یک زمانی یلی بوده برای خودش، حالا، اما مدتهاست گوشه اتاقی افتاده، بدون اینکه بتواند از جایش تکان بخورد. شکستگی لگن، دیابت و زخمبستر، توان او را به کلی گرفته... بدتر از همه شاید بیکسیاش باشد... نه پدری، نه مادری، نه همسری و نه حتی فرزندی...
همسرش و تک فرزندش در تصادفی از دنیا رفتهاند و او تنها مانده. با این همه، اما راضی است به رضای خدا... لقمه نانی درمیآورد و روزگارش را میگذراند... همه چیز، اما از تصادف دوم شروع شد.
از سرکار برمیگشت که ماشینی او را زیر گرفت و در یک چشم به هم زدن ناپدید شد... ظهر بود و خیابانها خلوت و او از درد به خود میپیچید. درد آنقدر زیاد بود که حتی نای فریاد زدن و کمکخواستن نداشت... چشمانش را بست و نفهمید چه شد...
به هوش که آمد روی تخت بیمارستان بود. وضعیت مناسبی نداشت. لگنش شکسته بود و نمیتوانست حتی چند قدم بردارد. هیچکس نبود بالای سرش. کسی را نداشت تا همراهیاش کند و بدتر از همه زمانی بود که پزشک دستور انتقال او به شیراز را صادر کرد!
چه باید میکرد؟ با که باید میرفت؟ همهی کس و کارش خواهری بود که در ولایتی غریب زندگی میکرد و سال تا سال حالی از او نمیپرسید. بغضش گرفته بود! چرا خدا آنقدر او را تنها و بیکس آفریده؟
ماشینی کرایه کرد و با همان حال نزار راهی شیراز شد... خدا میداند با آن پای علیل در شیراز، به او چه گذشت... آزمایشها گرفته شد و امآر آی را انجام دادند... دکتر نظر قطعیاش را داده بود و مرد آه در بساط نداشت...
باید لگنش عمل میشد تا دوباره بتواند روی پاهایش بایستد، اما با کدام پول؟ تهماندهی پساندازش این اواخر خرج کرایه شیراز و آزمایش و امآرآی شده بود و برای عمل نزدیک به ۶۰-۵۰ میلیون تومان پول لازم داشت...
بدتر از همه، اما صاحبخانهاش بود. تک اتاق محقرش را میخواست و او مانده بود با پایی ناقص، جیبی بیپول و وجودی بیپناه، باید به کجا پناه ببرد؟
مرد نگاهم میکند و اشک گوشهی چشمش را میگیرد...
در اتاقی زندگی میکند که گازی کهنه گوشه آن به چشم میخورد با چهار تا کاسه بشقاب که معلوم است مدتهاست رنگ غذا به خود ندیده. زخمبستر دارد، پتوی زیرپایش نازک و بدفرم است. به این فکر میکنم که با این وضعیت و بدون تخت، به چه سختی و مشقتی برای سرویس رفتن از جایش بلند میشود؟ بدتر از همه، اما شاید دیدن وضعیت پاهای اوست... پاهایی که مورچهها بین انگشتانش را به خاطر دیابت خوردهاند!
میگوید: چند ماهیاست راه درآمدی ندارم. یارانهای دارم و کمکی از کمیته میشود که کفاف نمیدهد. همین دیروز بنده خدایی برای اینکه مرا بعد از مدتها حمام کند، ۵۰۰ هزار تومان از من پول گرفت. میوه و چیزهای دیگر به کنار، سه روز سه روز رنگ یک لقمه غذا نمیبینم.
به دبه کوچک و سفیدرنگ کنار دستش اشاره میکند.
چشمم به در است که پسر همسایه عصر تا عصر این را آب کند و بگذارد کنار دستم. تنهایی فقط برای خدا خوب است! خدا نیاورد بیپولی و بیکسی را.
دوباره اشک گوشهی چشمش را میگیرد...
شاید اگر من زن و فرزندم را از دست نداده بودم روزگارم بهتر از این بود... پولی برای عمل ندارم و صاحبخانه، خانهاش را میخواهد...
شاید اگر بتوانم لگنم را عمل کنم و روی دوپایم بایستم از این وضعیت نجات یابم... دکتر به عملم امیدوار است اگر هزینه آن جور شود... اگر دست یاری برسد... خدا کند بتوانم آن روز را ببینم. خدا کند به زندگی برگردم...
***
مردم نیکاندیش میتوانند کمکهای نقدی را به شماره کارت بانکی کمیته امداد نزد صندوق امداد ولایت 6037997950010224 واریز و کمکهای غیرنقدی خود را به انبار کمیته امداد تحویل و یا با شماره تلفن ۵۳۸۲۴۰۰۷ - ۵۳۸۳۴۰۰۴ تماس بگیرند.
گزارش کمکها در شمارههای بعدی هفتهنامه نیریزان فارس چاپ خواهد شد.