
/ کسی که در بزند، او (خدا) در را باز میکند.
/ مسئله تربیت را نمیتوان سرسری گرفت و نمیشود با کتک و با ترساندن بی موقع، به نتیجه رسید. در کلام علی(ع) است که بدکار را با پاداشی که به نیکوکار میدهی، سرزنش و توبیخ کن! و چه بسا روحیههایی که با طعنه و کنایه، زودتر ادب شوند.
سوزد ريشۀ كسانى كه...
/ بسوزد ريشۀ كسانى كه مىگويند مذهب آمده تا به انسان قناعت بدهد، درحالىكه همۀ انبياء آمدهاند تا به انسان بگويند كه به دنيا كه هيچ، حتى به بهشت هم قانع نشود!
️همۀ انبياء الهى آمدند و ما را صدا زدند، فرياد زدند، شمشير زدند، زمينگير و زندانى شدند و فرقشان شكافته شد كه به كمها قانع نشويد! اين دنيا كم است، آدمى براى زندگى هفتاد سال نيست، امّا ما دعوت آنها را نديده و فرياد آنها را نشنيده گرفتيم؛ چرا كه زمينگير و به دنياى كم قانع شدهايم.
ما خيلى قانعيم. خيلى بیخبريم. نمىدانيم چقدر امكان تقسيم كردهاند، درحالىكه توبرههاى ما خالى است و فردا هم طلبكاريم! انسان با اين امكاناتى كه دارد، بايد محاسبه كند كه مىخواهد كجا برود؟ در حالى كه ما با امكانات خود، هيچ كارى نكردهايم و دستمان خالى است...
/ من منتظرم تا همۀ عوالم برايم قدم بردارند و همه برده وغلام من باشند، در حالى كه خودم گامى برنداشتهام.اين چه توقعى است كه بايد زمين و آسمان برايم بدوند؟! مگر خودم چه كردهام؟! براى چه كسى دويدهام؟!
/ خودشناسى؛ يعنى اينكه تو با اين استعداد و امكان، چرا بهخاطر دنياى بىجان و يا آدمها و فرعونها و طاغوتهايى كه مثل تو هستند، سوختهاى و ساختهاى!
/ اگر تمامى آنچه را كه همهى آدمها در طول تاريخ بهدست آوردهاند و اگر تمامى ثروت و قدرت و رفاه و لذّتِ تمامى آنها را، تو به تنهايى صاحب شوى، بدان، اين همه از تو كوچكتر و بىارزشتر است، كه تو يك لحظهات را براى آن فدا كنى!
/ وقتى كه «او» شروع به مناجات با من مىكند و مرا كليم خود مىسازد، مىگويم لابد كسى شدهام! و غرورها بالا مىرود. گاهى معاشرت با اولياء خدا كه هيچ، با بندهاى از بندههاى خدا، هزاران غرور در ما سبز مىكند، كه بله! ما با آقا بودهايم!
/ اگر كسى دعايى مىكند، طلب عافيت بكند. عافيت يعنى بهرهبردارى از نعمتها؛ يعنى بهگونهاى از نعمتها بهرهبردارى كنى كه رنج و شقاوتِ تو را به دنبال نداشته باشد.
/ يك روز صبح با صداى استارت ماشينى از خواب بيدار شدم. استارت مداوم بود و جرقهها زياد و مايع قابل احتراق؛ اما با اين وصف حركتى نبود و پيشرفتى نبود.
من به ياد جرقههايى افتادم كه در زندگى خودم مدام سر مىكشيدند. و به ياد استعدادهايى افتادم كه قابل سوختن بودند. و به ياد ركود و توقفى افتادم كه با اين همه جرقه و استعداد گريبانگيرم بوده است.
در اين فكر رفتم كه ببينم نقص از كجاست كه شنيدم راننده مىگويد بايد هلش داد. هوا برداشته است.
و همين جواب من بود. هنگامى كه هواها وجود مرا در بر مىگيرند و دلم را هوا بر مىدارد، ديگر جرقهها برايم كارى نمىكنند و اگر مىخواهم به راه بيفتم بايد هلم بدهند و ضربهام بزنند و راهم بيندازند تا آن همه استعداد راكد نماند.
/ قدر فرصت ها را بدانیم ؛ ️امروز که سالم هستیم و فرصت داریم به لطف خداوند، برای خدا سجده کنیم که عنقریب ولاجرم، می رسد فردایی که کار بر ما سخت کند دستهای جان سِتان حضرت عزرائیل! و هرچه تلاش کنیم قادر به سجده نباشیم برایش!
«يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ» (قلم /۴۲) - روزى كه كار بر آنان دشوار شود و به سجده كردن دعوت شوند ولى نتوانند. ديدگانشان (از ترس) فرو افتاده و ذلّت و خوارى وجودشان را فرا گرفته است. آنان (در دنيا) به سجده دعوت مىشدند در حالى كه سالم بودند (ولى سجده نكردند و امروز ديگر عاجزند.)