دمدمهای افطار بود و خیابانها شلوغ. به زحمت ماشین را اولهای خیابان امام خمینی پارک کردم تا حلیم بخرم. دم آشفروشی صدای ضعیف دخترکی توجهم را جلب کرد.
۱۲-۱۳ ساله میزد، با مانتوی مدرسه و چهرهای زرد و زال و نحیف. سرم را پایین آوردم تا متوجه صحبتهایش بشوم.
- عمو! میشه برام یه تن ماهی بخرید؟ میخوام ببرم برای افطار مادرم.
- عمو جان! بابا کجاست؟
- دستش درد میکنه نمیتونه کار کنه. تو خونه است.
- عمو! خیلی بَده که اینجا تو خیابون موندی. برو خونه.
- باید برای مادرم تن ماهی ببرم.
به او چه بگویم؟ از کجا آمده؟ پدر و مادرش کجا هستند؟ چه خطرهایی در کمین اوست؟ وظیفه ما چیست؟ کمک کنیم؟ نکنیم؟
دختری نوجوان با این سن و سال که به هر کسی رو میزند، در معرض هرگونه آسیبی هست.
شاید بدترین تصمیم را گرفتم ولی برای رهایی از عذاب وجدان بعدی، با او به مغازه کناری رفتم و برایش تن ماهی خریدم. گفت: عمو برایم یک روغن هم بخر.
به دروغ گفتم: دیگر پول ندارم.
از او جدا شدم و برگشتم. به هم ریختم. یکی از مغازهدارها واقعیت را گفت:
- هر روز میآید اینجا مردم برایش تن ماهی میخرند. چند تا هستند. شب هم یک پژو میآید دنبالشان و همه را میبرد. چه بگویم. مردم دلشان میسوزد و میخرند. بعد هم تنهای ماهی را میبرند چند مغازه آنطرفتر و نصف قیمت میفروشند.
سرم سوت کشید.
از این نمونه تکدیگریها در شهرهای دیگر هم دیده بودم. شاید برای همه آشنا باشد. زنهای جوان با نوزاد در آغوش، پسران و دختران کم سن و سال، پیرمردهای علیل. میگویند اینها آموزش هم میبینند که بتوانند مردم را به رحم آورند. حالا گذارشان به نیریز هم رسیده.
در راه برگشت با خود گفتم کاش به اورژانس اجتماعی زنگ زده بودم. هرچه بود گذشت، اما چند نکته:
۱- مشخص است که اینها باندی کار میکنند. حداقل چند تا کودک و یک نفر سردسته باند.
۲- این کودکان و زنان متأسفانه به عنوان طعمه و برای جلب ترحم مورد سوءاستفاده قرار میگیرند.
۳- قربانی اصلی این باندها هم همین زنها و کودکان هستند. تصورش را بکنید. آن کسی که با ماشین اینها را میبرد ممکن است بچهها و زنها را معتاد کند تا کاملاً مطیع باشند. احتمال آسیبهای دیگر هم جدی است.
۴- وظیفه اصلی برخورد با این پدیده تنها بر دوش بهزیستی و اورژانس اجتماعی نیست ولی باید اورژانس اجتماعی وارد شود و تحقیقات لازم را انجام دهد.
۵- در این مسئله باید دادستان محترم ورود کند و حکم برخورد دهد تا سردستههای باند دستگیر شوند. البته که این مسئله ظرافت فراوان دارد و آن این که خدای ناکرده این کودکان که قربانی هستند حتی دلشان هم نلرزد از برخورد انتظامی. بلکه با هوشیاری، به بهزیستی منتقل شوند و مورد مشاوره قرار گیرند.
۶- شناسایی باند کار سختی نیست. وقتی مغازهدارها میدانند، نباید از چشم مأموران دور بماند.
۷- مردم باید آموزش ببینند که در این شرایط چه کنند. کمک کنند؟ کم محلی کنند؟ به جایی گزارش دهند؟ کجا؟ چه شمارهای؟ این موارد را باید بهزیستی از طریق رسانههای جمعی و مطبوعات به مردم بگوید. بهزیستی چه میکند و کجاست؟
۸- اگر لازم است به مغازهها در مورد خرید از این کودکان تذکری داده شود، اتاق اصناف و اتحادیهها اطلاعیه دهند.
بدرود