به گزارش هورگان و به نقل از ورزش سه، این ویژگی را یکی مثل تختی برای نسل ایرانیان قبل از انقلاب و پروین و حجازی برای بسیاری از کسانی که جوانی خود را در دهه شصت گذراندند، دارا بودند.اما عابدزاده نام و خاطره اش با دورانی عجین شده است که نقطه عطفی در زندگی جوانان و مردم ایران بوده است.دورانی به نام میانه دهه هفتاد و صعود به جام جهانی همزمان با پوست اندازی جامعه ایرانی در خرداد هفتادوشش.
شاید برای نوجوانان و جوانان امروزی که ستاره شان کریمی،مجیدی،رحمتی و .. است این میزان ستایش از عابدزاده از سوی نسل قبل از خود،اغراق آمیز باشد.اما آنها زیستن با عابدزاده را تجربه نکرده اند.نمی دانند در عصر پوسترهای کاغذی نایاب و هفته نامه های تازه پاگرفته،عابدزاده را بر جلد مجله و نشریه و یا در قاب تلویزیون دیدن چه حس و معنایی دارد.آنها نمی دانند خنده ها و پشتک زدن های عابدزاده پس از گرفتن هر پنالتی در فینال پکن،چه حسی و غروری به نسل جنگ زده که همه چیزش خاکستری بود،میداد.نمی دانند زاده شدن یک قهرمان در عصر بی قهرمانی و در زمانه ممنوعیت ها و بایدونباید ها چه دنیایی داشت.آنها آژیر قرمز،تشییع جنازه های هر روزه شهدای جنگ،برنامه های بیروح تلویزیون،صف های طولانی،نیمکت های سه نفره و ..را ندیده اند و نمی توانند درک کنند که وقتی جوان خوش تیپ و خندان در جامعه عبوس و خنده ممنوع آن روزگار،روی صفحه تلویزیون شیرجه های تماشایی میزد و بچه های جنگ زده را با لذت قهرمانی آشنا میکرد،چگونه قهرمانی در قلب های مردم و در حافظه جمعی ایرانیان زاده میشد.بعدها همو بود که در جهنم ملبورن از پشت قاب شیشه ای تلویزیون،به مردم نگران در ایران آرامش میداد. او بود که وقتی معجزه وار توپ ها در ده دقیقه پایانی به دستانش می چسبید،مارا به آن لحظه موعود،به آن بزرگترین لذت جمعی پس از فتح خرمشهر،نزدیک میکرد.او بود که می توانست لیاقت نفرت برخی از آبی ها را داشته باشد،وقتی جامه باشگاهی اش را عوض کرد.او قهرمان بسیاری و ضد قهرمان عده ای دیگر بود.همانطور که خودش جمع اضداد بود.
دقایق پایانی بازی ایران و استرالیا، دلهره آورترین لحظات فوتبالی ایرانیان زیادی بوده است. آن لحظاتی که ترس از گل خوردن و نقش بر آب شدن امیدواری بوجود آمده مثل خوره به جان هواداران ایرانی افتاده بود، آن لحظاتی که هر آن احتمال میرفت مستی ناشی از گل خداداد تبدیل به خماری و تشویش شود، تنها یک نفر بود که همچون سدی محکم دروازه ایران را نگه میداشت. در آن لحظات دیدن چهره و واکنشهای احمدرضاعابدزاده خود اطمینان مطلق بود. در آن لحظات که دل در دل ایرانیها نبود، تنها یک نفر بود که آرام بود و با لبخندش ازکیلومترها دورتر و از پشت قاب شیشهای به ما ایرانیها پیغام می داد: «نگران نباشید، من هستم. من احمدرضای ایرانم. همانطور که ایران یک رستم دارد، یک احمدرضا هم دارد» و اینگونه بود که احمدرضاعابدزاده به اسطوره ها پیوست.
همان یک بازی مقابل استرالیا و همان هشت دقیقه پایانی کافیست تا احمدرضاعابدزاده تبدیل به اسطوره ایران شود. عابدزاده در هشت آذر هفتاد و شش، از سرزمین افسانهها واسطورهها پا به میدان ملبورن و سپس به قلبهای ایرانی ها گذاشته بود.
احمدرضا عابدزاده از میان اساطیر و افسانهها پا به فوتبال ایران گذاشته است. اسفندیاری که هیچ ضربهای بر او کارا نبود. روئینه تنی بود که بدترین مصدومیتها که راه رفتن معمولی را نیز برایش مشکل کرده بود وهمچنین مرگ را شکست داد.
عابدزاده از چنان اعتبار و محبوبیتی در فوتبال ایران برخوردار است که دستکشهای او در جام جهانی پس از سالها به مزایده گذاشته میشود. این اعتبار و محبوبیت پاداش مردی است که به خاطر بازی در تیم ملی با پای کامل بهبود نیافته، مصدومیت همیشگیاش را پس از جام جهانی به جان خرید تا زودتر از معمول در سن سی و چهار سالگی از فوتبال خداحافظی کند. به نظر نمی رسد نه تنها در بین فوتبالیست ها که حتی در بین ورزشکاران ایرانی، کسی با پشتکار و اراده احمدرضاعابدزاده ظهور کرده باشد. عابدزادهای که مصدومیتهای وحشتناکی که هر کدام کافی بود تا دوران حرفهای یک ورزشکار را به پایان برساند، تحمل کرد ولی همچنان در سطح اول فوتبال حرفهای ایران باقی ماند. روزگاری که او حتی در راه رفتن معمولی هم مشکل داشت و نمیتوانست به توپ ضربه بزند، باز درون دروازه پرسپولیس میایستاد و حتی در آن شرایط هم عملکردش از همه دروازبانهای ایران بهتر بود. مصدومیت ابتدایی عابدزاده از بازی با چین تایپه در تهران شروع شد که بازیکن ناشی تایپهای با تمام وزنش روی زانوی عابدزاده فرود آمد. عمل اشتباه زانوی او باعث شد که عابدزاده برای مدتی حتی روی ویلچر بنشین بنشیند. آن زمان همگان از تمام شدن عمر دوران حرفهایعابدزاده میگفتند
اما او در سال هفتاد و سه روی نیمکت پرسپولیس مشاهده شد و مشخص شد که عمل جراحی دیگری را در آلمان روی پایش انجام داده است. عابدزاده پرسپولیس با عابدزاده استقلال یک تفاوت اساسی داشت و آن پای چپش بود که قدری کوتاهتر از پای راست شده و در راه رفتن او کاملا مشخص بود. استایل راه رفتنی که بسیاری از نوجوانان آن روزگار که او را دوست داشتند از آن تقلید می کردند. او با پرسپولیس به فوتبال بازگشت و در لیگ هفتاد و چهار با برجا گذاشتن رکورد بسته نگه داشتن دروازه اش، عامل اصلی قهرمانی پرسپولیس لقب گرفت. دو سال بعد از آن در حالی که دو ماه تا شروع جام جهانی باقی مانده بود، مجبور شد تا دوباره پایش را به تیغ جراحان بسپارد. این بار نیز حتی خوشبینترین هواداران او نیز امیدی به حضور وی در جام جهانی نداشتند، اما او خودش را به جام جهانی رساند و در دو بازی آمریکا و آلمان درون دروازه ایستاد. عملکرد او باعث شد تا همگان مربی تیم ملی را به دلیل بازی ندادنش در بازی اول مقابل یوگسلاوی که با اشتباه جانشین او به باخت ایران منجر شد، شماتت کنند. شاید اگر عابدزاده پس از مصدومیت اولش به فوتبال باز نمیگشت، صعود به جام جهانی نود و هشت نیز اتفاق نمیافتد درست مشابه مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۴ که اشتباهات جانشین عابدزاده علت اصلی عدم صعود ایران لقب گرفت.
احمدرضاعابدزاده جاودانه بی تکراری است که باید به عیش نشست میلادش را.