تعداد بازدید: ۱۲۲
کد خبر: ۲۲۰۸۹
تاریخ انتشار: ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۰ - 2024 28 December
نویسنده : قربانتان غریب آشنا

خدابیامرز پدر بزرگ یک آدم جدی و دنیا دیده بود و وقتی صحبت و نصیحت می‌کرد یا از خاطرات خودش حرف می‌زد همه در مقابلش  میخکوب می‌نشستند و گوش می‌دادند!

او همیشه در مورد ازدواج یک تکیه کلام داشت که «همسر خوب و بساز و مطیع در گوشه گوشه زمین وجود دارد!» 

جالب این که باوجود روحیه جدی، وقتی این جمله را می‌گفت بلند بلند می‌خندید!

سال‌ها گذشت و پدربزرگ در اثر کهولت سن و بیماری بستری شد و پزشکان ناامید شدند! در روز‌های آخر بالای بسترش بودم که لابه‌لای صحبتهایمان از من پرسید: نمی‌خواهی ازدواج کنی؟  

گفتم: شرایط خوب باشد و همسر خوب پیدا بشود چرا که نه...!
لبخندی زد و تکیه کلام همیشگی‌اش را  گفت: «همسر خوب و بساز و مطیع در گوشه گوشه زمین وجود دارد!» و بعدش با حالتی پر از ضعف و پیری قاه قاه خندید!

تصمیم گرفتم  سؤالی که سال‌ها ذهنم را درگیر کرده بود بپرسم!

پیشانی‌اش را نوازش کردم و گفتم: پدر بزرگ! چرا همیشه بعد از گفتن این جمله می‌خندید؟

لبخندی زد و گفت:، چون  اصلاً زمین گوشه ندارد تا در گوشه گوشه‌اش همسر خوب و مطیع و بساز وجود داشته باشد! متأسفانه خدا زمین را گرد آفریده؟!  

این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد!

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها