بخش نخست
سرهنگ عبیدی از همشهریان نیریزی است که بخشی از تاریخ شفاهی دفاع از مام وطن و حفظ تمامیت ارضی کشور و جلوگیری از تجزیه ایران عزیز را مکتوب کرده تا هم نسل امروز اطلاع یابد و هم در تاریخ ایران زمین برای نسلهای بعد ماندگار شود.
دو شماره پیش اولین خاطرات مربوط به سال ۱۳۵۹ چاپ شد در حالی که مأموریت گردان ۱۲۶ این تیپ از سال ۱۳۵۸ شروع گردید. با عرض پوزش بخش نخست از زیر آغاز میشود:
اولین مأموریت گردان ۱۲۶ پیاده هوابرد شیراز
روز ۲۷/۵/۱۳۵۸ پس از اجرای مراسم صبحگاه، پرسنل یکی از یگانهای مستقردر میدان صبحگاه فریاد زدند: پاوه جنگه، خاموشی ننگه/ پاوه جنگه، خاموشی ننگه. این شعار بلافاصله به سایر یگانها سرایت کرد و در کمتر از یک دقیقه همه یگانهای مستقر در میدان یکصدا آن را تکرار کردند؛ زیرا روز قبل ضد انقلاب در پاوه فاجعه به بار آورده بود و تعدادی از انقلابیون و بسیجیان را که جهت حفظ امنیت به آنجا اعزام شده بودند شهید و حتی چند نفر از زخمیها را روی تخت بیمارستان سربریده بودند. حضرت امام خمینی (ره) دستور فرمودند ارتش به کردستان برود و دست ضد انقلاب را کوتاه کند. لازم به ذکر است که ضدانقلاب با تبلیغات وسیع و گسترده مبنی بر اینکه ارتش برای سرکوبی خلق کرد به این محل اعزام میشود و اگر به شهر وارد شدند کردها را قتلعام میکنند، مردم را علیه ارتش تحریک کرده بودند.
گردان ۱۲۶ بوسیله تعدادی داوطلب از پرسنل گردان خمپارهانداز و گردان پشتیبانی و گروهان قرارگاه و گروهان شناسایی و دو نفر پزشکیار از پشتیبانی منطقه تقویت شده و آماده اعزام به منطقه کردستان شد. صبح روز ۲۸/۵/۵۸ سوار برخودرو به پایگاه هوایی شیراز رفتیم. تعدادی هواپیمای سی۱۳۰ آماده بارگیری بودند. هواپیماهای هر یگان مشخص بود. بار و نفرات داخل هر هواپیما قرار گرفت. موتور هواپیماها روشن و از منطقهی بارگیری (ترمینال) به ابتدای باند پرواز حرکت کرده در نوبت پرواز قرار گرفت و منتظر اجازه پرواز از برج مراقبت ایستادند. اولین هواپیما پس از کسب اجازه پرواز به حرکت درآمد و از زمین بلند شد. به هواپیمای دوم که خود را برای پرواز آماده کرده بود اجازه پرواز ندادند. چون ماه مبارک رمضان بود و اکثر پرسنل روزه بودند، گرمای داخل هواپیما ناراحتشان میکرد. خلبان از طریق بلندگوهای داخل هواپیما لغو مأموریت را اطلاع داد و هواپیماها دوباره به ترمینال برگشت. به پرسنل دستور تخلیه بار و نفرات داده شد. سپس منتظر خودروهایی که به پادگان هوابرد رفته بودند نشستیم. وضعیت را جویا شدیم گفتند، چون نیروی نظامی زیادی به کردستان اعزام شده و پادگان سنندج گنجایش ندارد، حضرت امام دستور لغو اعزام را صادر کردهاند. اذان ظهر از طریق بلندگوهای فرودگاه پخش شد. پرسنل نماز ظهر و عصر را در ترمینال به صورت جماعت برپا داشتند. بعد از نماز بلندگوها صحبت حضرت امام خمینی (ره) را پخش کردند که میفرمودند ضدانقلاب دوباره به یک پایگاه در سنندج حمله کرده و تعدادی افسر و درجهدار و سرباز را به اسارت گرفته و اسلحه و مهمات آنها را به غنیمت بردهاند؛ لذا به ارتش دستور میدهم هرچه سریعتر به آنجا بروند و دست این منافقین را کوتاه کرده آنها را به سزای اعمالشان برسانند. دوباره دستور بارگیری و سوارشدن صادر شد.
هواپیماها بارگیری کرده پرسنل سوار شدند. هواپیماها پشت سر هم به ابتدای باند رفته یکی بعد از دیگری پس از دریافت اجازه پرواز راهی کردستان شدند.
پس از حدود دو ساعت پرواز روی باند فرودگاه سنندج نشسته، بار و نفرات را تخلیه کردند و دوباره به سمت شیراز به پرواز درآمدند.
سروان اصغر شمسزاده معاون گردان که قبل از ما به فرودگاه سنندج رسیده بود از نفرات فرودگاه اطلاعاتی به دست آورده و به من خبر تلخی داد و گفت: «هواپیمای اول که صبح از شیراز پرواز کرده بود تعدادی از پرسنل گروهان سوم به سرپرستی ستواندوم سیدجواد سالم را در فرودگاه تخلیه و مجدداً به سمت شیراز حرکت میکند. برابر هماهنگیهای قبلی تعدادی اتوبوس ارتشی از پادگان سنندج جهت ترابری پرسنل در فرودگاه آماده بودند و نفرات سوار بر دو دستگاه اتوبوس شده اتوبوس اول به سرپرستی ستواندوم سیدجواد سالم و اتوبوس دوم به سرپرستی استوار دوم ولیا... قدیرزاده به سمت پادگان سنندج حرکت میکنند. اما داخل شهر ضد انقلاب طبق نقشه قبلی اتوبوسها را متوقف و نفرات را خلع سلاح کرده و گروگان میگیرند و استوار قدیرزاده را سر میبرند.» (البته بعداً معلوم شد استوار قدیرزاده زنده است)
او ادامه داد: «الان وضعیت برای حرکت به پادگان مناسب نیست و واحدها باید فعلاً در همین فرودگاه مستقر شده و تأمین دور تا دور برقرار کنند تا برای رفتن به پادگان تصمیم قطعی گرفته شود.»
یگانها طبق دستور، دایره وار اطراف فرودگاه مستقرشده بوسیله گونی شنی برای خود جانپناه تهیه کردند. مرکز مخابرات در نزدیکی ترمینال فرودگاه انتخاب شد و به مسئولین مخابرات یگانها جهت سیمکشی و آماده کردن مرکز مخابرات دستورات لازم را دادند. یک ساعت بعد ارتباط با سیم کلیه یگانها برقرار شد و کلیه بیسیمها خاموش و از هر گروهان فقط یک دستگاه بیسیم در مرکز مخابرات روشن و سکوت رادیویی برقرار شد. همه پرسنل خسته بودند و اگر به حال خودشان رها میشدند در یک آن همه به خواب میرفتند. برای جلوگیری از غافلگیری، استراحت را بین خودشان تقسیم کردند. من در محل مرکز مخابرات گردان کنار وسایلم خوابم برد. ناگهان با صدای انفجاری از خواب پریدم. فکر میکردم چند ساعت خوابیدهام ولی با نگاه کردن به ساعت متوجه شدم حدود سه چهار دقیقه بیشتر نیست که خوابم برده ولی واقعاً به اندازه چند ساعت لذت داشت. ضد انقلاب از فاصله دور گاهبهگاه با خمپاره یا آرپیجی به سمت فرودگاه تیراندازی میکرد.ادامه دارد