در این وَلایت آن چیزی که از مُد نَمیرود، وعدَه سر خرمن است و عجیب آن که مردمان هم این وعدَهها را باور مَکونند.
از برداشتن گَرانی و خانَهدار کردن مردم بَگرفته تا ایجاد کار و بار برای آنها و بَ قَول خودَشان رَونق اقتصادی.
من نَدانم مردم عادت بَکردهاند؟ یا ناامید شدهاند؟ شاید هم دیگر توانی برای فکر کردن ندارند و فقط تلاش مَکونند زَنده بَمانند.
منِ تبعَه موجاز، اما بَ این زیندَگانی عادت ندارم و طاقتم دارد طاق مَشود. باور کونید دیگر این وضعیت را تحمل کرده نَتانم.
گلوپها را خاموش بَکونید! نَمیخواهم شما را بَ هَزاران سال قبل روان کونم؛ مَخواهم شما را بَ ۲۰ سال قبل بَبرم تا دلَتان حسابی شیکستَه شود و اشکَتان بیرون زده کوند.
در آن سال که تازه از قوندوز بَ ایران روان شده بودم، بَ یاد دارم موتِر (ماشین) پَژو ۲۰۶ که ارباب خریدَه کرده بود، چهارده مَیلیون بود، پَراید ۷.۵ مَیلیون، سکه ۲۰۰ هَزار تومان، دالِر (دلار) هَزار تومان، برنج کیلویی هَزار تومان، مرغ هَزار و ۵۰۰ تومان، توخمش ۸۰ تومان...
جَگرتان حال آمد؟
حالا هر چَه مَتانید، خودَتان را زدَه کونید...
به پایگاه خبری - تحلیلی هورگان خوش آمدید... هورگان یعنی محل زایش خورشید