تعداد بازدید: ۳۱۴
کد خبر: ۲۳۱۸۸
تاریخ انتشار: ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۱:۳۰ - 2025 15 May
گذری بر زندگی و شعر زنده‌یاد مصطفی آزاد
نویسنده : مختار کمیلی عضو هیأت علمی‌دانشگاه ولی عصر(عج) رفسنجان

دیباچه
آغاز سخن از تو و پایان سخن هم
هر نو ز تو پیدا شد و هر نقش کهن هم 
(گل مریم، دفتر ششم: ۲۳۰)

پیرِ لِی رز

یکی از گویندگان معاصر نی‌ریز زنده‌یاد مصطفی آزاد است که بیست و هشت دفتر شعر (به گفته خانم آزاد ۸۱۶۵ غزل، ۶۰۶۹۷ بیت) از وی به جا مانده است. 

درباره شعر و زندگی این شاعر، تا امروز، سه پژوهش سامان نیافته است. یک دهه پیش سلسله مقالاتی از نگارنده این سطور، با عنوان: «دریچه‌ای به زندگی و شعر پیر لی‌رز» در هفته‌نامه ارجمند عصر نی‌ریز مورخ ۱۳/۷/۱۳۸۲ تا ۱۱/۸/۱۳۸۲ چاپ شد. پس از آن دوست فقید زنده‌یاد دکتر ذوالفقار رهنمای خرمی، گزیده‌ای از شعر آزاد را در سال ۱۳۸۴ به چاپ رساند.

تا این که نگارنده نیز در سال ۱۳۹۳ موفق شد «گزیده اشعار مصطفی آزاد» را در ۳۸۴ صفحه در انتشارات تخت‌جمشید به چاپ برساند.

۱- زندگی نامه
زاد سال، زادبوم و خاندان شاعر

پیرِ لِی رز

بر بنیاد یادداشتی که پدر مصطفی آزاد مرحوم حبیب‌الله آزاد در پشت کتابی نوشته بوده است، مصطفی در سال ۱۲۹۶ خورشیدی در شهر نی‌ریز دیده به گیتی گشود؛ این زاد‌سال با آنچه در شناسنامه مصطفی ثبت شده (۱۲۹۸) دو سال اختلاف دارد؛ بنابراین جاودانه یاد مصطفی آزاد در واپسین سال‌های سده سیزدهم خورشیدی نخستین روز‌های زندگی خود را آغاز کرده است.

نام شاعر، مصطفی است که شاعر خود در بیت زیر آن را آورده است.

مصطفی روز و شب دعا خواند

که بلا را خدا بگرداند
(دفتر ۱ - غزل ۱۵۷)

زادگاه شاعر نی‌ریز است که در دفتر‌های ده گانه نخست او بدان اشارتی نرفته است.

پدر مصطفی، مرحوم حبیب الله آزاد فرزند مرحوم حاج آقا مشهور به ملک التجار، از مردان کوشا و دلبسته کشاورزی بود. مرحوم حبیب الله در خانواده‌ای فرهنگی و دوستار دانش بزرگ شده بود.

مادر حبیب الله، فاطمه که در درمان ناخوشی‌ها به شیوه سنتی دستی داشت، دختر حاج محقق استهبانی، پزشک نامدار آن روزگار بود.

حبیب الله پس از هفتاد و هفت سال زندگی در این سرای سپنجی در ۱۶ دی سال ۱۳۴۵ درگذشت و در گورستان ذی‌روح غنود. سنگ مزار وی پس از ویرانی آن گورستان به آرامگاه شاعر ما انتقال یافت.

شاعر ما در سوگ پدر غزلی با عنوان «مرگ پدر» سروده است.

مرحوم رهنمای خرمی‌نیز این شعر را در گزیده‌ی خود آورده است. (رک: آزاد، ۱۳۸۴: ۲۷)

مادر مصطفی، مرحوم بتول آزاد نیز در خانواده‌ای دینی بالیده بود. بتول دخت شیخ محمد‌صادق آرمیده در گورستان حافظیه از مجتهدان نامی‌کاظمین بوده است. بتول آزاد زاده‌ی ۱۲۷۸ هشتاد و چهار سال در این دنیا زیست و در ۱۶ دی ماه سال ۱۳۶۲ در گورستان ذی روح آرمید. سنگ مزار وی پس از تخریب گورستان به آرامگاه مصطفی انتقال یافت؛ بنابراین خاندان مصطفی همه از عالمان بودند و زمینه بالیدن و شکوفایی مصطفی فراهم آمده بوده است. مصطفی افزون بر اندوختن دانش، شیوه مستی و عاشقی را هم برگزید و دل و جان به همه زیبایی‌ها سپرد.

پیرِ لِی رز

تخت جمشید
      از راست: دکتر پرویز خوشبخت(آزاد)«متخصص زنان و زایمان»، مرحوم مصطفی آزاد، مرحوم علی  خوشبخت(آزاد)«برادر پروفسور علی‌اصغر آزاد مدیرکل بهداری فارس»، ناشناس 

دوران دانش آموزی
مصطفی دوران خردسالی را در زادبوم خود گذراند و در هفت سالگی پا به دبستان نهاد. وی در دوران ابتدایی شوق و توانایی شگرفش برای آموختن را به نمایش گذاشت. هشت نه ساله بود که از پدر اسب خواست. پدر از وی پرسید: چگونه اسبی؟

و مصطفی ویژگی‌های اسب مورد نظرش را که فراخی سینه و کشیدگی گردن و بود، ضمن ابیانی برشمرد. این نخستین سروده شاعر، به ذهن خواهر مصطفی سرکار خانم فاطمه آزاد راوی زندگینامه برادر نمانده بود، ولی از این واقعه می‌توان دریافت که مصطفی از اوان کودکی به سرودن عشق می‌ورزیده و دلباخته شعر بوده است؛ دلباختگی‌ای که در تار و پود جان عاشقش ریشه دواند و تا واپسین روز‌های زندگی وی تداوم یافت. چنان که پیش ازمرگ قطعه‌ای برای سنگ مزار خود ساخت.

هنگامی‌که مصطفی آزاد، دانش‌آموز دوم ابتدایی بود، منصورالسلطنه به نی‌ریز می‌آمد. اولیای مدرسه به جست و جوی دانش‌آموزی بودند که بتواند در آیین پذیرایی از حاکم، نوشتاری را بخواند. یکایک دانش‌آموزان را آزمودند و هیچ دانش‌آموزی از آزمون سربلند در نیامد و به جز مصطفی کس دیگر نمانده بود. وی را نیز آزمودند و دریافتند که تنها مصطفی از پس این کار بر می‌آید. وی در روز استقبال نوشتار را به زیبایی خواند و منصور السلطنه برای آفرین و تشویق او سکه‌ای اشرفی بدو ارزانی داشت.

نقل این دو خاطره برای نشان دادن توانایی‌های شاعر ما بسنده است. مصطفی با سپری کردن دوران شش ساله ابتدایی یکی از چهار نفری بود که برای نخستین بار در شهر نی‌ریز به دریافت گواهی‌نامه ششم ابتدایی مفتخر شد.

پدر مصطفی دوست داشت که پسرش پس از گذراندن دوران ابتدایی یار او در کار کشاورزی باشد، اما پسر، اندیشه‌ای دیگر در سر داشت، دلش پروانه بی قرار آموختن بود. سرانجام با پایمردی مادر، برای دانش اندوزی بیشتر رهسپار شیراز شد و تا کلاس سوم دبیرستان در دبیرستان شاهپور به تحصیل پرداخت. وی در این سال‌ها به عشق تدریس و برای آن که بر پای خود بایستد و استقلال اقتصادی را آزمونی کند شب‌ها در اکابر تدریس می‌کرد. پس از آن شاعر ما، به جست و جوی دانش، آهنگ تهران کرد و از دارالفنون دیپلم گرفت.

پیرِ لِی رز

      از راست: سید علی‌اکبر طباطبایی(بازنشسته تعاون روستایی)، دکتر منصور حق‌شناس، مرحوم مصطفی آزاد، سید مرتضی طباطبایی، منوچهر آزاد

کار
پس از دریافت دیپلم از دارالفنون، جاودانه یاد مصطفی آزاد در دخانیات استخدام شد. نخستین سمت او ریاست کارخانه سیگارت تهران بود. وی پس از مدتی از تهران به شاهرود منتقل شد و برای مدت یک سال، رئیس دخانیات این شهر بود. سپس از شاهرود به تهران برگشت و شش ماه در تهران ماند. آنگاه آهنگ کاشان کرد و چهارده سال از عمر خود را در این شهر گذراند. وی در کاشان به خواهش سرتیپ شیبانی و الله‌یار صالح، نمایندگان وقت مجلس شورای ملی به صورت افتخاری برای مدت یک دوره چهار ساله شهردار این شهر گردید.

کاشان و آبادی‌های اطراف آن و پاره‌ای از واژه‌های بومی‌کاشان چون: تکّه در شعر آزاد بازتاب یافته است. در دفتر نخست اشعار مصطفی شعر‌هایی با عنوان‌های: کاشان و انتخابات کاشان آمده که در سال‌های اقامت در کاشان از خامه شاعر ما ریخته اند.

پس از خدمت کاشان مصطفی سه سال رئیس انحصارات (مجموعه اداره‌های دارایی، دخانیات و قند و شکر) گلپایگان بود. 

در سال سوم خدمت گلپایگان نامه‌ای از پدر که در آن از پیری و ناتوانی خود نالیده بود، به مصطفی رسید. پسر که بیش از این تاب دوری از پدر را نداشت بار سفر به شیراز را بست تا به پدر نزدیک باشد. مصطفی تا سال ۱۳۵۷ که با چهل و دو سال خدمت بازنشسته گردید در شهر حافظ و سعدی ماند.

در سال‌های زندگی در شیراز شاعر که عاشق نی‌ریز و طبیعت رنگارنگش بود، گاه گاه و به ویژه در تابستان‌ها به نی‌ریز می‌آمد و برای شکار که شیفته آن بود به لی‌رز که در آن هنگام جز نی زاری با چند درخت انار و پیش‌رس سیاه (توت) نبود می‌رفت.

لی رز
لی رز مرکب از دو واژه فارسی است: لی و رز. واژه «لی» کوتاه شده «لای» است. لای در لغت به معنی «دره کوه که فاصله ما بین دو کوه باشد» (محمد حسین بن خلف تبریزی، ۱۳۷، ذیل لای) آمده است. «رز» به معنی انگور و مطلق درخت است؛ بنابراین لی رز یعنی دره‌ای پر از درخت انگور یا پر از درخت.

در نی‌ریز به جز لی رز، «لی»‌های دیگر هم هست مانند: لی زنگو، لی‌حنا، لی بادامو. ظاهراً نخستین کسی که لی‌رز را به ثبت رسانده، تیرانداز گبر بوده است. تیرانداز، کیش زردشتی داشته و از این رو بدو تیرانداز گبر می‌گفته اند. سرکار خانم فاطمه آزاد می‌گوید که با دختران تیرانداز، دولت و بانو همکلاس و باغ آنها همسایه باغ پدرش (پدر فاطمه آزاد) بوده است.

تیرانداز بخشی از لی رز را به مشهدی رمضان می‌فروشد. مصطفی این بخش را از پسر مشهدی رمضان می‌خرد. مصطفی بخش‌های دیگر را از مالکان دیگر خریداری می‌کند. قیمت هر دانگ در سال ۱۳۴۲ چهار هزار تومان بوده است.

مصطفی نهال‌هایی را از کرج و قمصر برای کاشت به لی‌رز می‌آورد و با کار و آبیاری درختان در حد توان خود، لی رز را به صورت بهشت آزاد در می‌آورد.

وصف لیرز که دوازده هکتار مساحت دارد در یکی از غزل‌های مصطفی با عنوان: «بهشت آزاد» آمده است.

ازدواج
مصطفی آزاد در سال ۱۳۲۵ برای دیداری به نی‌ریز آمده بود. بستگان از او می‌خواهند که ازدواج کند، اما مصطفی نمی‌پذیرد و، چون با پافشاری خانواده روبه رو می‌شود تن می‌دهد و می‌گوید هر کس را که شما بپسندید، می‌پذیرم. پدر مصطفی، پروین صادقی (استهبانی) را که دختر عمه مصطفی و در آن هنگام دانش آموز سال دوم دبیرستان بود پیشنهاد کرد. مصطفی ازدواج با پروین را به زمانی که پروین دیپلم گرفته باشد موکول کرد. در سال ۱۳۲۸ پروین دیپلم گرفت و مصطفی با وی پیوند زناشویی بست.

پیوند مصطفی و پروین پیوندی خجسته و پایدار نبود و پس از نشیب و فراز‌هایی سرانجام از هم گسست. مصطفی پس از جدایی از پروین همسر دیگری نگزید و تا پایان عمر مجرد ماند. به طور کلی مصطفی علاقه چندانی به زن نداشته است. دلبستگی وی شکار بوده، چنان که خود می‌گوید:

بهترین کار و کیف‌هاست شکار
زندگانی و زن به هیچ شمار
(دفتر اول - ۱۴۹)

دلبستگی‌های شاعر
شاعر ما دلبسته و شیدای شکار بوده است. به جز شکار وی به موسیقی نیز علاقه داشته است. در غزل «پیدای جهان» می‌گوید که بی نغمه‌ی نای و دف و مطرب نمی‌توان غنود.

آن که دلبسته به عشق تو شد و شد عارف
بی تو و نغمه نای و دف و مطرب نغنود

سرکار خانم فاطمه آزاد می‌گوید که مصطفی به آواز خنیاگرانی، چون گلپایگانی، شجریان و... گوش جان می‌سپرده است.

به جز شکار و موسیقی مصطفی به عکاسی دلبسته بوده است. آلبوم‌های عکس متعددی که از وی به جا مانده حاکی از علاقه مصطفی به عکاسی بوده است. مطالعه و خواندن و سرودن از دیگر علایق پیر لی رزند. مصطفی در بیتی مجموع علایق خود را چنین بر می‌شمارد.

خوش‌تر زمن مجوی که در این زمانه نیست
جز با کتاب و شعر و شکارم میانه نیست

ویژگی‌های اخلاقی آزاد
زنده و خجسته‌یاد آزاد، مردی وارسته و رها از دلبستگی به جاه و ثروت بوده است. مردانگی، مهمان‌نوازی و جوانمردی ذاتی و ملکه او شده بودند. فاطمه آزاد روایت می‌کند که سالی شیرین آزاد برادرزاده مصطفی آورکتی امریکایی را که تازه در ایران باب شده و کمیاب و گران بود از آمریکا برای مصطفی فرستاد. او گرچه این تن‌پوش را دوست می‌داشت، بزرگوارانه، آن را به باغبان خود مرحوم قدم‌علی ابراهیمی‌معروف به مش‌قدم ارزانی داشت. به طور کلی می‌توان گفت مصطفی، بسیار احساساتی بوده است. وی هنگامی‌که برادرش برای ادامه تحصیل به تهران می‌رود و از او جدا می‌شود غمگنانه غزل جدایی برادر را می‌سراید یا وقتی پس از ازدواج با پروین صادقی خواهرش از او جدا می‌شود، غمگینی خود را در غزلی می‌ریزد با عنوان «تنهایی».

هشت نه ساله بود که از پدر اسب خواست. پدر از وی پرسید: چگونه اسبی؟ و مصطفی ویژگیهای اسب مورد نظرش را که فراخی سینه و کشیدگی گردن و بود، ضمن ابیانی برشمرد

وفات شاعر
پیری به سراغ آزاد آمده بود و نمی‌توانست به نازپرورده‌های خود درختان و نهال‌ها برسد. فاطمه روایت می‌کند که روزی مصطفی روی نیمکت در حیاط باغ غمین و افسرده نشسته بود. بدو گفتم: کسالتی داری؟ گفت: نه هیچم نیست. گفتم: مصطفای هر روزی نیستی. گفت: «نگاه این درختان که می‌کنم می‌بینم زحمت‌های چندین ساله دارد هدر می‌رود. این درختان با من سخن می‌گویند. آه آنجا نگاه کن آن درخت می‌گوید تشنه‌ام. بدو گفتم: راه آب را نشانم بده تا سیرابش کنم. نشانم داد. بیلچه را برداشتم تا راه آب را باز کنم که مشهدی غلام حسین باغبان آمد. بیلچه را از دستم گرفت و خود راه آب را باز کرد.

مصطفی در واپسین ماه‌های زندگی‌اش پیوسته به درخت وهل «سرو کوهی» لی‌رز نظر می‌دوخت. روزی فاطمه به او می‌گوید: چرا دائم به این درخت نگاه می‌کنی؟ گفته بود که بعداً خواهی دانست تا یک روز به پروانه خواهرزاده خود گفته بود که من باید در زیر درخت وهل به خاک سپرده شوم و پروانه به فاطمه گفته بود. فاطمه می‌گوید: پس از مدتی روزی از مصطفی پرسیدم چرا زیر درخت وهل؟ و او گفته بود: می‌خواهم در بلندای دره سراسر باغ زیر نظرم باشد.

پیش از مرگ سفارش کرده بود که او را زیر درخت وهل کهن سال که به گمانم سده‌ها زیسته است، به خاک بسپارند. اما اگر نگذاشتند، در امامزادگان و در نهایت در گورستان شهر.

در هجدهم بهمن ماه سال هشتاد قلب آزاد پس از هشتاد و اندی سال عشق و امید از تپیدن ایستاد و همان گونه که خود نیاز کرده بود در زیر وهل «بهشت آزاد» لی رز که خود در ادب فارسی نماد آزادگی است، جاودانه آرمید.

