تعداد بازدید: ۸۰
کد خبر: ۲۲۳۸۹
تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۰ - 2025 01 February
اعزام گردان ۱۲۶ از شیراز به سردشت

بخش سیزدهم

ستوان دوم حسنعلی فرهادی فرمانده گروهان یکم ادامه داد: «مهمات زیادی نداشتیم. صیاد وقتی موضوع را فهمید گفت الان به هیچ عنوان نمی‌توانند کمکی به ما برسانند، پس باید با همین مهمات امشب را به صبح برسانیم. به پرسنل دستور بده هیچ کس حق تیراندازی به صورت رگبار ندارد و فقط به صورت تک تیر آن هم در زمان نیاز و به دستور من باید تیراندازی کنند. از نظر آب و غذا هم هر کس مقداری آب در قمقمه و مقداری خوراکی و جیره جنگی در کوله پشتی داشت. باید تا صبح قناعت می‌کردیم. باور کنید بچه‌ها تا صبح اکثراً حتی یک قطره آب هم نخوردند.  

البته هر وقت انسان کار را برای رضای خدا و در راه خدا انجام دهد، خدا هم به او کمک می‌کند. شب هوا سرد است آن هم در منطقه کردستان و بالای ارتفاع که از همه طرف باد می‌وزد. آن شب نه سرد بود که بلرزیم و نه گرم که تشنه شویم.  

همه گوش به فرمان بودیم. مقداری از شب گذشت. صدای زنگوله و بع‌بع گوسفندان  که در حال حرکت بودند به گوش می‌خورد. سپهبد شهید علی صیاد شیرازی که درآن زمان سرهنگ دوم و فرمانده منطقه بود گفت امکان دارد ضد انقلاب داخل گوسفند‌ها باشد و به ما نزدیک شود، مواظب باشید. همین‌طور که صدا نزدیک‌تر می‌شد یک گلوله آرپی‌جی وسط منطقه افتاد و منفجر شد. پرسنل انگشت به ماشه آماده تیراندازی شدند ولی منتظر فرمان بودند. صیاد گفت فعلاً کسی تیراندازی نکند تا نزدیک‌تر شوند. آنها وقتی جواب تیراندازی نشنیدند فکر کردند ما آنجا را تخلیه کرده و برگشته‌ایم پایین. دوباره چند گلوله آر‌پی‌جی به سنگر‌ها زدند. صیاد گفت صبر کنید تا نزدیک‌تر بیایند. آنها با خیال راحت نزدیک و نزدیک‌تر شدند. به یک باره رگبار‌ها از طرف ما به روی آنها باز شد و در همان لحظه اول چند نفر کشته و زخمی دادند و آنها هم شروع به تیراندازی کردند. آتش سنگین بود. طولی نکشید تیراندازی قطع شد و دیگر کسی را آنجا ندیدیم و تا صبح هم خبری نشد. از پرسنل ما ۴ نفر زخمی شدند که یکی از آنها گروهبان دوم آرزو بود که از ناحیه سر زخمی شد و در اثر همین ترکش قدرت تکلمش پایین آمد و هنوز هم خوب نشده و جانباز است.» 

چندی است که خاطرات سرهنگ محمدرضا عبیدی افسر ارشد تیپ ۵۵ هوابرد شیراز را می‌خوانید. این خاطرات مربوط به پیش از آغاز جنگ تحمیلی است که یگان‌های ارتش در تیرماه 1358 برای جلوگیری از تجزیه کردستان راهی این استان شدند و تا دو سال پس از پایان جنگ در جبهه باقی ماندند. سرهنگ عبیدی از همشهریان نی‌ریزی است که بخشی از تاریخ شفاهی دفاع از مام وطن و حفظ تمامیت ارضی کشور و جلوگیری از تجزیه ایران عزیز را مکتوب کرده تا هم نسل امروز اطلاع یابد و هم در تاریخ ایران زمین برای نسل‌های بعد ماندگار شود.

صبح زود با هلی‌کوپتر مقداری آب و غذا و مهمات و پتو برای آنها روی کوه فرستادیم و زخمی‌ها را تخلیه کردند.

درست در مقابل آن ارتفاع، روستایی به نام «زیو» بود. ما بین این روستا و ارتفاع بودیم. با دوربین روستا خیلی واضح  دیده می‌شد. روستا را از سکنه تخلیه کرده بودند. حدود ساعت ۸ صبح از آن روستا ما را زیر آتش گرفتند. به وسیله خمپاره و تیربار قناسه ما را می‌زدند. از صیاد تقاضای هلی‌کوپتر برای سرکوب آنها کردیم. طولی نکشید که دو فروند هلی‌کوپتر کبری و یک فروند ۲۱۴ روی منطقه ظاهر شد. وقتی هلی‌کوپتر کبری روی منطقه پیدا می‌شد دشمن سعی می‌کرد خودش را استتار کند و تیراندازی نمی‌کرد که از بالا دیده نشود. هلی‌کوپتر ۲۱۴، ما را از نظر آب و غذا و مهمات تدارک و زخمی‌ها را تخلیه می‌کرد. هلی‌کوپتر‌های کبری مشغول گشت زنی و انهدام نیرو‌های دشمن می‌شدند و تأمین ۲۱۴ را برقرار می‌کردند. مختصات روستای زیو را به آنها دادم. یکی از آنها مشغول تیراندازی به آن منطقه شد و گفت یک قبضه است و با راکت به آن شلیک کرد و گفت منهدم شد و در همین موقع خودش به سمت دهکده به حالت شیرجه شد. گفتم چه کار می‌کنی گفت من را زدند و دیگر از او صدایی نشنیدم. ولی هلی‌کوپتر را دیدم که روی درخت‌ها افتاد ولی آتش نگرفت. فوراً به هلی‌کوپتر دوم آدرس محل را دادم. رفت بالای منطقه و گفت: دیدم. فوراً به ۲۱۴ گفت هوای تو را دارم بیا جای نشستن هست. برو کمک کن. ۲۱۴ رفت در محل نشست و بعد که بلند می‌شد گفت خلبان شهید شده. جنازه و مدارک و وسایل مهم را از داخل هلی‌کوپتر کبری به ۲۱۴ انتقال دادند و بلند شدند. به کبری گفتند هلی‌کوپتر را نمی‌شود تخلیه کرد آن را منهدم کن. او هم با یک راکت به هلی‌کوپتر زد و آتش و دود به هوا بلند شد.

در این درگیری تعدادی از خودرو‌ها منهدم و مهمات داخل آنها منفجر شد و ترکش آنها تعدادی از پرسنل را مجروح کرد. بعد از اینکه کمی آرامش برقرار شد فرماندهان مشغول جمع‌آوری و سر و سامان دادن به عناصر باقی مانده شدند. خودرو‌هایی بودند که فقط دو یا سه لاستیک آنها پنچر شده و از کار افتاده بودند. مسئولان موتوری گردان با تعویض چرخ‌های پنچر شده، خودرو‌ها را دو تا یکی کردند و نیازمندی بعضی از خودرو‌ها با قطعه‌برداری از خودرو‌های انهدامی کارسازی شد. داخل ستون دو دستگاه تریلی حامل مهمات (بار مبنای گردان) و مقداری اسلحه و تجهیزات بود. قبلاً یادآور شدم که مهمات همراهان را بارگیری عرضی کرده بودیم. بار مبنا در ادبیات نظامی به میزان مهماتی گفته می‌شود که برای ۲۴ یا ۴۸ ساعت مهمات را تأمین می‌کند.

/ ادامه دارد

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها