تعداد بازدید: ۱۹۶
کد خبر: ۲۳۰۲۳
تاریخ انتشار: ۳۰ فروردين ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۰ - 2025 19 April
گفتگو با دکتر سیدمعین‌الدین قطبی:
در ۲ شماره قبل به معرفی دکتر سیدمعین‌الدین قطبی از پزشکان متخصص مطرح نی‌ریزی نوشتیم در این شماره بخش سوم و پایانی آن را می‌خوانید:
نویسنده : محمد جلالی/ فاطمه‌زردشتی نی‌ریزی

بخش سوم و پایانی

اصلاً مهاجرت را قبول ندارم/ ما هیچ چیزی از پزشکان آنجا کم نداریم

از ایشان پرسیدیم همانطور که گفتید قبلاً بنا به دلایلی مهاجرت کردید. با توجه به شرایط حال حاضر مملکت، نظرتان در مورد مهاجرت پزشکان و دیگر اقشار چیست؟

اصلاً مهاجرت را قبول ندارم. در حال حاضر بسیاری از دوستانم که مهاجرت کردند و الان در خارج از کشور بازنشست شده‌اند بسیار پشیمانند که چرا در خارج از کشورند و مدام احساس پوچی دارند. می‌دانید چرا؟ من فکر می‌کنم در خارج، انسان شبیه بادکنک می‌شود. انسان را بسیار باد می‌کنند و در نهایت پس از بازنشستگی، او را  می‌ترکانند، به طوری که سرانجام انسان به مرحله پوچی می‌رسد. اینجا به هر مغازه‌ای مراجعه می‌کنی و در هر خیابانی که راه می‌روی کلی به آدم احترام می‌گذارند. شاید باور نکنید ولی بیماری بوده که ۳۰ سال پیش او را عمل کرده‌ام و بعد از گذشت ۳۰ سال، با یک جعبه خرما از روستایی در برازجان می‌آید و می‌خواهد دستم را ببوسد، و اینها محبت‌هایی است که اصلاً در خارج نیست و اتفاقاً آدم چقدر از این محبت‌ها انرژی می‌گیرد. درست است که رفاه آنجا بیشتر است، اما همیشه مسئله رفاه نیست، این چیز‌ها لذت‌بخش است. از زمانی که به ایران بازگشتم تاکنون هیچ‌وقت به فکر رفتن نبودم. چون مدتی را در آنجا گذراندم و امکانات آنجا را دیدم. پی بردم ما هیچ چیزی از پزشکان آنجا کم نداریم، به همین خاطر گفتم در ایران می‌مانم و طبابت می‌کنم و الان هم اصلاً از این موضوع پشیمان نیستم و بسیار خوشحالم. باور کنید ماه‌هایی بود که حتی تعداد عمل‌هایم به ۱۵۰ عمل می‌رسید. حال حساب کنید در این ۵۰ سال تعداد عمل‌ها چقدر می‌شود، یا چند بیمار خوشحال شده‌اند. بیماری سرطانی داشتم که وکیل بود و به او گفته بودند شش ماه بیشتر زنده نمی‌مانی و الان پس از گذشت ۱۶ سال، با دو تا شیشه آبلیمو با خوشحالی از جهرم نزد من می‌آید و می‌گوید هیچ مشکلی ندارم. یا زنی که آبسه کلیه داشت و واقعاً مرده بود. من آبسه ایشان را درآوردم و او برای من یک پارچ دوغ آورد و من همانجا و جلوی همه آن پارچ دوغ را سر کشیدم و ذوق کردم از اینکه آن بنده خدا آن پارچه دوغ را که لابدتن‌ها دارایی‌اش بود، برای من آورده بود.  

از این نظر بسیار احساس خوشبختی می‌کنم و می‌گویم خدا را شکر که هنوز دست و پایم سالم است و می‌توانم دست چهار نفر را بگیرم. خیلی اوقات بوده که بیماری مشکل مالی داشته و برای او از مسئول بیهوشی و... کلی تخفیف گرفته‌ام تا با خوشحالی بیمارستان را ترک کند. بیماران زیادی بوده‌اند که از هزینه‌ی عمل‌شان نگران بوده‌اند و گفته‌ام به آن فکر نکن، بالاخره یه کاری می‌کنیم. خدا را شکر در این چهل و اندی سال، یک پرونده شکایت هم نداشته‌ام. اینکه یک نفر بیاید و بگوید قطبی فلان کار را انجام داده یا راضی نباشد. بله، در ایران زندگی این‌گونه است، اما در خارج، زندگی ماشینی است. بازنشسته که می‌شوی، دیگر باید در خانه بمانی. کسی تو را نمی‌شناسد و از احساس و عاطفه مردم ایران خبری نیست.