نظامی‌عروضی در چهار مقاله نوشته است که خیام خواسته بود که گورش در جایی باشد که «هر بهاری شمال بر من گل افشان می‌کند» (نظامی‌عروضی، ۱۳۹۴،۱۰۰) نمی‌دانم حالیا شمال خاکجای پیر نیشابور را هر بهار گل افشان می‌کند یا نه! ولی می‌بینم بهار هر سال که به دیدار مزار پیر لی رز می‌آید، خاکجای او را با دسته گل‌های نسترن وحشی (سه گل به گویش نی‌ریزی) نرگس و سنبل و با کنگ‌هایی از آلاله و... گل افشان و عطر آگین می‌سازد.

اینک لی‌رز «بهشت آزاد» آرام بخش دل‌های خسته است. جز هوای شادی انگیز و آوای دلنواز پرندگان لای، روح بزرگ و پاک آزاد که از فراز دره، باغ سرسبز خرم را می‌پاید مایه‌ی آرامشی دیگر است.

سنگ مزار مصطفی را چهار بیت که شاعر خود سروده و به کام وی بر آن نگاشته شده است، تزئین می‌کند و آن ابیات چنین اند:

کرده معشوقه طلب عاشق خود را به حضور
آری هنگام عزیمت شد و گاه سفر است

عارف از مرگ نمی‌ترسد و می‌داند او
مرگ را موهبتی دیگر و نوعی ظفر است

زیر این گنبد فیروزه و این سقف بلند
در هوای تو دلم را همه جا بال و پر است

دوش در محفل عشاق به آزاد که گفت
راه عاقل دگر و راه تو عاشق دگر است

پیرِ لِی رز

جز مصطفی کس دیگر نمانده بود. وی را نیز آزمودند و دریافتند که تنها مصطفی از پس این کار بر می‌آید. وی در روز استقبال نوشتار را به زیبایی خواند و منصور السلطنه برای آفرین و تشویق او سکه‌ای اشرفی بدو ارزانی داشت.

۲- آثار ماندگار آزاد
به جز دفتر‌های بیست و هشتگانه‌ای که از جاودانه یاد آزاد برای ما مانده است و از یادگار‌های معنوی اویند باید از املاک و دارایی‌های آن مرحوم که به خواهر خود بخشیده و خواهر وی که خود از خیرین شهر نی‌ریز است پس از وفات برادر به نهاد‌ها و ادارات دولتی ارزانی داشته است، یاد کرد. باغ لی‌رز را خواهر فرزانه مصطفی فاطمه نخست به دانشگاه شیراز و سپس به هلال احمر نی‌ریز تقدیم نمود. در زیرِ باغ لیرز باغ دیگری به نام «تنگره» هست که به امورتربیتی آموزش و پرورش نی‌ریز پیشکش شده است. بخشیده‌های دیگر زنده نام و یاد مصطفی آزاد و خواهر فرهیخته‌شان فاطمه چنین است:

چندین جلد کتاب به کتابخانه‌های شهر نی‌ریز، واگذاری خانه پدری به آموزش و پرورش، تأمین هزینه ساخت مدرسه‌ای به نام فاطمه آزاد و..

شعر زنده‌یاد مصطفی آزاد
یکی از دلبستگی‌های دیرین و ماندگار مصطفی، سرودن و سرودن بوده است. این شیفتگی به سرودن باعث شده که از وی بیست و هشت دفتر شعر بالغ بر هشت هزار غزل که مصطفی آنها را «افکار» خوانده است، باقی بماند.

در این جا، اشعار وی را بر بنیاد ده دفتر نخست وی و دفتر بیست و پنجم که در سال ۱۳۸۲ برای مدتی نزد نگارنده بود و مقاله دریچه‌ای به زندگی و شعر پیر لی رز را با استناد بدان نوشته، بررسی می‌کنیم.

بررسی نخستین دفتر شعر آزاد
شهر کهنسال فارسی دری در کالبد‌های گوناگونی ریخته شده است که عبارتند از: مثنوی، قطعه، مسمّط، ترانه، غزل و ...

مرحوم مصطفی آزاد از قالب‌های شعر فارسی بیش از همه از قالب غزل بهره برده است به طوری که بسیاری از دفتر‌ها را می‌توان دفتر غزل خواند چه حتی یک شعر در قالب غیر غزل در آنها نمی‌توان یافت.

با وجود این در دفتر نخست وی قالب‌های دیگر نیز هست. می‌توان بر این بود که مرحوم آزاد در سال‌های نخست شاعری خود در قالب‌های دیگر نیز طبع آزمونی می‌نموده است و گوییا پس از چند سال شاعری بدین نتیجه رسیده بوده است که تنها کالبد غزل است که می‌تواند احساسات و اندیشه‌های او را برتابد و نشان دهد.

در کهن‌ترین دفتر اشعار آزاد، به جز غزل، قطعه مثنوی و ترانه دیده می‌شود. ترانه‌های وی عنوان هایی، چون «ارسالی برای فیض کاشانی» و «رباعیات» دارند.

مثنوی‌های دفتر اول گاه بدون عنوان و گاه دارای عنوان‌اند. 

از مهمترین تفاوت‌های دفتر اول با دفتر‌های دیگر آن است که پاره‌ای از اشعار آن مکان و تاریخ سرایش دارند.

دیرینه‌ترین شعر تاریخ دار آزاد با عنوان «دوست و دوستی» در آمرداد سال ۱۳۳۹ در گلپایگان سروده شده است. دفتر اول صفحه ۳۰ شعر «حق و حقیقت» نیز در همین شهر در آبان ماه ۱۳۳۹ گفته شده است.

چنین می‌نماید که غزل‌های دفتر نخست همگی در کاشان و گلپایگان سروده شده اند. مصطفی در غزل‌های کاشان از این شهر و مردمانش به نیکی یاد می‌کند. وی در غزل «کاشان» می‌نویسد:

شهر کاشان بهر ناپاکان مسلم دوزخ است 
لیک جای امنِ نیکان، مسکن احرار بود

در سالهای زندگی در شیراز شاعر که عاشق نی‌ریز و طبیعت رنگارنگش بود، گاه گاه و به ویژه در تابستانها به نی‌ریز می‌آمد.

نیز در شعر «انتخابات کاشان» که به اللهیارخان صالح تقدیم و در آمرداد ماه ۱۳۳۹ سروده شده زبان به ستایش اهالی کاشان می‌گشاید:

درود من به اهالی شهر کاشان باد
که هوش و فکر و متانت سلاح ایشان باد

مرحوم آزاد از حسین‌آباد از آبادی‌های کاشان نیز ستایش کرده است. وی در وصف حسین آباد می‌گوید.

بیا بیا که بهشت برین حسین آباد
به جلوه دگر آمد به گل دوباره نشست

بدین مکان مصفا خدای بخشیده است
صفا و خرمی‌و تازگی از روز الست

حسین آباد کاشان و خاطرات آن در یاد شاعر ماندگار بوده است چه سال‌ها بعد در شیراز باز غزلی با عنوان «حسین آباد» می‌سراید.
پس از غزل‌های کاشان و گلپایگان، غزل‌های شیراز است که شمار آنها نسبت به غزل‌های آن دو شهر بیشتر است. نخستین شعر شیراز تاریخ بهمن ۱۳۴۰ دارد. غزل‌های تاریخ دار شیراز در محدوده سال‌های ٤٤-١٣٤٠ سروده شد‌اند و پاره‌ای از آنها در دفتر دوم اشعار آمده اند.

پیرِ لِی رز

 

حافظ و آزاد
آزاد در سرودن غزل‌های خود پیرو خداوندگار غزل لسان‌الغیب حافظ است. وی چند بار از خواجه شیراز در غزل‌های خود یاد فرموده است.

در محدوده پژوهش ما آزاد دست کم یک بیت از حافظ را تضمین کرده است.

مرحوم آزاد خود را حافظ دیگر خوانده:
زادِ آزاد گشودم غزلی خواندم گفت:

«حافظی نو که دگر باره به شیراز آمد»
و همچنین گفته که نام حافظ را زنده خواهد کرد:

گفت آزاد و قسم خورد که با همت عشق
نام حافظ بکند زنده به شیراز منم

مرحوم آزاد بسیاری از غزل‌های حافظ را اقتباس کرده است:

حافظ:
طفیل هستی عشقند آدمی‌و پری
ارادتی بنما تا سعادتی بیری

آزاد:
هم به قول من و هم خواجه شیراز بیا
بنما روی ارادت که سعادت بیری

حافظ:
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

آزاد:
مکتب عشق نه درسی است که جایی باشد
غیر عشق تو دگر یاد نداد استادم

در نی‌ریز به جز لی رز، «لی»های دیگر هم هست مانند: لی زنگو، لي‌حنا، لي بادامو .... ظاهراً نخستین کسی که لی‌رز را به ثبت رسانده، تیرانداز گبر بوده است. تیرانداز، کیش زردشتی داشته و از این رو بدو تیرانداز گبر می‌گفته اند. سرکار خانم فاطمه آزاد می‌گوید که با دختران تیرانداز، دولت و بانو همکلاس و باغ آنها همسایه باغ پدرش (پدر فاطمه آزاد) بوده است.

آزاد به جز اقتباس و اقتفای غزل‌های حافظ، بسیاری از واژگان ترکیبات و اصطلاحات خاص حافظ را نیز در ابیات خود آورده که تنها برای نمونه یک بیت نقل می‌شود:

حافظ:‌ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

آزاد:‌ای غایب از نظر که به جانم تو حاضری
پنهان نبوده‌ای که دمادم ببویمت

درون مایه‌های شعر آزاد
با یک نگاه و درنگ کوتاه به نام‌ها و مضامین غزل‌های شاعر می‌توان بی درنگ پی برد که غزل‌های مصطفی حال و هوای عرفانی دارند و بسیاری از آموزه‌های عرفانی که پیش از او بار‌ها و بار‌ها در شعر عرفانی فارسی آمده در شعر آزاد بازگو شده است. مهم‌ترین آموزه‌های تکراری غزل‌های آزاد از این قرارند:
دیدار خداوند در همه سو و همه چیز

از دیدگاه عرفان جز خداوند هیچ چیز وجود ندارد (وحدت وجود). به سخنی دیگر اشیاء همه نمود خداوندند. بعضی عرفا و از جمله آنان حسین منصور حلاج در بیان این اندیشه، چنان بی‌باکی از خود نشان دادند که به کفرگویی متهم شدند و سرِ سبز خود را در روزگاران چیرگی بند و دار به باد دادند.

باری، مصطفی به سبک عارفان پیشین همه جا و همه چیز را جلوه و نمود یار می‌دید. خواهرش فاطمه، حکایت می‌کند که وقتی جمعی برای گلگشت به لی‌رز آمده بودند. چون هنگام نماز فرا رسید از مصطفی سمت و سوی قبله را پرسیدند. وی نخست سویی را نشان داد. همین که آن گروه خواستند نماز خود را ببندند، آزاد سویی دیگر را نشان داد و این کار سه بار تکرار شد.

چون آزاد سرگشتگی آن جماعت را دید گفت مگر خداوند در سوی خاصی است؛ خدا همه جا و همه سوی هاست. در حقیقت عارف ما با این رفتار خود می‌خواسته این اندیشه را به آن گروه که از متشرعان بوده اند بفهماند که در نماز و نیاز پیش و بیش از هر چیز باید سمت و سوی دلت را با خداوند راست کنی، همین!

