لبانت، چون انار سرخ نیریزی
چه ابرویی! دوچشم فتنه انگیزی!
قَدَت رعنا چو سرو ناز شیراز است
قدمهایت شبیه ترک تبریزی
زبانت مثل حلوا ارده شیرین است
به صبحِ زود و در سرمای پائیزی
دلت قطاب یزدی هم اگر خواهد
دوبانده میکنم من راه مهریزی
خراج تاب گیسو کردهای «رستاق»
سند با خط احمد خان نیریزی
به هر دیدار تو زخمی شود قلبم
نگاهت تیغهی چاقوی نیریزی
گرفتار ترافیک در دل شهرم
تو در بلوار، چراغ نو بیاویزی
مرا هر سو کشاندی تا همه بینند
که کارم گشته هر روز آبروریزی
قرارت «رودخور» و «ریزاب» و «قطرویه»
تو، اما در مسیر «خیر» و «رونیزی»
به روز دیگرم در راه «پهنابه»
نه آسفالتی، نه حتی راه شنریزی
برایم، چون پیاز تند «مشکانی»
مرتب اشک چشمانم تو میریزی
به «دهچاه» و به «غوری» وقت کم آبی
تو آب و گِل به کام تشنه میریزی
دو چشمم «چشمه عاشق» گشته از دوری
دلت، چون سنگ معدنهای نیریزی
چو «طرح آب اسلام آباد» میمانی
چرا از عهد و از پیمان، تو بگریزی؟
بهای دیدنت، جان را طلب کردی
معطل میکنی، خونم نمیریزی
دکتر علی اصغر محمودی
نی ریز - ۲۹ دیماه ۱۴۰۳