همین چند وقت پیش برای گرفتن یک چک به تهران رفتم، برای عصر بلیت گرفتم تا برگردم. تا ساعت ۱۲ طول کشید تا این چک آماده شود. چک بانک ملی بود. بانکی که باید ساعت یک تعطیل می‌بود و، چون بسیار شلوغ بود، هنوز کار می‌کردند. گفتم خدایا چیکار کنم؟ همانطور بلاتکلیف بودم تا اینکه یکی از پشت باجه صدایم زد و گفت دکتر قطبی کاری داشتید؟ به جا نیاوردم و گفتم شما؟ ایشان گفت من لامردی هستم و مریض شما بودم. الان به تهران منتقل شدم و در بانک کار می‌کنم، و فوری کار مرا انجام داد. بله، مردم ایران این‌گونه قدرشناس هستند. من حتی گاهی که برای معاینه فنی ماشین می‌روم، می‌بینم طرف مهندس است و کلی احترام می‌گذارد، حتی بقالی سر کوچه هم به همین ترتیب و.

اعتماد اعراب به پزشکان ایرانی

اعراب خارج از کشور به پزشکان ایرانی اعتماد دارند و خصوصاً از کشور عمان افراد زیادی برای عمل می‌آیند. ایرانی‌هایی که در کشور کویت یا دیگر کشور‌های عربی زندگی می‌کنند، نیز اغلب برای مداوا به شیراز می‌آیند.

بیماری داشتم که اصالتاً لاری بود، در کویت مغازه‌دار بود و سرطان پروستات داشت. من ایشان را عمل کردم و کار شیمی‌درمانی و رادیوتراپی را روی او انجام دادیم. ایشان که وضع مالی خوبی داشت حتی به هلند رفته بود و نظر پزشکان هلندی را جویا شده بود که به او گفته بودند بهترین کار درمان برای تو انجام شده. حتی آن بند‌ه‌خدا تلاش کرده بود تا پزشک هلندی با من صحبت کند، اما موفق نشده بود. ما سعی می‌کنیم همیشه با کنفرانس‌هایی که می‌دهیم و خواندن مطالب روز دنیا به روز باشیم و، چون تعداد بیماران هم بسیار زیاد بوده، در این کار به نوعی کارکشته شده‌ایم. شما هر کاری را با ممارست و تمرین زیاد انجام دهید، سال به سال در آن کار خبره‌تر می‌شوید. مردم ایران هم به نظر من واقعاً مردمی خوب هستند. اگر یک قدم برای آنها بردارید، حاضرند جانشان را برای تو بدهند.

به عنوان یک پزشک، فست‌فود 

نمی‌خورم و یک تکه نان و پنیر ساده را به هر چیز دیگری ترجیح می‌دهم

از ایشان پرسیدیم در زمینه تخصص‌تان که کلیه و مجاری است چه بیماری‌هایی شایع‌تر است که می‌شود از آن پیشگیری کرد؟

سنگ کلیه و سنگ دستگاه اداری در ایران و خصوصاً در فارس بسیار زیاد است، خصوصاً در خانواده‌هایی که در این مورد زمینه‌های ارثی دارند. آنها باید آب زیادی بخورند. ورزش کنند و از خوردن پروتئین حیوانی و نمک به مقدار زیاد پرهیز کنند.

از بیماری‌های دیگر عفونت‌های ادراری خصوصاً در خانم‌هاست که باید بهداشت رعایت شود. سرطان پروستات هم با گوشت قرمز ارتباط زیادی دارد و تقریباً ثابت شده کسانی که زیاد از گوشت قرمز استفاده می‌کنند، درصد احتمال مبتلا شدن‌شان به سرطان پروستات بیشتر است. مصرف بیش از حد فست‌فود‌ها هم در مبتلا شدن به سرطان تأثیر بسزایی دارد. مسلماً شما هر قدر سعی کنید غذا‌های ساده‌تری مصرف کنید، سالم‌تر زندگی خواهید کرد. خود من به عنوان یک پزشک، اصلاً فست‌فود نمی‌خورم و یک تکه نان و پنیر ساده را به هر چیز دیگری ترجیح می‌دهم.

برنامه روزانه من هم به این صورت است که روز‌های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه را به استخر و دانشگاه، و روز‌های یکشنبه، سه‌شنبه و پنجشنبه را به کوهنوردی می‌پردازم. این برنامه از ساعت ۴:۳۰ تا ۷ صبح طول می‌کشد، به طوری که نمازمان را بالای کوه می‌خوانیم. باید بگویم سال‌های سال است که ورزش یکی از برنامه‌های همیشگی من بوده است، به طوری که حتی جمعه‌ها نیز برنامه کوهنوردی داریم. ساعت ۷ که به خانه می‌آیم صبحانه می‌خورم و، چون روز‌های شنبه و دوشنبه و چهارشنبه عمل دارم، بعد از رفتن به استخر از همان جا به بیمارستان می‌روم و صبحانه‌ام را بین عمل‌ها می‌خورم. روز‌های دیگر نیز به خانه می‌آیم و بعد از خوردن صبحانه برای  ویزیت مریض‌ها می‌روم. بعد از ظهر‌ها هم که به مطب می‌روم و تا ساعت ۹ و ۱۰شب در مطب بیماران ویزیت می‌کنم.