آموزه شاهد هر جایی بودن خداوند در ابیات بسیاری از غزل‌های پیر لی رز، بازتاب یافته است:

هر کجا رفتم و هر گوشه که گشتم دیدم 
همه جا جلوه یک شاهد شهواری بود 
*****

هر جا که نظر کردم و هر جا گذرم بود
دیدم که بود از تو نهان بوده نشانی
*****

برّ و بحر و گل و مُل هر چه که هست 
پرتو روی تو می‌باشد و باشد به جمال 
*****

گو بنه از سر خیال تفرقه‌ای شیخ!
او همه جا هست و این چه جنگ و جدالی است

عارف ما حتى ره دور و دراز مکه را در نمی‌نوردد چه دل عارف را خانه دوست می‌بیند:

من نه آنم که نهم سر به ره کعبه دوست 
این ره دور و درازی است نخواهم پیمود

هنگامی‌که بیت بالا را در دفتر آزاد می‌خواندم، سخنان و رفتار ابوسعید ابوالخیر (درگذشته در سده پنجم) در باب حج در ذهنم زنده شد. در اسرارالتوحید آمده که یک بار ابوسعید همراه فرزند خود آهنگ حج کرد. چون به خرقان و بسطام رسید، حج خود را به زیارت خاک بایزید بسطامی‌و دیدار بُلحسن خرقانی مبدّل کرد و از همانجا به نیشابور بازگشت. در صفحه دیگری از اسرارالتوحید آمده است که:

«شیخ ما ابوسعید را پرسیدند ... پیران حج کرده‌اند و تو حج نکرده‌ای. سبب چیست؟ شیخ [گفت]: بس کاری نبود هزار فرسنگ برفتن و به زیر پای باز گذاردن تا خانه‌ای سنگین را زیارت کنی مرد آن باشد که اینجا نشسته در شبانه روزی چند بار بیت‌المعمور بر زَوَر [زَبَر، بالا]سر وی طواف کند.» (محمد بن منور، ۱۳۷۶،۲۱۵)

پیرِ لِی رز

عشق و تقابلش با عقل
عشق و دیرینگی آن و تقابل عشق و عقل از آموزه‌های بنیادی عرفان است. در غزل رند شیراز، رنگ و بوی عشق جلوه‌گری می‌کند. در بیت نخست دیوان حافظ، سخن از راه دشوار عشق آسان‌نماست:

الا یا ای‌ها الساقی أدر کأساً وناول‌ها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

مرحوم آزاد نیز به پیروی از عرفا و به ویژه حافظ در غزل‌های خود بسیار از عشق سخن رانده و نام پاره‌ای از غزل‌های خود را «عشق» نهاده است:

در ضمیر من و احوال دگرگونه من
عاشقی ثبت نمودند چه آسان و چه سخت
*****

عاشقی پیشه‌ی آزاد شده دریابش
دل عاشق شده اش از تو نشانی دارد

تقابل عشق با عقل در بسیاری از غزل‌ها آمده است. این تقابل را حتی در واپسین مصراع قطعه‌ای که بر سنگ مزارش نگاشته شده و از سروده‌های خود آزادست می‌بینیم که «راه عاقل دگر و راه تو عاشق دگر است»

ابیات زیر این آموزه عرفانی را نشان می‌دهند:

عاقلا پند مده عاشق را

عاشقان را نبود سود از پند‌ای که از عشق تو را نیست خبر
بر من عاشق آواره مخند
*****

تیرانداز بخشی از لی رز را به مشهدی رمضان می‌فروشد. مصطفی این بخش را از پسر مشهدی رمضان می‌خرد. مصطفی بخشهای دیگر را از مالکان دیگر خریداری می‌کند. قیمت هر دانگ در سال ۱۳۴۲ چهار هزار تومان بوده است.

سخن زعقل و فضیلت مگو به محضر ما
زعشق گوی و محبت که آن شعار من است
*****

از عاقلی ملولم و از عقل در فرار
تا عشق و عاشقی دل ریش مرا دواست

پرستش عاشقانه‌ی خداوند
رابطه عاشقانه خدا و خلق که در قرآن آمده (یُحبّهم و یُحبّونه)، از باور‌های برجسته و بنیادی عرفانی است. عارفان خداوند را نه به امید رفتن به فردوس و نه از ترس آتش دوزخ، بلکه تنها بر بنیاد عشق می‌پرستیدند. رابعه عدویه با خداوند چنین نجوا و راز و نیاز کرده است:

«خداوندا! اگر تو را از خوف دوزخ می‌پرستم در دوزخم بسوز و اگر به امید بهشت می‌پرستم بر من حرام گردان. اگر از برای تو تو را می‌پرستم جمال باقی از من دریغ مدار.»

این آموزه نیز در شعر آزاد منعکس شده است. وی بهشت را بی نگار نمی‌خواهد، برای او نگار بسنده است و بس:

در بهشتم مگذار و زِبرم دور مرو
زندگی، چون که در آنجا نتوانم بی تو
*****

بی دوست به ما بد گذرد بد چه بگویم
در خدمت ما بوده اگر باغ جنانی
*****

هر چه خواهند بگویند فقیهان لكن تا تویی، نیست مرا مد نظر مذهب و کیش شیخ شد وارد میخانه و باز آمد شیخ باده اش از چه سبب عاقل و هشیار نکرد

من به غیر تو پریوار نه دلبر خواهم
تو مرا باشی و من دلبر دیگر خواهم؟

من که مست از می‌لعل تو توانم بودن
شرم من باد که با بود تو کوثر خواهم

به جز این ابیات و ابیات بسیار دیگرِ دفتر‌های وی، در رفتار نیز شاعر بیدار ما، نیاز و پرستش عاشقانه خود را در نیم شبان مهتابی لی‌رز که ریزش مهتاب، گستره ساکت و رازناک دره را دریاچه نقره‌فام عرفان می‌سازد و بارشِ روشنِ خدا را از وُهل و انار و بادام و سنگ و چشمه و ستاره می‌توان دید، نشان داده است. 

فاطمه روایت می‌کند که نیم‌شبی از خواب برخاستم و دیدم مصطفی بر خاک افتاده است. اندیشیدم شاید... صدایش کردم. روی برگرداند و گفت: خواهر جان چرا صدایم کردی؟ با خدای خویش حالی داشتم. از حال خود بیرونم آوردی.

