تعداد بازدید: ۱۲۳
کد خبر: ۲۲۶۹۵
تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۰ - 2025 08 March
نویسنده : گلابتون

بی‌بی گفت:

- هی روزگاااار، مثلاً دم عیده، دیه نه رنگ و بو عید میا، نه هیچی! سال به سال قربون پارسال! تو خیابونا یَی مرغی‌ام پر نیزنه. هی چل پنجاه سال پیش بود، دو سه ماه قبل عید که میشد مردم نیفمیدن اَ خوشالی چیکار کنن.

سری تکان دادم...

- بله بی‌بی. خصوصاً امسال که دیگه اینقد همه چی گرون شده که مردم نمی‌دونن شب عیدی باید چیکار کنن.

نفسی عمیق کشید...

- هیییی... نیفمم شو عیدی چه خاکی بیریزم تو سرُم. حالا ماه رمضونَم خو هه، ولی هو شُوا یکی نِیّاد پَلو من؟ نیخوا من یَی شیرنی جلوش بذَرم؟ نیخوا یَی تخمکی جلوش بذرم؟ نه پول شیرنی و تخمک درم، نه پول لَواس و سلمونی...

- آره بی‌بی. خیلیا دستشون تنگه، مگه این که خدا خودش فرجی کنه!
چشم و ابرویش را کشید توی هم...

- خدا بزنه تو سر تووووو...

- وا! به من چه بی‌بی؟

- خو یَی فِرکی، یَی نظری، یَی کمکی!

- والا بی‌بی خودتون که میدونین من آه در بساط ندارم ولی اگه به فک کردن باشه، چشم! فک می‌کنم ببینم باید چکار کرد...

- فکر؟ تو اصن مغز دری دختر که بِخی فکر کنی؟ بعدُشم فکر خو نیخواد، خدا خودُش میگه اَ تو حرکت، اَ من برکت...

- وا! حرکت چی بی‌بی؟ چیکا کنیم؟ 

- کنیم نه!‌ کنی! تو حرکت کنی!

- من؟ من چیکا باید بکنم آخه؟

- راسُشه بِخی ننه چن نفر بری شو عیدی بری خونه تکونی کمک ماخاسَن، من گفتم کی بیتر تو؟! هم حوصَلَت سر نیره، هم ده تومن پول گیرُت میا میدی من، هم دعا خیر من پشت سرُته ننه. چیطوره؟

 

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها