تعداد بازدید: ۱۳۵
کد خبر: ۲۱۲۱۸
تاریخ انتشار: ۲۳ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۰:۵۸ - 2024 13 September

شهریور ایران زمین
در تاریخ معاصر ایران، رخداد‌های گسترده و در عین حال عمیقی در ماه شهریور رخ داده است. یکی از آنها اشغال ایران توسط قوای متفقین (روسیه و انگلیس) در سوم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی است که براثر آن دولت مقتدر، اما مستبد مرکزی تحت پادشاهی رضا شاه فرو پاشید و رضا شاه تبعید شد. این که چرا چنین شد نیازمند تحلیل‌های گسترده است.

از آنجا که این شماره نی‌تاک خاص شهریور است به نقش تعیین کننده یکی از رجل سیاسی و علمی در این رخداد می‌پردازیم. او که توانست جلو فروپاشی کشور را بگیرد و با وجود بی‌مهری شدیدی که از طرف رضا شاه به او شده و بیش از ۶ سال خانه‌نشین بود و دامادش که نماینده مجلس بود ۶ سال در زندان به سر می‌برد و خودش از بیماری شدید قلبی در رنج بود، برای سومین و آخرین بار پست نخست‌وزیری کشور بحران زده واشغال شده را پذیرفت و کاری کرد که قوای اشغالگر نتوانستند همچنان بمانند و از ایران باج گیرند. او محمدعلی فروغی بود. سیاستمدار فرهیخته‌ای که هم در زمان حیات و هم مماتش آماج اهانت‌ها و تهمت‌ها و البته تمجید‌ها بوده و هست.

در این نوشتار سعی شده ابعاد مختلف شخصیت ایشان در حد توان معرفی و دیدگاه‌های موافق و مخالف آورده شود. امید است مفید واقع گردد.

زندگینامه

✔ کاری که انگلیس می‌تواند بکند همین است که خود ما ایرانی‌ها را به جان هم انداخته پوست یکدیگر را بکنیم و هیچ کاری نکنیم

محمدعلی فروغی که در ۱۳ اَمرداد سال ۱۲۵۶ خورشیدی‌چشم به جهان گشود و در پنجم آذر ۱۳۲۱ خورشیدی دیده از جهان فرو بست ۶۵ سال عمر کرد و در انقلاب مشروطه ۳۰ ساله بود.

او رجل سیاسی اندیشمند و اهل خردی از دیار اصفهان بود؛ دیاری که در عصر صفوی مهد فکر و فلسفه و سرزمین حکیمان و خردمندان مکتب اصفهان بوده است. فروغی که به ذکاءالملک دوم نیز معروف است فرزند محمدحسین خان فروغی یا همان ذکاء الملک اول است که در زمان خود در عصر قاجار فردی آگاه و صاحب نظر نسبت به امور مملکتی و کشورداری بود.

فروغی در خانواده‌ای به طور توأمان تاجر و بازرگان و اهل ادب و فرهنگ بزرگ شد و در محضر پدرش به عنوان مؤسس روزنامه تربیت، تربیت فکری و سیاسی یافت.

زندگی ذکاءالملک دوم در دو دوره حکمرانی قاجار و پهلوی سپری شد. او که به نسل دوم روشنفکری ایرانی تعلق داشت در عصری می‌زیست که ایران گرفتار اژد‌های استبداد ظلم و ستم و فقر و وابستگی به بیگانگان بود و به همین خاطر به مانند نسلی از روشنفکران آن روزگار در پی راهی برای رهایی از این همه درماندگی می‌گشت؛ بنابراین او اگرچه از یک سو با چنین نابسامانی‌هایی مواجه بود، اما به عنوان سیاستمدار و روشنفکری آگاه و اندیشه‌ورز راه عبور از بحران را نیز می‌دانست.

فروغی در مقام سیاستمداری با اندیشه‌های دور و دراز می‌دانست که می‌توان بر این نوع اعمال قدرت شخصی حکام عصر قاجار لگام زد و آن را با قدرت و قوه قانون محدود ساخت. در نتیجه فروغی به گواه آثارش طرفدار مشروط شدن حکومت و محدود کردن قدرت مستبدان، استقلال از بیگانگان، مجلس قدرتمند، به رسمیت شناختن حاکمیت شهروندان، اصلاح ادارات و نهاد‌ها و تحولاتی از این دست بود. بدون تردید زندگی و زمانه فروغی بسی فراتر و البته ملتهب‌تر از نوشتار حاضر است.

زندگی و زمانه محمدعلی فروغی اندیشمندِ سیاستمدار

فروغی در کنفرانس صلح 
با پایان جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸ میلادی، کشور‌های پیروز (متفقین) عمدتاً انگلستان، روسیه، فرانسه و آمریکا کنفرانسی به منظور گرفتن تصمیماتی برای دستیابی به صلح پایدار جهانی در فرانسه تشکیل دادند که ماه‌ها طول کشید. از آنجا که ایران صدمات زیادی از این جنگ خورده بود و از شمال توسط روس‌ها از غرب توسط عثمانی و از جنوب توسط انگلستان اشغال شد و قحطی خانمان سوزی بر مردم تحمیل گردید تصمیم گرفت هیئتی را برای شرکت در این کنفرانس به فرانسه اعزام کند تا بتواند بخشی از صدمات وارده را جبران نماید. یکی از اعضای فعال این هیئت محمدعلی فروغی بود. با توجه به اینکه این جنگ در سال ۱۹۱۸ پایان یافت و متحدین از جمله عثمانی شکست خوردند و زمینه برای تجزیه آن فراهم شد ایران اهداف زیر را برای حضور در این کنفرانس در نظر گرفت:

✔ ایران ملت ندارد، افکار عامه [افکار عمومی] ندارد. اگر افکار عامه می‌داشت به این روز نمی‌افتاد

۱- دریافت خسارت‌های وارده به کشور بر اثر اشغال قوای متحدین

۲- با توجه به تجزیه امپراتوری عثمانی به شش کشور عراق، سوریه، لبنان، اردن، فلسطین و ترکیه و ادعا‌های مرزی ایران با عثمانی بر سر آبراه دریایی اروندرود، بخشی از خانقین و زمین‌های اطراف آبادان و خرمشهر ادعا‌های ایران مورد بررسی و تصویب قرار گیرد. 

۳- خروج قوای اشغالگر از ایران

۴- لغو قرارداد ۱۹۰۷ بین روس و انگلیس که ایران را به سه بخش تجزیه کرده بود. 

۵- واگذاری پلیس جنوب S.P.R به دولت ایران 

هیئت ایرانی با وجود حضور چندین ماهه در فرانسه، به کنفرانس راه نیافت و دولت‌های پیروز -که اعضای اصلی کنفرانس را تشکیل می‌دادند- به بهانه این که ایران در این جنگ بی‌طرف بوده و حقی برای حضور و طرح دعاوی ندارد، از حضور هیئت ایرانی در کمسیون ممانعت کردند.

محمدعلی فروغی در زمان حضور این هیئت در فرانسه مکاتبات زیادی با وزارت خارجه و صدر‌اعظم (وثوق الدوله) داشته که بیانگر اوضاع وخیم داخلی، ناکارآمدی دولت مرکزی و سرسپردگی برخی دولتمردان به انگلستان است. بازخوانی بخش‌هایی از نامه محرمانه‌ای که برای دوستان خود فرستاده تا اندازه زیادی وضعیت داخلی و خارجی ایران را روشن می‌کند. این نامه توسط پژوهشگر شهیر و سختکوش زنده‌یاد ایرج افشار در سال ۱۳۵۱ خورشیدی در مجله راهنمای کتاب و پس از آن در جلد اول کتاب مجموعه مقالات محمدعلی فروغی منتشر شده است.

✔ برای اصلاحات داخله بدون فوت دقیقه‌ای باید به سرعت برق کار کرد

فروغی نگاشته است: «هیچ امیدی برای ما نیست. اگر ایران ملتی داشت و افکاری بود، اوضاع خارجی از امروز بهتر برای ایران متصور نمی‌شد. با همه قدرتی که انگلیس دارد و امروز یکه مرد میدان است با ایران هیچ کار نمی‌تواند بکند، مجبور است هر روز تکرار و تأکید کند ما ایران را تمام و مستقل می‌خواهیم، حتی ملت خود انگلستان در این مسئله مدعی دولت است و غیر از این نمی‌تواند بگوید. فقط کاری که انگلیس می‌تواند بکند همین است که خود ما ایرانی‌ها را به جان هم انداخته پوست یکدیگر را بکنیم و هیچ کاری نکنیم و متصل به او التماس کنیم که بیا فکری برای ما بکن. البته من می‌گویم که با انگلیس دوست باشیم و در عالم دوستی از او استفاده هم بکنیم. انگلیس هم در ایران منافعی دارد، نمی‌توان آن را منکر شد و صمیمانه باید آن را رعایت کرد، اما این همه مستلزم آن نیست که ایران در مقابل انگلیس کالمیت بین یدی الغسال (میت در دستان غسال) باشد. من خودم این فقره را کتباً و شفاهاً به انگلیس‌ها گفته‌ام و می‌گویم، تصدیق می‌کنند، اما چه فایده! یک دست بی صداست. ملت ایران باید صدا داشته باشد، افکار داشته باشد. ایران باید ملت داشته باشد. (فروغی، ۱۳۸۷، ۷۴ و ۷۵)

از آنجا که دولت ایران تکلیف هیئت را مشخص نمی‌کند و به نامه‌ها و تلگرافاتش پاسخ نمی‌دهد و حتی هزینه اسکان هیئت در فرانسه را نمی‌پردازد، می‌نویسد: «آخر ما نماینده دولت ایران هستیم سر خود که نیامده‌ایم. خفت ما اینجا خفت دولت ایران است. در معاشرت‌هایی که با مردم [..]می‌کنیم این صحبت‌ها به میان می‌آید. می‌بینید ما که آمده‌ایم برای دولت خودمان چنین کار‌های معظمی [بزرگی]انجام دهیم، هیچ نمی‌توانیم بگوییم و بکنیم. آیا چه اثر خواهد کرد؟ چقدر می‌شود با سیلی صورت خود را سرخ نمود؟ باری این حرف‌ها بیهوده است و یقین دارم خواهند گفت فلان کس هم در تحت اثر جو هوای فرنگستان حرف می‌زند و حال آنکه چنین نیست و این همان عقایدی است که من در ایران هم داشتم و می‌گفتم ایران ملت ندارد، افکار عامه [افکار عمومی]ندارد. اگر افکار عامه می‌داشت به این روز نمی‌افتاد، همه مقاصد حاصل می‌شد. اصلاح حال ایران و وجود آن متعلق به افکار عامه است و اگر بگویید تعلیق بر محال می‌کنی عرض می‌کنم خیلی متأسفم. اما در حقیقت نمی‌توانم صرف نظر کنم. من همه وقت از همه کس خوشبین‌تر بوده و باز هم خوشبین هستم، اما امیدم به فضل خداوند است نه به اسباب ظاهر. (همان صفحه ۷۷) 

✔ ایران اول باید وجود پیدا کند تا بر وجودش اثر مترتب شود. وجود داشتن ایران وجود افکار عامه است، وجود افکار عامه بسته به این است که جماعتی ولو قلیل [کم] باشند و از روی بی‌غرضی در خیر مملکت کار بکنند و متفق باشند. اما افسوس، بس گفتم زبان من فرسود

فروغی در پایان این نامه محرمانه آورده است اگر دولت ایران فی الجمله کار‌های خود را اصلاح کند، اداراتش را قدری سر و صورت دهد و قوه تأمینیه [امنیتی]فراهم کند، یقیناً مقداری از دعاوی ارضی حالیه طبعاً حاصل می‌شود. برای اصلاحات داخله بدون فوت دقیقه‌ای باید به سرعت برق کار کرد. آمریکا برای هر نوع مساعدت حاضر است. [..]با کمال یأسی که از مؤثر شدن حرف‌ها داشتم این طول کلام را دادم و دیگر خسته شدم. مجال هم نیست. مقصود این بود که از اوضاع اطلاع پیدا کنید و سررشته به دست باشد و الا اینها که گفتم ولو اسباب ملالت خاطر باشد.

ایران اول باید وجود پیدا کند تا بر وجودش اثر مترتب شود. وجود داشتن ایران وجود افکار عامه است، وجود افکار عامه بسته به این است که جماعتی ولو قلیل [کم]باشند و از روی بی‌غرضی در خیر مملکت کار بکنند و متفق باشند. اما افسوس، بس گفتم زبان من فرسود. (همان، ص۷۹)

فروغی و سیاست ورزی
 ویژگی مهم فروغی این بود که همراه با اندیشه‌ورزی، همزمان سیاست‌ورز و دولتمرد هم بود و در پست‌های مختلف مشغول به کار شد. باید بگوییم فروغی هم اهل نظر بود و هم اهل عمل. به عبارت دیگر هم در حوزه نظریه و تئوری صاحب نظر بود و هم در میدان اجرا و عملگرایی. در این قسمت به حوزه اجرایی و عملگرایی او به طور خلاصه می‌پردازیم.

✔ دکتر رضا داوری: فروغی ۸۰ سال پیش کتابی در تاریخ فلسفه نوشته است که هنوز تنها کتاب تاریخ فلسفه است که یک ایرانی آن را تألیف کرده است

فهرست‌وار می‌توان سمت‌هایی را که فروغی در آنها مشغول به کار شد به شرح زیر برشمرد:

۱- پس از مشروطه و تشکیل اولین مجلس شورای ملی، با حکم صنیع‌الدوله رئیس مجلس، به عنوان رئیس دبیرخانه مجلس برگزیده شد و ضمن انجام امور اداری و مالی مجلس اقدام به تهیه نظامنامه داخلی مجلس نیز کرد.

۲- پس از خلع محمدعلی شاه و تشکیل مجلس دوم، از تهران به نمایندگی مجلس انتخاب شد و در همین مجلس در سال ۱۲۸۹ خورشیدی و در سن ۳۵ سالگی به عنوان رئیس مجلس برگزیده شد. 

۳- در دوره فَترَت مجلس دوم و سوم در کابینه صمصام السلطنه به عنوان وزیر مالیه (دارایی) و سپس وزیر عدلیه (دادگستری) منصوب شد.

۴- در انتخابات مجلس سوم از تهران نماینده شد، اما پس از مدتی از نمایندگی استعفا داد و رئیس دیوان عالی تمیز و در کابینه مستوفی الممالک و میرزا حسن خان مشیرالدوله وزیر عدلیه شد. مدتی نیز رئیس دیوان عالی کشور بود.

۵- به همراهی مشاورالممالک وزیر خارجه وقت، عضو هیئت ایرانی برای شرکت در کنفرانس صلح پاریس گردید که شرح ماه‌ها حضور این هیئت در پاریس را آورده ایم.

۶- در کابینه اول و دوم رضاخان وزیر خارجه و در کابینه سوم و چهارم او وزیر مالیه بود.

۷- کفیل نخست‌وزیری پس از تصویب طرح خلع قاجاریه در مجلس شورای ملی و انتصاب رضاخان به ریاست حکومت موقت قبل از تشکیل مجلس مؤسسان.

۸- رضا شاه پس از انتقال سلطنت از قاجار‌ها به پهلوی در آذرماه ۱۳۰۴ فروغی را به عنوان اولین نخست وزیر برگزید، اما با فاصله دو ماه از تاجگذاری فروغی برکنار شد.

۹- انتصاب محمدعلی فروغی به عنوان سفیر کبیر ایران در ترکیه تا سال ۱۳۰۹، 

۱۰- وزیر اقتصاد در کابینه مخبر السلطنه هدایت و پس از مدتی در همین دولت وزیر خارجه.

۱۱- فروغی در سال ۱۳۱۲ دوباره نخست‌وزیر رضا شاه شد که تا تیرماه ۱۳۱۴ و زمان وقوع حادثه مسجد گوهرشاد در مشهد ادامه داشت.

۱۲- دوباره نخست‌وزیر رضا شاه پس از اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ توسط روسیه و انگلیس و تبعید رضا شاه از ایران. در واقع اولین و آخرین نخست وزیر رضا شاه محمدعلی فروغی بود.۱۳- ادامه نخست وزیری با روی کار آمدن محمدرضا پهلوی و عزل او پس از دو ماه

۱۴- وزیر دربار با اصرار محمدرضا پهلوی که به راهنمایی و مشاوره فروغی نیاز داشت.

✔ امروز فلسفه نسبت به انقلاب مشروطه چه موضعی دارد؟ نسبت به انقلاب اسلامی چه موضعی دارد؟ نسبت به ایران پسا انقلابی چه موضعی دارد؟



۱۵- عزل از وزارت دربار و انتصاب به عنوان سفیر ایران در آمریکا که بیماری قلبی فروغی مهلت نداد و در پنجم آذر ۱۳۲۱ در سن ۶۷ سالگی بدرود حیات گفت.

علت عزل فروغی از نخست وزیری در سال ۱۳۱۴
رخداد مسجد گوهرشاد در ۲۱ تیر ۱۳۱۴ خورشیدی که در پی تغییر کلاه و اجباری شدن لباس متحدالشکل برای مردان با پوشیدن کلاه شاپو که قبل از کشف حجاب در ۱۹ دی همان سال به وقوع پیوست آزمون دیگری برای فروغی در جهت سیاست‌ورزی خاص او بود. به دنبال سخنرانی شیخ بهلول واعظ مشهوردرمسجد گوهرشاد در جوارحرم مطهر امام رضا (سلام خداوندبراوباد) شماری از مردم مشهد به هیجان آمدند و به خانه مراجع بزرگ مذهبی رفتند، اما مراجع با مذاکرات محمد ولی اسدی استاندار وقت خراسان و نایب التولیه آستان قدس که رابطه‌ای نزدیک با آنان داشت خود را در ماجرا داخل نکردند با حمله نظامیان همراه با توپ و مسلسل به جماعت معترض، صد‌ها نفر به قتل رسیدند و شیخ بهلول از صحنه گریخت. وقتی رضا شاه از مصلحت جویی اسدی در دور کردن مراجع از واقعه و مخالفت قبلی او با کلاه شاپو و لباس متحدالشکل آگاه شد، با عصبانیت خواستار محاکمه او در دادگاه نظامی گردید.

واکنش فروغی به این رخداد، رضا شاه را عصبانی کرد، زیرا فروغی کار نظامیان در سرکوب مردم را تأیید نکرد و بدون اینکه به شاه شادباش بگوید به شفاعت محمد ولی اسدی برخاست که پدر داماد او بود؛ در همین هنگام محمد حسین آیرم چهارمین رئیس نظمیه رضا شاه متن تلگرامی را به شاه نشان داد که فروغی در پاسخ فرزند خود مخابره کرده و در آن نوشته بود: «در کف شیر نر خون‌خواره‌ای    غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟» بدین سان بود که رضا شاه با فریاد «زن ریش‌دار» فروغی را از کار برکنار کرد و به خانه فرستاد، دو هفته بعد محمد ولی اسدی به حکم دادگاه نظامی اعدام شد و فرزندان او علی اکبر اسدی داماد فروغی و سلمان اسدی دستگیر و زندانی شدند. (محمودی، ۱۳۹۳، ۱۵۹)

فروغی به عنوان اندیشه ورز
محمدعلی فروغی قبل از آنکه سراغ حوزه اجرایی و سیاست برود به سراغ علم رفت. سابقه خانوادگی اعم از پدر و پدربزرگش این زمینه را برای او فراهم کرد. پدرش مؤسس مدرسه و روزنامه بود و خانواده‌ای اهل علم و معرفت داشت؛ از این جهت فروغی ضمن کسب دانش و معارف قدیم و جدید دست به کار تألیفاتی شد که برخی از آنها پس از گذشت نزدیک به یک قرن منحصر بفردند. در این بخش به تألیفات و رویکرد‌ها و اقدامات فروغی در حوزه دانش و اندیشه می‌پردازیم.

✔ دریغا [که] سنت تصحیح و تلخیص کتابهای کهن برای دانش آموزان برافتاد و کتابهای درسی از عمق و اصالت دور شدند

۱- تألیف کتاب «سیر حکمت در اروپا». فروغی در این کتاب یک دوره فلسفه غرب را نگاشته. از سقراط و افلاطون گرفته تا دکارت و دیگران. دکتر رضا داوری که از فیلسوفان مشهور ایران است در مورد این کتاب نگاشته: «فروغی ۸۰ سال پیش کتابی در تاریخ فلسفه نوشته است که هنوز تنها کتاب تاریخ فلسفه است که یک ایرانی آن را تألیف کرده است. در طی این ۸۰ سال کتاب‌های تاریخ فلسفه راسل، تاریخ فلسفه کاپلستون و بخش‌هایی از تاریخ فلسفه امیل برهیه و بعضی آثار دیگر در تاریخ فلسفه یونان، قرون وسطا و جدید و معاصر و... به فارسی ترجمه شده‌اند، اما فلسفه خوانده‌های ما سعی و کوشش در نوشتن تاریخ فلسفه - حتی تاریخ فلسفه اسلامی - نکرده‌اند. بعضی شواهد و تجربیات حاکی از آن است که اگر کوششی هم می‌شد، آثاری که پدید می‌آمد بخت آن را نمی‌یافت که با سیر حکمت در اروپا برابری کند.» (داوری، ۱۳۹۶، سیاست نامه، شماره ۷، صص ۵۱ و ۵۲)

دکتر مالک شجاعی جشوقانی که پژوهشگر فلسفه است آورده: «یکی از مهمترین متون آموزش فلسفه جدید در ایران کتاب سیر حکمت در اروپا اثر محمدعلی فروغی است. این کتاب حدود سال ۱۳۱۰ خورشیدی منتشر شده‌است و جزو اولین منابع فلسفه در ایران است. البته سیر حکمت در اروپا، یک مجموعه سه جلدی است که از جلد اول تا جلد سوم، فروغی در یک بازه زمانی ۱۰ ساله آن را نوشته است، یعنی از سال ۱۳۱۰ تا حدود ۱۳۱۷ و ۱۳۲۰، اما می‌توانیم بگوییم از سال ۱۳۱۰ یک متن آموزشی فلسفی داریم که برای ایرانیان نوشته شده است.» (شجاعی، ۱۴۰۲، سیاست‌نامه، شماره ۲۵، ص ۱۸۰)

ایشان معتقد است که بعد از فروغی هیچ کدام از اندیشه‌ورزان و فلسفه خوانده‌های ایران چنین کاری نکرده‌اند در حالی که بسیار ضروری بوده و هست: «چرا فیلسوفان ایرانی مثل بنده نسبت به مختصات زندگی خوب و کیفیت زندگی در ایران بی‌تفاوت هستند؟ اینکه ما برویم آخرین تحقیقات را در مورد هابرماس، فوکو، ریدا، ابن سینا و ملاصدرا و ... ببینیم، یک تفنن آکادمیک است و در جای خود خوب هم هست، اما همه این بزرگان فلسفه ناظر به دردها، رنج‌ها و مسائل [جامعه خودشان بوده‌اند اما]اکنون [به]فرهنگ خودشان می‌اندیشند. امروز فلسفه نسبت به انقلاب مشروطه چه موضعی دارد؟ نسبت به انقلاب اسلامی چه موضعی دارد؟ نسبت به ایران پسا انقلابی چه موضعی دارد؟ نسبت به افت و خیز‌هایی که ما در فرهنگ، جامعه و زیست بوم ایران داریم چه موضعی دارد؟ فکر می‌کنم اینکه تا زیرساخت‌های اساسی زندگی خوب را فراهم نکنیم و توقع داشته باشیم که برج عاج نشینانه به ماهیت امور مجرد بپردازیم به معنای گم کردن اولویتهاست. مولانا گفته که: 

حد اعیان و عرض دانسته گیر
حد خود را دان که نبود زین گزیر

✔ سیاستمداران از کجا باید بیایند؟ منبع و سرچشمه سیاستمداری کجاست؟ کارخانه تولید سیاستمدار در هر کشور کجاست؟

تجربه فروغی که البته جزو نخستین تجربه‌هاست شاید بر این دلالت داشته باشد که امروز یکی از کار‌های مهم فلسفه این است که حد خودمان را به ما بشناساند؛ نوعی خودشناسی و خود پژوهی و خود انتقادی یا به تعبیر مرحوم باستانی پاریزی نوعی خود مشت و مالی از موضع فکری و فلسفی؛ و اینجا به نظرم از آن جا‌هایی است که باید از خودمان آغاز کنیم، یعنی واقعاً شأن فلسفه این نیست؛ آنطوری که در آکادمی تدریس می‌شود، کارآمدی فلسفه خیلی بیش از این است. (همان، صفحه ۱۸۵)

۲-کتاب دیگر فروغی منتخب شاهنامه فردوسی است که در آن به تلخیص و شرح شاهنامه با همکاری حبیب یغمایی پرداخته است: «افزون بر تصحیح و خلاصه شاهنامه، استاد فروغی شاهنامه‌ای هم برای دانش آموزان دبیرستان‌ها تهیه کرده است که در کمال ناباوری تصحیحی دوباره است. در اینجا فروغی به کمک استاد یغمایی کار می‌کرد. دریغا [که]سنت تصحیح و تلخیص کتاب‌های کهن برای دانش آموزان برافتاد و کتاب‌های درسی از عمق و اصالت دور شدند.» (رنجبر درخشیلر، سیاست‌نامه، شماره ۲۵، ص ۱۹۵)

درخشیلر به عنوان شاهنامه‌پژوه و دانش آموخته علوم سیاسی بی‌اطلاعی مدیران و سیاستمداران سده اخیر از حوزه علم و سیاست را مورد نقد قرار داده و نگاشته است: «سیاستمداران از کجا باید بیایند؟ منبع و سرچشمه سیاستمداری کجاست؟ کارخانه تولید سیاستمدار در هر کشور کجاست؟ یا به عبارت دیگر چه کسانی حق دارند در سیاست دخالت کنند؟ کارمندان دولت که در ایران شغلشان همچون شیر مادر یا ارث پدر تلقی می‌شود و تقریباً تا ابد با آنها همراه است؟ اهل فکر و تحقیق در دانشگاه‌ها؟ یا مدیران کارخانه‌ها و تجارتخانه‌ها؟ یا روحانیون؟

با استفاده از نام‌گذاری گفتمانی، پاسخ درست شاید این باشد: «نمونه برتر سیاستمداری در ایران فارغ از گرایش به چپ و راست، فروغی‌ها یا تقی‌زاده‌ها هستند. یعنی نه کارمندان دولت نه به اصطلاح استادان دانشگاه‌ها نه دیگر گروه‌ها؛ بلکه کسانی که همچون فروغی یا تقی‌زاده فرهنگ و ادبیات و تاریخ ایران را عمیقاً می‌شناسند، در پی مال اندوزی نیستند و دور از هرگونه درشتگویی ایدئولوژیک هستند. این افراد حق دارند وارد گود سیاست بشوند؛ بنابراین سیاستمدار خوب و نماد برتر سیاستمدار ایرانی کسی است که، چون تقی‌زاده با کیفی پر از کتاب‌های تاریخی و ادبی به مجلس شورای ملی برود یا، چون فروغی همان قدر که زبان گفتگو با متفقین، چون و چند اداره حکومت و اداره جلسات مجلس شورای ملی را می‌داند، فلسفه سیاسی غرب و زبان سعدی و فردوسی و فن تصحیح متون کهن را هم بداند.» (همان، صفحه ۱۸۹)