ستیزه با ریا و زهد فروشی
یکی دیگر از بُن‌مایه‌های غزل آزاد، ستیزه با زهد فروشی و ریاست. در تاریخ عرفان، ستیزه و نبرد با نیرنگ و فریب خلق از راه دین، از چنان نیرویی برخوردار بوده که به تأسیس فرقه ملامتیه انجامیده است. رند شیراز در دیوان ریا‌ستیز خود بار‌ها به جنگ واعظ و شیخ و مفتی و فقیه و محتسب رفته و از سر درد از این که قرآن مجید دام فریب خلق قرار گرفته، فریاد‌ها بر آورده و نعره‌ها برکشیده است. پژواک خروش‌های وی علیه دین به مزدان مزوّر را در ابیات زیر می‌بینید:

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند.
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
تو به فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند
*****

باده نوشی که درو روی و ریایی نبود
بهتر از زهد فروشی که درو روی و ریاست
*****

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می‌حرام ولی به ز مال اوقاف است
*****‌

مصطفی به آواز خنیاگرانی چون گلپایگانی، شجریان و... گوش جان می‌سپرده است. به جز شکار و موسیقی مصطفی به عکاسی دلبسته بوده است. آلبوم های عکس متعددی که از وی به جا مانده حاکی از علاقه مصطفی به عکاسی بوده است. مطالعه و خواندن و سرودن از دیگر علایق پیر لی رزند.

می‌خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب.

چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

مرحوم مصطفی آزاد نیز به پیروی از رند هشیار شیراز در ابیات بسیاری به واعظ و شیخ و فقیه جانانه تاخته است:

برو‌ای واعظ بی وعظ! که من می‌دانم
خفته را خفته نیارد که نماید بیدار
*****

هر چه خواهند بگویند فقیهان لکن
تا تویی، نیست مرا مد نظر مذهب و کیش 
*****

شیخ شد وارد میخانه و باز آمد شیخ
باده اش از چه سبب عاقل و هشیار نکرد
*****

با واعظِ نا‌متّعظ از جانب این رند
گو لب تو فرو بند که پندت ندهد سود
(نا‌متّعظ= پندناپذیر)
*****

شیخ را مسجد و محراب ریاست
چه جنایت که کند از پس ریش

خلوت نشینی
خلوت‌نشینی و دوری از هیاهوی مردم فرومایه و زدودن دل از آلودگی‌ها از موضوعاتی است که حافظ و دیگر عرفا بار‌ها در غزلیات خود بدان پرداخته اند؛ مانند:

دو یار زیرک و از باده کهن دو منی 
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی 

فاطمه روایت می‌کند که نیم‌شبی از خواب برخاستم و دیدم مصطفی بر خاک افتاده است. اندیشیدم شاید... صدایش کردم. روی برگرداند و گفت: خواهر جان چرا صدایم کردی؟ با خدای خویش حالی داشتم. از حال خود بیرونم آوردی.


*****

خلوت‌گزین لی‌رز نیز در ابیاتی بدین موضوع، خلوت نشینی اشاره دارد:

تو را اگر طلب راحتی بود آزاد 
بگیر گوشه باغی و سایبان درختی
****

من که آزاد در این گوشه دنیا هستم
دور از مردم حیوان صفت دو نانم

پیرِ لِی رز

گذر عمر شادخواری و شادمانگی
یکی دیگر از بن مایه‌های شعر آزاد دعوت به شادخواری و شادمانی است. چه، عمر به شتاب می‌گذرد:

سال دگر ز عمر من و دیگران گذشت
فرصت زدست رفت و زمان بی امان گذشت

عمر شباب را تو بدین گونه برگذار
شادی طلب مدام و غم از دل جواب کن

زبان غزل‌های آزاد
غزل‌های زنده‌یاد آزاد به زبان ساده سروده شده و واژه‌های مهجور و نادر ندارند. وی در گفتن غزل‌های خود، غزل سبک عراقی را پیش چشم داشته است. مصطفی در بیان اندیشه و احساس خود واژه‌ها و افعال و زبان‌زد‌های متداول در نی‌ریز را به کار گرفته است؛ مثلاً واژه‌ها و افعال:

به پای کسی رسیدن، جور شدن، خوشگل، دوری و دوستی، پدر کسی را درآوردن که در ابیات زیر به کار رفته اند:

ترک هرگز نکنم عشق تو و مهر تو را 
که به پای تو به خوبی کس دیگر نرسید
*****

مده از دست تو این بزم به امید بهشت
بلکه جنات و جنان جُور و فراهم نشود
*****

فاطمه آزاد روایت می‌کند که سالی شیرین آزاد برادرزاده مصطفی آورکتی امریکایی را که تازه در ایران باب شده و کمیاب و گران بود از آمریکا برای مصطفی فرستاد. او گرچه این تن‌پوش را دوست می‌داشت، بزرگوارانه، آن را به باغبان خود مرحوم قدم‌علی ابراهیمی‌معروف به مش‌قدم ارزانی داشت

نه من بر آن کس زیبا نظاره دارم و بس 
جهان نظاره بر این یار خوب و خوشگل ماست
*****

گفته بودی که من از تو به تو نزدیک ترم 
دوری و دوستی‌ای دوست! بگویم زچه روست
*****

فراق دوست بگویم به مختصر آزاد
که از گریوه گردون پدر به در آورد

یکی از ویژگی‌های زبانی دفتر‌های شعر آزاد آن است که بَدَل در آنها بسیار به کار رفته است. برای نمونه چند بیت نقل می‌شود:

گفت شیخم که مکن مستی و رندی گفتم
آن که راهی به تو جانانه ندارد به کجاست
****

نبود بهتر از این نسخه که در دست من است
درد را هر چه بود یاد تو یکدانه دواست
*****

رسید به عرش فغانش زفرط شوق و شعف
کسی که با تو، بتی، همنشین و دمساز است

نقد شعر‌های آزاد
در نقد شعر‌های مرحوم مصطفی آزاد پیش و بیش از هر چه توجه به گفته‌های وی درباره شعرش حائز اهمیت است. وی در فیلم ویدیویی که از او تهیه شده به روشنی در سنجش و داوری غزلیات دفتر‌های شعرش می‌گوید: «من این غزل‌ها را پخته نمی‌دانم. به نظر خودم پخته نیست. کسی باید توی این غزل‌ها دویست تا، صد تا... بیست تا را تو کش کند... حتماً بازنویسی لازم دارد.»

