- دو چیز مملکت را نگه می دارد؛ یکی «ثبات فعلی» و دیگری «امید آینده» که مسئولان باید تلاش کنند این دو امر از دستشان در نرود. اگر «ثبات فعلی» و «امید آینده» بود، نتیجهاش پایداری مردم در جنگ هشت ساله علیه نظام اسلامی است. امّا اگر نه ثبات فعلی بود و نه امید به آینده، هم فرار مغزها خواهد بود و هم مشکلات اقتصادی در ازدواج جوانان... ما دو وظیفه داریم: یکی دعا کردن به درگاه خداست که از دعاهای سحر نباید غافل شد و دیگری عقل و تدبیر است.
- ما که الآن در دنیا هستیم و به دنیا آمدیم، یک انسان دو طبقه هستیم. این نوزاد که به دنیا آمده، یک بدنی دارد که همه میبینند، یک روحی هم دارد که خدای سبحان فرمود: «و نفخت فیه من روحی» - و از روح خود در او بدمیدم (ص/72). امّا کمکم یک بدنی داریم میسازیم که میشویم سه اشکوبه(=طبقه) که با آن بدن بعد از مرگ محشور میشویم، تا ذات اقدس اله در قیامت ما را به بدن اوّلی برگرداند. الآن کسی که میانسال است، یک انسان سه اشکوبه و سه طبقه است؛ یک بدن ظاهری دارد که به دنیا آمده، یک روحی هم دارد که خدا فرمود: (و نفخت فیه من روحی)، یک بدنی هم خودش ساخته. این بدن یا زیباست، یا زشت است.
ما در درونمان معاذ الله یا یک چهره بدبوی سیاه عَفن درست کردیم که بعد از مرگ با او محشور میشویم، یا انشاءالله یک چهره زیبای خوبی درست کردیم که بعد از مرگ با او محشور میشویم. این «یوم تبیضّ وجوه و تسودّ وجوه» - روزی که چهره هایی سفید وچهرههایی سیاه میشود (آلعمران/106) باطن همین گناهان ماست، باطن همین حسنات ماست. یعنی کار خیر، وضو گرفتن، عبادت کردن، احسان به مردم همان چهره زیبا میشود. ما این بدن را که رها کردیم، در برزخ با آن بدن ظهور میکنیم؛ تا در قیامت ذات اقدس اله ما را به آن بدن اوّلی برگرداند.
- اقتصاد اسلامی بر پایه کار و تولید بنا شده است، نه وام دادن و ربا گرفتن! برخی کشورها در جنگ جهانی خاکستر شدند، امّا امروز جزء کشورهای پیشرفته هستند، چون آنها پول بدون پشتوانه چاپ نکردند بلکه واقعاً کار و تولید را در پیش گرفتند و آن را پشتوانه پول خود ساختند.
- از وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء) نقل شده است که شبانهروز؛ نیم ساعت، یک ساعت، ده دقیقه، پنج دقیقه انسان خلوت بکند. خودش را به حساب بیاورد و حسابرسی کند که من این بیست و چهار ساعت چه کردم! نقد کسب من چه شد، بیست و چهار ساعت عمر است! گاهی میبینید انسان در اواخر عمر برای یک لحظهاش آرزو میکند که زنده باشد، نفسی بکشد، حرفی بزند، ذکری بگوید! همه ما موظفیم که در شبانهروز، یک چند لحظهای حساب بکنیم که من بیست و چهار ساعت عمر دادم، چه گرفتم!
این بزرگان یک مثلی ذکر میکنند، میگویند به اینکه: یک کشاورزی بالاخره چندین سال تلاش و کوشش کرد، شیار کرد، بذر و مزرعه و آبیاری و همه را به عهده گرفت؛ الآن بعد از چهل سال سری به انبار زد. گفت: این گندم چهل ساله من که ذخیره کردم در این انبار و سیلو، کجا رفتند؟! وقتی درِ انبار را باز کرد، میبیند چیزی در انبار نیست! این باید بفهمد به اینکه یک موشِ دزدی در این انبار بود که همه را برد دیگر؛ برای اینکه کلید دست شماست، قفل هم کردید، محصول چهل ساله را هم که مرتب در این انبار ریختید، کسی هم که از بیرون نیامد ببرد؛ معلوم میشود در درون یک مشکلی دارید! این موشِ دزد همان «هوس» است. حرف جناب مولوی این است: گر نه موشی دزد در انبار ماست/ گندم اعمال چهل ساله کجاست
وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء) فرمود: نگذار چهل سال بشود، نگذار چهل ماه بشود، نگذار چهل هفته بشود، نگذار چهل روز بشود؛ هر روز، پنج - شش دقیقهای، کمتری، بیشتری حساب بکن که من بیست و چهار ساعت را دادم، چه گرفتم! اگر فلان جا اسم مرا بردند که خوشم آمد، پس معلوم میشود برای خودم بود؛ فلان جا یک قدری کار کردم که یک مختصر چیزی به من دادند، پس برای پول بود. برای رضای خدا چه بود؟ مشکل مردم را چه جور حل کردم؟ برای دیگران چه اقدامی کردم! هر روز ما موظفیم این حساب را داشته باشیم.