این شعر را خدابیامرز احمد ملایی حدود ۲۰ سال پیش در تابستان ۱۳۸۴ سرود و در هفتهنامه عصر نیریز به شماره ۱۰۶ و تاریخ ۱۳۸۴/۴/۵چاپ شد.
این نشان میدهد آن زمان هم ما برق نداشتهایم
و زندگی سگی بوده. ولی نه به اندازه امروز؟! سال به سال سگیتر از پارسال؟! نشانه سگیتر شدن زندگی ما همین بس که قطعی برق از تابستان به زمستان هم رسیده. خدا رحم کند تابستان امسال را!
عصر بود و دفتر نشریه باز
گرم بود و باد پنکه دلنواز
دیر بود و موسم نشر خبر
هفتهنامه بود در مدّنظر
نامهها بر روی هم انباشته
بذر سرخ عشق در دل کاشته
دائماً میزد کولر آهنگ جاز
بود برخوردار از برق سه فاز
تایپ میشد هر گزارش مستمر
تا که یکشنبه بگردد منتشر
نامه و حرف دل و طنز و پیام
ضبط میگردید در CD مدام
هر گزارش پی ز پی با عشق و شور
دستهبندی گشته و میشد مرور
در همین بحبوحه و این گیرودار
برق ناگه گشت خارج از مدار
لامپها خاموش و کولر جام شد
صفحه رایانه نیلیفام شد
شد دما و شدت گرما زیاد
قطع گردید از کانال جریان باد
برق رفت و رشتهها از هم گسست
کار راکد، دستها بر روی دست
روز قبل از قطع آقای وزیر
از برای مردم روشنضمیر
گفت دیگر خامشی در کار نیست
هیچ اغراقی در این گفتار نیست
ما غنی هستیم از جریان برق
از شمال و از جنوب و غرب و شرق
مشترک! ما برق صادر میکنیم
کی تو را رنجیده خاطر میکنیم؟
توربین و ژنراتورهامان فزون
جمله پیروزیم در این آزمون
هست اندر سطح کشور یک روال
برق جاری در خطوط انتقال
صاحب اندیشهای مرد خبیر
قطع برق و خامشی را دل مگیر
نیست اندر کار مسئولین خلل
وعدهها فیالفور میگردد عمل
دیده بگشا و ببین بی قال و قیل
مهلت پرداخت را در مستطیل
گر شود اسباب برقی نیمسوز
زود آنها را مبدّل کن به روز
برق اگر شد قطع در شب بی خیال
میشود روشن چراغْ چِمری تو هال