اغراق نیست اگر او را از شاعران برتر فارس و چه بسا کشور بنامیم. گواه آن مقامهای مختلف کشوری و استانی است که توانسته در جشنوارههای مختلف به دست بیاورد.
سجاد حیدری قیری از شاعران جوان و خوشآتیهای است که شعر را خوب میداند. ۳۶ ساله است، لیسانس آموزش ابتدایی دارد و گرچه در شهرستان قیروکارزین متولد شده، هماکنون مدیر مؤسسه فرهنگی هنری حافظ است.
با او گپ و گفتی کوتاه داشتهایم که میخوانید.
*****
چه شد شاعر شدید؟
از همان اول ابتدایی یک سری قافیهها را در کلمات به کار میبردم و فکر میکنم از همان زمان حس شعر گفتن را داشتم، اما به صورت جدی سال ۷۷-۱۳۷۶ (خورشیدی) بود که شعری روی کاغذ نوشتم و یکی از دوستانم خیلی تشویقم کرد. سال ۷۹ به صورت جدی شعر گفتن را شروع کردم و شاید نقش پدرم در این زمینه بیتأثیر نبود. پدرم گرچه سواد آکادمیک در شعر نداشت، اما در صحبتهایش بسیار از شعر استفاده میکرد.
سال ۱۳۷۹ به انجمن ادبی فروغ در قیروکارزین رفتم و شعری نیمایی در مورد زلزله قیر را که در سال ۱۳۵۱ اتفاق افتاده بود خواندم که بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
دوستانم و دو سه تا از خواهر و برادرها همیشه تشویقم میکردند. شور شعر گفتن آنقدر در من زیاد بود که چیزی نمیتوانست آن را متوقف کند و برخی را ناخودآگاه به تحسین وامیداشت.
- اساتید شما چه کسانی بودند؟
استاد خاصی نداشتم با این حال سعی کردم از هر کس چیزی یاد بگیرم. در انجمن شعر با اینکه سنم از همه کمتر بود، زودتر از همه به انجمن شعر میرفتم و دیرتر از همه از آنجا خارج میشدم. زمانی که کلاس عروض و قافیه را در انجمن برگزار کردند، با اینکه برخی در بیست جلسه آن را یاد گرفتند، من در همان یکی دو جلسه اول عروض و قافیه را یاد گرفتم. اگر کتاب شعر جدیدی میآمد، سریع آن را تهیه میکردم و میخواندم.
بیشتر در چه قالبهایی شعر میگویید؟
کلاسیک و عموماً غزل. البته اشعار نیمایی هم دارم که تعداد آن زیاد نیست.
- آثار چه شاعرانی را میپسندید؟
با وجود اینکه شعر همهی شاعران را میخوانم در ادبیات کهن حافظ و از شاعران معاصر اشعار حسین منزوی را.
- آیا آثار و سروده های شما به چاپ هم رسیده؟
بله. شش عنوان کتاب تا به حال از من چاپ شده که «زغال سرو» یکی از آنهاست. این اثر در نمایشگاه بینالمللی کتاب شیراز، عنوان ترمه و ترنج را دریافت کرد و کتاب برتر شناخته شد. از دیگر آثار من میتوان به «استخاره تاک»، «دلم برای خزر شور میزند»، «مانیا»، «صبح صد خورشید» و «دف» اشاره کرد.
- شعر گفتن قابل یادگرفتن است یا ذاتی است؟
من فکر میکنم ذاتی است. نمیشود از کسی که استعداد شعر ندارد، شاعر ساخت ولی از کسی که استعداد شعر دارد میشود شاعر بهتری ساخت.
- از نظر شما شعر چه رنگی است؟
رنگینکمانی از رنگها.
- چه توصیهای به شاعران دارید؟
توصیهام به شاعران این است که توجهشان را بیشتر روی تولید اثر بگذارند تا حواشی ادبیات. یک شاعر حداقل باید ۳۰۰-۲۰۰ شعر تمیز داشته باشد نه اینکه چهار تا شعر سروده باشد و در مورد همین چهار شعر دنبال نظریه باشد و نظریه تولید کند.
وضعیت شعر کشور را چگونه میبینید؟
شعر و ادبیات چیزی است که نه نمیتوان آن را متوقف کرد و نه به آن سرعت بخشید. شعر در هر دوره روال خود را طی میکند اما در شعر امروز آفتهایی وجود دارد که مسیر شاعران را منحرف میکند. برخی از شاعران صرفاً شعرهایی میسرایند که مخاطبپسند است، یعنی صرفاً به این فکر میکنند که اگر این شعر را در صفحه مجازیشان گذاشتند از طرف مخاطبان عام چقدر لایک میخورد، در صورتی که شعر خوب، شعری است که اساتید آن را تأیید کنند.
از دیگر آفتهای شعر امروز این است که برخی شاعران جشنواره زده میشوند، یعنی کل انرژیشان را برای سرودن اشعاری میگذارند که در جشنوارهها پذیرفته میشود که این هم کار خوبی نیست.
چگونه میتوان نسل جوان را به سمت و سوی شاعری سوق داد؟
من فکر میکنم صرفاً دوره شبشعرها و عصرشعرها تمام شده و باید برای جذب مخاطب چیزی به این شبشعرها اضافه کرد و در آن تحولی به وجود آورد. برای مخاطب امروز خستهکننده است که یک نفر پشت تریبون شعر بخواند و پایین بیاید و شعر نفر بعدی را گوش دهد. چندی پیش ما به یک مراسم شب شعر در خوی دعوت شده بودیم که بیش از هزار نفر در آن حضور داشتند و تا انتهای جلسه ماندند، چرا؟ چون شب شعر با موسیقی همراه بود و تنوع داشت.
البته در کنار آن نمیتوان از تأثیر کرونا بر پاشیده شدن جمعهای هنری هم گذشت. کرونا جمعهای هنری را خلوت کرد و باعث شد از رونق بیفتند، هر چند این روزها کمی پا گرفته و اوضاع دارد بهتر میشود.
- آیا شعر و شاعران نیریز را میشناسید؟
اشعار شاعران نیریزی را خوب میدانم و برخی از آنها را میشناسم مانند خانم زارع یا آقای محمد مبارکی که از شاعران خوب کشوری است یا زندهیاد میرمحسن خسروی که ارتباط خوبی با هم داشتیم.
تا کنون چه مقامهایی کسب کردهاید؟
اولین جشنوارهای که در آن شرکت داشتم سال ۸۹ جشنواره شعر روستا در فسا بود. از مقامهای دیگر من میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- مقام برتر جشنواره بینالمللی شعر فجر در بخش کتاب شعر و کلاسیک در سال ۹۹ برای کتاب «دلم برای خزر شور میزند»
- مقام برتر بخش صلح بینالملل دومین جشنواره شعر کشوری نیاوران
- مقام برتر بخش صلح و طبیعت در سال ۹۵-۹۴ در دومین جشنواره شعر کشوری نیاوران
- مقام برتر در جشنواره شمس و مولانا
- عنوان جوان برتر ایران زمین در رشته تخصصی ادبیات توسط وزارت ورزش و جوانان
- مقام اول اولین جشنواره استانی شعر دوست استان فارس
- برگزیده نخستین همایش گویشهای محلی استان فارس
- مقام دوم کشور در دومین کنگره ملی شعر خلیجفارس خوزستان
- مقام برتر اولین جشنواره شعر وحدت خنج
- مقام برتر سوگواره مذهبی شعر «آیههای نی» - شیراز
- مقام برتر دومین جشنواره شعر وحدت خنج
- مقام برتر سوگواره شعر «ادبیات عاشورایی فارس» - شیراز
- عنوان «جوان برتر قیروکارزین» در سال ۱۳۹۳
- مقام اول سوگواره آیینی شعر بسیج هنرمندان فارس شیراز
- مقام برتر اولین جشنواره شعر استانی انقلاب کوار
- مقام اول جشنواره شعر دفاع مقدس «سرو سرود» - مرودشت
- مقام برتر جشنواره استانی شعر عاشقانه «ترمه و ترنج» - شیراز
- مقام برتر سوگواره کشوری شعر یاس و همایش شاعران معاصر ایران در قیروکارزین
- چند شعر از خودتان بخوانید:
از آن همه درنگ و تماشا تو ماندهای
از آن همه تبسم زیبا تو ماندهای
با ما بمان که بیتو به تاراج میرویم
ما نیستیم این همه، تنها تو ماندهای
تنها صدای توست که میآید از غبار
دنیا نمانده است و به دنیا تو ماندهای
ای کهنهای که مستی جان تازه میکنی
از جرعههای حافظ و نیما تو ماندهای
مثل انار قرمز پاییز دان به صبح
لب باز کن که از شب یلدا تو ماندهای
ای عشق ای ستارهی دنبالهدار ما
تا پای جان بتاب که از ما تو ماندهای
این برگ از کتاب وفا فصل تازهایست
با من خودم نماندهام اما تو ماندهای
*****
دوباره صاعقه شیپور میزند ملوان
به ماسه وصلهی ناجور میزند ملوان
کجای نقشه نشستی که دزد دریایی
به روی مرز تو هاشور میزند ملوان
کجای اسکله خوابیدهای که اختاپوس
عروس ناز تو را تور میزند ملوان
پرنده رفت و نپرسیدی از تفنگ دو لول
که تیر را به چه منظور میزند ملوان
ببین غروب از آن دورهای غرق غبار
به آب پاک تو کافور میزند ملوان
خلیج را که دریدند کوسههای سفید
دلم برای خزر شور میزند ملوان
تو خواب رفتهای و در سکوت لنگرگاه
دوباره صاعقه شیپور میزند ملوان
*****
نگران رهم و طالع بنبستی خویش
صبر کن گریه کنم چند شب از مستی خویش
سر به هشیاری و تقوای خودش درگیر است
سینه آغشته به بدنامی و بدمستی خویش
شعر، این زارع تن خستهی در آبله غرق
چه گلی چیده به جز مرثیه از هستی خویش؟
تا بخواهی ملخ و مار و سمندر رو کرد
چرخ، خرگوش نیاورد ز تردستی خویش
لحظه لحظه سر خود را به زمین کوبیدیم
نفسی خسته نشد این قفس از پستی خویش
از کسی شکوه نداریم که ما هر چه خوریم
تحفهی خمره ی خویش است و سیه دستی خویش
جگری پاره و چشمی نگران در کف ماست
شرممان نیست از این گونه تهیدستی خویش