مصطفی خود بار‌ها در ابیات دفتر‌ها به اصلاح و بازنویسی دست زده است. فاطمه آزاد می‌فرماید: 

«برادرم گاهی غزلیاتش را برایم می‌خواند و نظر می‌خواست. گاهی پیشنهاد می‌کردم که اگر به جای فلان واژه واژه دیگر بیاید شعر زیباتر می‌شود.

نمونه‌ای از اصلاحاتی که شاعر در ابیات خود اعمال کرده تغییر «در دل» به «بر لب» در بیت زیر است:

خواهرش فاطمه، حکایت می‌کند که وقتی جمعی برای گلگشت به لی‌رز آمده بودند. چون هنگام نماز فرا رسید از مصطفی سمت و سوی قبله را پرسیدند. وی نخست سویی را نشان داد. همین که آن گروه خواستند نماز خود را ببندند، آزاد سویی دیگر را نشان داد و این کار سه بار تکرار شد. چون آزاد سرگشتگی آن جماعت را دید گفت مگر خداوند در سوی خاصی است؛ خدا همه جا و همه سوی هاست. در حقیقت عارف ما با این رفتار خود می‌خواسته این اندیشه را به آن گروه که از متشرعان بوده اند بفهماند که در نماز و نیاز پیش و بیش از هر چیز باید سمت و سوی دلت را با خداوند راست کنی، همین!

در سر هوای یارم و بر لب نوای اوست
جانی که در بر است مرا از عطای اوست

باری به میزان علوم ادبی، پاره‌ای نادرستی‌ها در شعر زنده‌یاد آزاد دیده می‌شود و بنده بر آن نیست که در این گزیده انگشت بر کاستی‌های شعر وی بنهد. تنها برای نمونه به دو سه مورد اشاره می‌شود:

در محور افقی ابیات غزل ها، پاره‌ای الفاظ با واژه‌های دیگر بیت همگونی و تناسب ندارند. به سخنی دیگر، چیدمان بعضی الفاظ در کنار واژه‌های دیگر متناسب نمی‌نماید. مانند چینش واژه محاوره‌ای «شلختی» در کنار واژه‌های دیگر در بیت زیر:

دلم که مایه عشرت تو بایدم باشی
تو را چه شد که چنین در مقام شلختی

عیوب قافیه که محصول عدم رعایت قواعد دانش قافیه است نیز در بعضی غزل‌ها دیده می‌شود. مانند هم قافیگی واژه‌های:
وقت، رفت، رست

در غزلی با عنوان «هست» یا قافیه شدن الفاظ:

کشم، چَشَم، دوشم و نوشم

با این همه ناگفته نماند که دفتر‌های شعر آزاد از ابیات خوب خالی نیست؛ ابیاتی از این دست:

بیا به دامن من ماه من که بی تو مرا 
شبی نبوده که بر دامنم ثریّا نیست
*****

گل رخان را بگو نکو دانند 
گِل ما زینت گل و چمن است
****

یک روز به پروانه خواهرزاده خود گفته بود که من باید در زیر درخت وهل به خاک سپرده شوم و پروانه به فاطمه گفته بود. فاطمه می‌گوید: پس از مدتی روزی از مصطفی پرسیدم چرا زیر درخت وهل؟ و او گفته بود: می‌خواهم در بلندای دره سراسر باغ زیر نظرم باشد

کوتاه از زندگی زنده‌یاد فاطمه آزاد
فاطمه آزاد چنان که خود فرموده، در دی ماه ۱۳۰۸ در نی‌ریز به دنیا آمد. وی پس از سپری کردن دوران شش ساله ابتدایی، از ادامه تحصیل باز ماند. چون نی‌ریز در آن سال‌ها دبیرستان دخترانه نداشت وی می‌توانست با همان مدرک آموزگار شود، اما پدرش با اشتغال وی مخالفت می‌ورزد. سرنوشت چنین نوشته بود که فاطمه همراه و یار برادر باشد. همه نیاز و آرزوی ستودنی این یار فداکار برادر آن بود که نام و شعر مصطفی جاودانه بماند. دقتی که معظم لها در نگاهداشت دفتر‌ها و یادگار‌های برادر داشت دیدنی و ستایش برانگیز بود.

وی بسیاری از اشعار برادر را در حافظه داشت و سبب سرایش بسیاری از غزل‌ها را می‌دانست. البته برادر نیز ارزش و بزرگواری خواهر را به خوبی دریافته بوده است؛ از این رو در غزلی با عنوان «خواهر مهربان» به غمخواری و مهر و وفای خواهر نازنین خود اشاره می‌کند. مصطفی در این غزل می‌فرماید:

مادرم کو که ببیند که تویی غمخوارم 
خواهرم مهر تو باشد که نباشد بارم

پدرم کو که ببیند که تو با مهر و وفا 
در برم بوده و این گونه تو هستی یارم

هر کجا هستی و هستم دل من با تو بود
نکند آن که کنی ترکم و داری زارم

بی تو‌ای خواهر من کار من آسان نرود
لطف حق شامل من شد که شدی در کارم

فاطمه تا پایان عمر یاد برادر را فراموش نکرد و تنهایی خود را پس از مرگ برادر در قالب نظم گونه‌هایی از گونه زیر ریخته بود:

شبی در خواب دیدم من برادر 
که آمد پیش من با دیده‌ی‌تر

به او گفتم برادر جان کجایی
که من را کرده‌ای بی یار و یاور

زنده‌یاد بانو فاطمه آزاد در مهرماه سال ۱۳۹۷ روی در نقاب خاک کشید و در جوار برادرش در بهشت آزاد به خاک رفت.

روح بلندشان در آرامش باد.

پیرِ لِی رز
 
 
 
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها