ایرانیان همواره و در طول تاریخ اهمیت ویژهای برای طبیعت و عناصر ۴ گانه آن یعنی: آب، هوا، خاک، و آتش قائل بودهاند.
ویکیپدیا مینویسد:
«خاک نماینده حالت جامد، آب نمادی از حالت مایع، هوا یادآور حالت گازی و آتش نماینده حالت پلاسما است. ابن سینا در کتاب قانون در طب مدعی است که دو عنصر سنگین یعنی خاک و آب، سازنده اعضای بدن هستند و دو عنصر سبک یعنی آتش و هوا، سازنده روح بخاری.
ایرانیانِ باستان این چهار عنصر را بسیار گرامی و مقدّس میشمردند و آنها را بهوجودآورنده هستی و گرداننده جهان میدانستند. بنابر کهنترین عقاید و باورهای پیشین، چهار عنصرِ آب، آتش، هوا و خاک نماینده پاکی و سرچشمه زندگی در هستی بودهاند. در فرهنگ ایران باستان پاک نگهداشتن «چهار آخشیج» وظیفه هر انسان است.»
این عناصر ۴ گانه در همه فصلها و روزها برای بقای زندگی ما اهمیت حیاتی دارند. ولی در بهار، این فصلِ رویش و شکفتن و تازگی، نمود بیشتری مییابند. همین است که بهار را فصل طبیعت میدانیم و بیشتر در طبیعت حاضر میشویم. نمادِ بارز آن هم روز ۱۳ فروردین و سیزدهبه «در» است. «در» نه به معنای بیرون که «در و دشت» معنی میدهد.
«در ایران باستان پس از برگزاری مراسم نوروزی سیزدهم که به ایزد باران تعلق داشت، مردم به دشت و صحرا و کنار جویبارها میرفتند و به شادی و پایکوبی میپرداختند و آرزوی بارش باران را از خداوند میکردند.» (همان)
این که ما با این عناصرِ ۴گانه چه کردهایم، آشکارتر از آفتاب (اظهر من الشمس) است. نه آن زمانی که آب و خاک و هوا و آتش را در دوران باستان مقدس میشمردیم و پاک نگهداشتن «چهار آخشیج» را وظیفه هر انسان میدانستیم، و نه امروز که از هیچ کاری برای آلودن و نابودی این عناصر دریغ نمیکنیم. دریغا و دریغ که هیچ قومی اینچنین تیشه به نابودی خود برنداشته که ما برداشتهایم!
«هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستهام.» (شاملو)
شاید خود هم ندانیم که با آب چه کردهایم؟! و عمق آن را هرگز نفهمیم. خاک و هوا را نیز؛ و در این نابودی نه تنها دولتها و مسئولان که ما مردم هم مقصریم و بلکه بیشتر.
دیدنِ بختگانِ خشک و گذر از جنگلهای آلوده شمال و تنفس هوای آلوده شهرها و فرونشستهای گسترده از جمله در اصفهان و فارس و شهرستان خودمان نیریز ظاهر این مسئله است و عمق آن شاید هرگز معلوم نشود.
در همین طبیعتِ زیبای نیریز هم میبینیم که تعدادی انگشتشمار خیلی راحت طبیعت را تخریب میکنند برای این که مثلاً بتوانند با ماشین شخصی تا بکرترین مناطق بروند و اینگونه همگان را از طبیعت کمنظیر جاهایی مثل تارم، یاقوتی و چشمهی زیبای بِشِر محروم میکنند. یا رها کردن زباله در جای جای طبیعت که دیدن آن عرق شرم برپیشانی هر شهروند دلسوزی مینشاند، مثل اینکه گستره طبیعت سطل زباله است!
اگرچه در این قحطسال وظیفهشناسی و در این بیخیالیها، نورهای امیدی هم پیدا میشود و کسانی بدون هیچ چشمداشتی و به دور از ریا و با عشق، کارستان میکنند. حتی شده یک پلاستیک زباله دست میگیرند و زبالههای دیگر شهروندان را از طبیعت جمعآوری میکنند. یا کسانی، چون جناب آقای محمدجواد رنجبر مدیر انجمن میراث ماندگار بختگان و اعضای انجمن که سالها دل در گرو نجات بختگان دارند. یا عزیزانی، چون سرکار خانم وحیده شاهسوند حسنی و جناب آقای حسین محمدباقرپور، زوج طبیعتدوست نیریزی که گونههای فراوانی از گیاهان کمیاب و در حال انقراض طبیعی را در خانه میکارند و به طبیعت منتقل میکنند و میپرورند تا از گزند نابودی حفظ شوند.
هر کدام از ما هم میتوانیم به سهم خود در حفظ طبیعتِ مظلوم کاری کنیم. شده با مراقبت جدی از آتشی که در طبیعت روشن میکنیم و خاموش کردن مسئولانه آن تا خدای ناکرده باعث آتشسوزیهای گسترده نشویم. یا جمعآوری زبالههای طبیعت حتی به اندازه یک بطری.
اگر طبیعت و محیطزیست را نابود کنیم، بر شاخ نشستهایم و بن میبُریم و روزی برسد که باید دست به کوچ اجباری بزنیم؛ همانطور که برخی هموطنان ما به آن دچارند و آواره شهرها شدهاند.
چنین مباد