ارتباط با نی‌ریز و بیماران نی‌ریزی
 
صادقانه بگویم وقتی می‌بینم یکی از بیمارانم از اهالی نی‌ریز و یا آباده‌طشک، خواجه‌جمالی، مشکان و دیگر روستا‌های نی‌ریز هستند، با روی گشاده‌تری از آنها استقبال می‌کنم. زمانی که بیمارستان شهدای نی‌ریز افتتاح شد و آقای دکتر دیانت رئیس دانشگاه علوم پزشکی بودند، قرار شد ما به نی‌ریز بیاییم و بیماران را ویزیت کنیم. برنامه به گونه‌ای بود که من ساعت۸ صبح‌های پنجشنبه به نی‌ریز می‌آمدم. پنج شش بیمار را عمل می‌کردم و عصر برای ویزیت بقیه بیمار‌ها به درمانگاه می‌رفتم. فردای آن روز یعنی صبح جمعه نیز بیمار‌هایی را که عمل شده بودند، می‌دیدم و عصر آن روز به شیراز برمی‌گشتم. پس از آن نیز با تلفن سایر کار‌های بیماران عمل شده انجام می‌شد. پس از مدتی پزشکی به نی‌ریز آمد و روال این برنامه به هم خورد، ولی این را هم بگویم که هر وقت خواسته‌اند و به ما نیاز بوده، ما آمده‌ایم و دریغ نکرده‌ایم. در این سال‌ها نیز تا پدرم زنده بودند بیشتر به نی‌ریز سر می‌زدم، اما از وقتی ایشان فوت کردند رفت و آمدم کمتر شده، ولی با این وجود خیلی دوست دارم به نی‌ریز بیایم. امیدوارم فرصتی پیش بیاید که کارم را در شیراز رها کنم. به نی‌ریز بیایم و اینجا مشغول کار شوم.  

اکنون نیز گاهی به منزل خواهرم در نی‌ریز سر می‌زنم. خواهر آخرم اشرف‌السادات قطبی دبیر ادبیات بود. کسی که پسرشان رتبه ۲۲ را در کنکور کسب کرد و در حال حاضر متخصص رادیولوژی تهران است. به خانه خواهرم که می‌آمدم، می‌دیدم پسرخواهرم در اتاق نشسته و درس می‌خواند. به یاد دارم همسر آقای فهیم‌معانی که دبیر فیزیک بودند، بیمار بود و عمل شده بود. خدا رحمت کند ایشان را. زمانی که آقای معانی برای عمل همسرشان آمده بودند، یک روز به من گفت قطبی! یک پسر خواهر داری که امسال در پزشکی قبول می‌شود. من گفتم نمی‌دانم. آقای معانی به من گفت امسال او جزو ۱۰۰ نفر اول کنکور است و چنین هم شد و بعد هم تخصص قبول شد و امسال هم به عنوان سرباز او را در تهران گذاشتند.

برادرانم نیز سید ابوالفضل قطبی دبیر ریاضی که در هنرستان هم کار می‌کردند بازنشسته آموزش و پرورش، سید جلال‌الدین قطبی معلم زبان و بازنشسته آموزش و پرورش، برادرم سید شهاب‌الدین احمد هم پرستار بیمارستان بودند که فوت شدند.

همشهری‌های نی‌ریزی هم که به شیراز می‌آیند، حتی اگر در زمینه‌های دیگری مانند چشم و... مشکلی داشته باشند، راهنمایی، سفارش و کمک‌شان می‌کنم.

حالا هم بعد از گذشت این همه سال، هنوز که هنوز است در کنار کارهایم، با همکلاسی‌های مدرسه شاپور ماهی، دو ماهی یک بار دوره می‌گذاریم و دور هم جمع می‌شویم.  چند نفری دکترند. استاد دانشگاه، سرهنگ، کارمند و دامپزشک. من روابط اجتماعی خیلی خوبی دارم و چند گروه دارم که در آن فعالیت می‌کنم. یکی از  گروه‌ها، گروه جراحان کلیه است که با هم کنفرانس می‌رویم و گاهی با هم غذا می‌خوریم. رئیس این کنفرانس‌ها آقای دکتر شهریار ضیغمی که از همشهریان نی‌ریزی است. یاران شنا و گروه کوهنوردی از دیگر گروه‌های من است. اعتقاد دارم زمانی که روابط اجتماعی آدم خوب باشد، تنها نمی‌ماند و خسته هم نمی‌شود.

مهاجرت را قبول ندارم؛  اعراب به پزشکان ایرانی اعتماد دارند

مهاجرت را قبول ندارم؛  اعراب به پزشکان ایرانی اعتماد دارند

جلو رستوران غذاخوری دانشکده پزشکی تبریز

از راست: زنده یاد دکتر رحیم آموزمند،زنده‌یاد دکتر منوچهر حاج‌محمدی، دکتر سید معین‌الدین قطبی و زنده‌یاد دکتر مرتضی خوش‌نیت

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها