شاهکار ادبی قرن بیستم و شاید همهی زمانها
«در جستجوی زمان از دست رفته» عنوان اثر با شکوه مارسل پروست، نویسنده و مقاله نویس فرانسویست. همان رمانی که مارک تواین دربارهاش میگوید: همه آرزو دارند آن را بخوانند، اما هیچ کس حوصلهی خواندن آن را ندارد! دوستی به شوخی میگفت: اگر کسی بگوید این کتاب را کامل خوانده، اما سابقهی بستری شدن طولانی در خانه را نداشته باشد، باید در صحت گفتارش تردید کرد! ترجمهی این اثر فاخر نیز یازده سال به طول انجامید و توسط مترجم نام آشنای ایرانی، استاد مهدی سحابی به فارسی برگردانده شد و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.
این واقعیت را نباید نادیده گرفت که این کتابِ چند صد صفحه ای، با حدود یک میلیون و دویست هزار کلمه (دو برابر جنگ و صلح) و ۹ میلیون کاراکتر که رکورد گینس طولانیترین رمان تاریخ را در اختیار دارد، اثری نیست که همه از عهدهی خواندنش بر آیند! چاپسکی، نقاش لهستانی، زمانی در اردوگاه شورویها اسیر بوده و برای این که بتوانند سختی آن ایام را تحمل کنند، برای زندانیان دیگر، از کتاب پروست حرف میزده است. البته آن زمان کتاب را در دسترس نداشته و صرفاً هر آنچه را به یاد میآورده گفته است. آن حرفها و داستانِ شکلگیریشان امروز در قالب کتاب «پروست علیه زوال» منتشر شده است.
پروست در سن سی و هفت سالگی هر گونه رفت و آمد را کنار گذاشت و چهارده سال به نوشتن پرداخت که ثمرهی آن یک رمان هفت جلدی شد. هرکدام از این هفت جلد کامل و مستقلاند و نامی جداگانه دارند. از همین حیث دربارهی این اثر گفته میشود کـه میتوان آن را از هر صفحهای کـه باشد آغاز کرد.
جلد اول رمان بــا خاطرات خوش دوران کودکی راوی که تقریباً آشکارا خود مارسل پروست است، آغاز میشود و همزمان با توصیف داستان زندگی خود شخصیتهایی به یادماندنی از طبقهی اشراف، دوکها، دوشسها و شاهزادهها را نیز به مخاطب معرفی میکند. زندگی مارسل، آینهی جهاننمایی از انسانهای موجه و منحط اسـت.
راوی داستان پس از جنگ جهانی، در یک مهمانی به یکباره درمییابد که همهی زیباییهایی کـه در طول عمرش تجربه کرده، بـه شکلی جاودانه و ابدی، زنده و حاضر هستند. زمان دوباره مفهوم پیدا میکند و مارسل، راوی داستان برای نوشتن رمانش، بـا زمان مرگ خود، به مسابقه بر میخیزد؛ رمانی که نتیجهاش کتابیست که مخاطب این اثر در دست خود دارد.
نگارش این اثر بـه سبک «جریان سیال ذهن» است و این امکان را برای مخاطب فراهم میآورد که افکار درونی شخصیتها را بشنود. هم چنین این کتاب به تحلیل هـنری، فلسفی و اجتماعی جامعهی فرانسه در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم میلادی نیز پرداخته است.
این اثر سترگ سرآغاز یک حساسیت جدید است. علت شهرتش نیز به نگاه شکوهمند نویسنده بر میگردد؛ چرا که پروست با ظرافت و سخاوت خاصی به دنیای خود نگاه میکرد و روی جزئیات به غایت حساس بود.
با مطالعهی این کتاب ملال و حقنشناسی زایل میشود، حواس دوباره بیدار میشوند و هزاران چیزی که فراموش کردهایم به مرکز توجه باز میگردند.
قسمتهایی از کتاب در جست و جوی زمان از دست رفته (لذت متن)
در تئوری میدانیم که زمین میچرخد. اما در عمل این را نمیبینیم و آسوده زندگیمان را میکنیم، چون زمینی که رویش قدم میزنیم، نمیجنبد. زمان زندگی نیز چنین است و برای نشان دادن گریزش، قصه نویسان، ناگزیر به چرخش عقربهها شتابی دیوانه وار میدهند، ده، بیست، سی سال را در دو دقیقه به خواننده مینمایانند.
کوته فکران میپندارند که ابعاد بزرگ پدیدههای اجتماعی، فرصت بسیار خوبی برای رخنه و کاوش در روان آدمی به دست میدهد. اما باید بدانند که برعکس، تنها با فرو رفتن در ژرفناهای یک فرد میتوان به درک آن پدیدهها رسید.
تجربه باید به من میآموخت [البته اگر هیچگاه چیزی به کسی آموخته باشد]که عاشقی یک نفرین است. مانند نفرینهایی که در قصهها میخوانیم و علیه اش کاری نمیشود کرد و فقط باید صبر کنی تا افسونش پایان بگیرد.
