در خبرگزاریها خواندیم و دیدیم و لذت بردیم که کیم جون پیو، سفیر کرهجنوبی در ایران به مناسبت شصتودومین سالگرد برقراری روابط دیپلماتیک دو کشور، ترانهی فارسی «پرسون پرسون» را به همراه گروه ارکسترِ ایرانیِ «ایستگاه» بازخوانی کرد.
این ترانه سرودهی معینی كرمانشاهی است كه «انوشیروان روحانی» آهنگساز و پیانیست برجستهی كشورمان آن را در دههی 40 ساخت و از همان سالها بر زبان و روان و دل مردم کوچه و بازار جاری بود و حالا سفیر کرهجنوبی آن را دستمایهای کرده برای برقراری ارتباط فرهنگی با مردم ایران
پرسون پرسون ترسون ترسون
آومدم سر کوچتون
ترسون ترسون لرزون لرزون
آومدم در خونتون
يك شاخه گل در دستم، سر راهت بنشستم
از پنجره منو ديدي، مثل گلها خنديدي
آه، به خدا آن نگهت ازخاطرم نرود ...
در تخیلاتم دکتر پزشکیانِِ رئیسجمهور را تصور کردم که به جای آن آقای سفیر ایستاده و میکروفون به دست، میخوانَد: پرسون پرسون ترسون ترسون/ آومدم سر کوچتون
شاید خندهامان بگیرد. ولی تصور کنید همین یک کارِ ساده چه موجی در جامعه ایجاد میکند! اما هیهات که رئیسجمهور و مسئولانِ ما باید اتوکشیده باشند و دور موسیقی و شادی را خط بکشند و حتی در یک برنامه کودکانه مثلاً دست هم نزنند.
اینها را آوردم تا در این روزهای ملتهب جنگ و خون و باروت که اسرائیل، این رژیمِ افسارگسیخته و عزیزدردانهی آمریکا هر آن بر تنور آن میدمد و جانهای بسیاری میستاند و گاه نیز به مامِ میهنِ ما چنگ و دندان نشان میدهد، به یاد بیاوریم که ملتِ ما و فرهنگِ ما، رنگ و بوی ادبیات و شعر و موسیقی و هنر و صلح دارد. گرچه ثابت کرده آنجا که تهدیدی حس کند، درنگ ندارد و قهرمانان زیادی را نثار دین و میهن کرده و میکند.
این فشارها و تهدیدهای نظامی و سیاسی و جنگِ اقتصادی از سوی غرب یک طرف و مشکلات و تنگناهای اقتصادیِ داخلی در طرفی دیگر، بیش از همیشه مردم را در فشار روانی قرار داده و زندگی را بر آنها سخت کرده.
تدبیر و عقل و سیاست و دوراندیشی حکم میکند که مسئولانِ ما اگر از حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی و روانی جامعه عاجزند، حداقل عرصهی فرهنگ را بگشایند و بگذارند روح و روان و دل مردم، به شعر و موسیقی و حتی رقصهای زیبای محلی آرامش و سکون یابد. ترویج موسیقیِ مردمپسند به گونهای که مردم از پیر و جوان طالب آناند در صدا و سیما مگر چه ایرادی دارد؟ نشان دادنِ رقصهای زیبای محلی که در کشور ما پرشمار است، چه ضربهای به ایمانِ مردم میزند؟ آیا ترویجِ غم میتواند مردم را به سمت مذهب بکشاند؟
آن ضربهای که ایمانِ مردم از مشکلات اقتصادی و اختلاسها و فسادها و نابرابریها و سرخوردگیها میخورد، بسیار سهمگین است. آنوقت عدهای قلیل و حداقلی در پشت پرده مینشینند و فریاد وا اسلاما سر میدهند تا خدای ناکرده شکل و شمایل یک ساز از صدا و سیما پخش نشود و در پشت این قاب شیشهایِ انحصاری، کسی حرکت موزونی انجام ندهد و مردم از دیدن رقصهای اصیل و محلی (مردانه) آذری و سیستانی و لری و کردی محروم باشند. رقصهایی که همهی کشورها آرزو داشتند در فرهنگشان وجود داشت و ابزاری میشد برای صدور فرهنگ و هنرشان به سراسر جهان.
وقتی یک بچه دردی دارد، بیمار است، گریه میکند، حالش ناخوش است، راه آن است که برای او شعر بخوانی، دست بزنی، شادش کنی، بخندانیاش، برقصانیاش؛ تا دردها را فراموش کند. مردم هم همیناند؛ زنان و مردان و دختران و پسران و جوانان و سالمندان هم همین طور.
آیا تصمیمگیرانِ ما «صُمُّ، بُكمٌ عُميٌ»(*) هستند که این سیلِ جوانهای بیکار و مجرد و ناامید و افسرده را نمیبینند؟ آیا در کوچه و بازار به چهرههای در همِ مردم نگاه نمیکنند؟ آیا بیرونقی کسب و کار و خلوتی بازار را نمیبینند؟ آیا کاهش ازدواج و افزایش طلاق را متوجه نمیشوند؟ آیا آمارها را نمیخوانند؟
نویسنده به دنبال موسیقی کابارهای و دیسکو و بار نیست که اینها از فرهنگ اصیل ما به دور است و خودِ مردم آن را پس میزنند. اگر هم این موسیقیهای سَبُکِ غربی بطور زیرزمینی در بین جوانان رواج یافته، حاصل همان قبضها و تنگیها و فشارها و ممانعتها و نگذاشتنهاست.
چه میشود که جشنوارههای موسیقی و رقص محلی راه بیندازیم؟ چه میشود که جوانها و پیرها راحت و بدون سانسور و نظارت و موانع رسمی و سازمانی و اداری بیایند دور هم جمع شوند و موسیقی بنوازند و کف بزنند و شادمانی کنند و بخوانند و برقصند و لحظههایی از غمهای ویران کننده دور باشند؟
این چه قرائت سختگیرانهای از دین و مذهب است که عدهای قلیل، ساخته و پرداخته و رواج دادهاند و جامعه را به تنگنای فرهنگی کشاندهاند و به هیچکس مجال نورافشانی نمیدهند؟
روزها و هفتهها و سالها و دههها میگذرد و عمرها طی میشود و فرصتها از دست میرود. آیا برای اسلامِ شادِ رحمانی و فرهنگِ غنیِ ایرانی مجالی گشوده میشود؟
*- بقره/ ۱۸