از چند شماره پیش چاپ خاطرات سرهنگ محمدرضا عبیدی افسر ارشد تیپ ۵۵ هوابرد شیراز را آغاز کردهایم. این خاطرات مربوط به پیش از آغاز جنگ تحمیلی است که یگانهای ارتش در تیرماه ۱۳۵۸ برای جلوگیری از تجزیه کردستان راهی این استان شدند و تا دو سال پس از پایان جنگ در جبهه باقی ماندند. سرهنگ عبیدی از همشهریان نیریزی است که بخشی از تاریخ شفاهی دفاع از مام وطن و حفظ تمامیت ارضی کشور و جلوگیری از تجزیه ایران عزیز را مکتوب کرده تا هم نسل امروز اطلاع یابد و هم در تاریخ ایران زمین برای نسلهای بعد ماندگار شود.
*****
پس از تمام شدن انفجارها خودم را به محل سقوط هلیکوپتر رساندم. از هلیکوپتر جز مقداری آهن پاره چیز دیگری دیده نمیشد. خدا را شکر این سانحه تلفات جانی نداشت. روز بعد روزنامه کیهان جریان درگیری پرسنل هوا برد در سقز را چاپ کرده بود که ستوان یکم حمید قهار ترس و استواریکم منوچهر سروری و گروهبان دوم کریم فتحی نیز جزء شهدا قلمداد شده بودند که بعداً معلوم شد آنها اسیر هستند. روز بعد از درگیری، اوضاع به حالت عادی برگشت.
سرهنگ بازنشسته خلیل کریمزاده که آن روز با درجه گروهبانی در گردان خمپارهانداز تیپ ۵۵ هوابرد انجام وظیفه میکرد و بطور داوطلبانه به عنوان آرپیجی زن همراه با یک نفر سرباز کمک به دسته شناسایی مأمور شده بود اینطور تعریف میکند:
«قبل از حرکت و خروج از پادگان به ما گفتند برای جلوگیری از اصابت گلوله که احیاناً از اطراف به طرف ماشینها شلیک میشود داخل خودروها را با کیسههای شنی سنگربندی کنید. آن روز شهید عباس فاروقی که از گردان خمپارهانداز همراه با ما به گردان ۱۲۶ مأمور شده بود و از اهالی کردستان بود یک نفره ماشین ما را با کیسههای شن که قبلاً پرشده بود سنگربندی کرد و به ما گفت حالا با خیال راحت وسط ماشین بنشینید و به سلامتی بروید و برگردید.
(استوار فاروقی بعدها در مناطق عملیاتی هوابرد به درجه رفیع شهادت نائل شد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.)
من و استوار بهروز روستا که به عنوان بیسیمچی از گروهان قرارگاه تیپ، داوطلبانه با گردان اعزام شده بود و آنروز هم روزه بود و ستوان دوم سالم فرمانده دسته و چند نفر دیگر داخل این خودرو بودیم و بقیه پرسنل داخل ماشینهای دیگر پشت سر ما حرکت میکردند و گردان خرمآباد نیز بعد از ما حرکت کرد.
تا نزدیکیهای سقز ستون بدون هیچگونه درگیری و با سرعت مناسب حرکت میکرد تا اینکه نزدیکی سقز خودروهایی که از طرف سقز به سمت ما میآمدند برای ما چراغ میزدند و موقعی که به ما رسیدند گفتند: خطر، خطر! میخواهند به شما تیراندازی کنند. از یکی از ماشینها پرسیدیم چه خبر شده. گفتند مخالفین انقلاب میخواهند از ورود شما به شهر سقز جلوگیری کنند. ما تقریباً نزدیک شهر سقز رسیده بودیم. در کنار جاده یک ساختمان چهار طبقه در حال ساخت و نیمه تمام وجود داشت. از آن گذشته بودیم. جلو ما سمت چپ چند مغازه تعویض روغنی و مکانیکی بود که آنها هم بسته بودند. حدود صدمتر جلوتر یک پل وجود داشت که روی آن سنگربندی کرده بودند و در یک لحظه از همه طرف به سمت ما تیراندازی شد. به محض توقف ماشین، ستوان سالم از ماشین پیاده شد و به وسط جاده افتاد. من متوجه تیرباری که روی پل تیراندازی میکرد شدم. یک گلوله آرپیجی آماده پرتاب داشتم. بلافاصله اسلحه را به طرف آن تیربار نشانه گرفته ماشه را کشیدم. گلوله درست به هدف خورد و تیربار و تیربارچی به هوا پرتاب شدند و تیراندازی آن قطع شد. البته من نمیدانم آن لحظه چه نیرویی باعث شد که من بدون ترس از اینکه گلوله به من اصابت کند خیلی راحت نشانهگیری کرده و هدف را نابود کردم. واقعاً خواست خدا بود. آن روز از تمام پنچرههای شهر به طرف ما تیراندازی میشد. اولین کسی که از ماشین ما یک گلوله به سرش خورد و شهید شد، ستوان سالم بود. (روحش شاد باشد) پرسنل فوری از ماشین پیاده شده هرکس جان پناهی پیدا کرده و شروع به تیراندازی متقابل به جاهایی که به ما تیراندازی میشد کردند. چند ساعت با دشمن درگیر بودیم و هر ازگاهی پرسنل زخمی و یا شهید میشدند. ضد انقلاب از آمبولانس اورژانس استفاده کرده نفر و مهمات میآوردند و زخمیهایشان را به بیمارستان میبردند. هوا کمکم تاریک و حجم آتش کم شد و تقریباً فروکش کرد. بعد از پایان تیراندازیها شروع کردیم به جمعآوری زخمیها و شهدا.
۱۱ نفر شهید و چند نفر زخمی داشتیم. از ستوان یکم قهارترس و استوار منوچهر سروری، سرگروهبان گروهان و استوار بهروز روستا بیسیمچی و گروهبان دوم کریم فتحی خبری نداشتیم. به هیچ طریق نمیتوانستند به ما کمک برسانند. مجبور بودیم دفاع دور تا دور بگیریم. تا صبح هیچکس نخوابید و همه نگهبانی میدادند. با روشن شدن هوا اولین هلیکوپتر مقداری مهمات و آذوقه و نفر کمکی برای ما آورد و زخمیها و شهدای ما را تخلیه کردند. گردان خرمآباد با همان درگیری اول با فاصله دور از ما زمینگیر شد و هیچگونه کمکی و پشتیبانی به ما نکرد. شهدای ما در این درگیری عبارت بودند از:
۱- ستواندوم سید جواد سالم ۲- استوار محمد بشیری ۳- استوار محمود حاج محمدی ۴- گروهباندوم کوهمرهای ۵- گروهبان فرصتی و شش نفر دیگر که اسامیشان را فراموش کردهام. پس از تخلیه مجروحین و شهدا باقیمانده دسته پس از جمع شدن بهطرف سنندج حرکت کردیم و با ناراحتی زیاد بهخاطر از دست دادن دوستان در این درگیری نابرابر وارد پادگان سنندج شدیم». / ادامه دارد