را بَکون. بیشترَشان در هر وُلسوالی این وَلایت یَک اسمی دارند و بی نام و نَشان هر کاری دلَشان بَخواهد مَکونند. چَه از این بهتر؟
به پایگاه خبری - تحلیلی هورگان خوش آمدید... هورگان یعنی محل زایش خورشید