۳- کار دیگر فروغی ترجمه کتاب «گفتار در روش» نوشته رنه دکارت فیلسوف فرانسوی است که در حدود سال ۱۳۱۰ خورشیدی آن را ترجمه و منتشر کرد. این کتاب ۴۰ سال قبل از مشروطه در دوره ناصرالدین شاه توسط ملا لاله‌زار همدانی و با همکاری امیل برنه منشی سفارت فرانسه با عنوان حکمت ناصری منتشر شده بود، اما از آنجا که این ترجمه روان نبود و غلط‌هایی داشت و از طرف دیگر جامعه ایرانِ پس از مشروطه نیازمند آشنایی با فلسفه غرب بود، فروغی اقدام به ترجمه این اثر کرد. «کتاب دکارت در دورانی که میل ترقی خواهی به اوج خود رسیده بود نه تنها به حاشیه نرفت بلکه بار دیگر توسط محمدعلی فروغی ترجمه شد و کنار سایر نحله‌های فلسفی غرب در ایران بازپرداخت شد. اهمیت این موضوع بدان بود که نخبگان ایرانی متوجه شده بودند که برای گذار به دوران جدید، ایران به ضرورت، نیازمند بنیان‌های جدید یا به عبارت دیگر نیازمند تحولی در هستی شناسی خود است.» (برهان، ۱۴۰۲، سیاست‌نامه، شماره ۲۵، ص ۱۹۹)

✔ سیاستمدار خوب و نماد برتر سیاستمدار ایرانی کسی است که چون تقی‌زاده با کیفی پر از کتابهای تاریخی و ادبی به مجلس شورای ملی برود یا چون فروغی همان قدر که زبان گفتگو با متفقین، چون و چند اداره حکومت و اداره جلسات مجلس شورای ملی را می‌داند، فلسفه سیاسی غرب و زبان سعدی و فردوسی و فن تصحیح متون کهن را هم بداند

این کتاب در بحبوحه‌ای ترجمه و منتشر شد که روشنفکران و نخبگان ایران در پی پاسخ به این سؤال بودند که چگونه غرب بر ما برتری یافت که البته بهتر است در یک نگاه کلی‌تر پرسید چرا و چگونه غرب بر جهان غیر غربی برتری یافت؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است ابعاد مختلف رنسانس (نوزایی) که در اروپا رخ داد و حداقل سه قرن طول کشید (از ۱۵ تا ۱۸ میلادی) مورد کندوکاو علمی و واقع بینانه قرار گیرد؛ چه اینکه رنسانس در ابعاد علمی، دینی، اقتصادی، هنری، ادبی، اجتماعی و سیاسی رخ داد و اروپای قرون میانه (وسطا) را وارد اروپای مدرن و صنعتی کرد. البته شوربختانه باید اذعان کرد که هنوز جامعه ما به طور همه گیر پی به از جاکندگی معرفتی غرب نبرده و با نگاهی سطحی به تمدن غرب راه‌ها و تجربه‌های ناکامی را گذرانده است و حداقل در ۱۵۰ سال گذشته بخشی از ایرانیان از مخالفان و نافیان غرب و بخشی دیگر شیدا و خودباخته آن شدند و در این میان چیزی که مغفول ماند شناخت زیر بنا‌های فلسفی و معرفتی این تمدن است.

۴- از آنجا که فروغی هنگام تحصیل و تدریس در دارالفنون با لزوم قانون برای اداره کشور آشنا شده بود اهمیت زیادی به تدوین قوانین مختلف برای اداره کشور می‌داد. او اولین کتاب «حقوق اساسی» را نوشت. فروغی برخلاف کسانی که حقوق اساسی را معادل قانون اساسی می‌دانستند حقوق اساسی را اساس دولت (constitution) می‌دانست. او به همین لحاظ کاهش دادن معنا و مفهوم واژه constitution به قانون اساسی را خطای بزرگی می‌دانست. «به تعبیر او اساس دولت عبارت است از قوانینی که ترتیب اختیارات دولت و تعیین حقوق ملت، به موجب آن قوانین می‌شود؛ هر دولتی که دارای قوانین مذکوره باشد، آن را دولت با اساس می‌گویند، و الا یعنی اگر ترتیب اختیارات دولت و تعیین حقوق ملت به موجب قوانین معینه نباشد، آن دولت اساس ندارد و در آنها صاحبان قدرت با مردم به دلخواه خودشان رفتار خواهند کرد.» (شیدایی، ۱۴۰۲، سیاست‌نامه، شماره ۲۵، صفحه ۲۲۵) 

فروغی که خود از نسل دوم مشروطه خواهان بود، پایه و اساس مشروطیت را قانون می‌دانست لذا آن قانون اساسی را دارای کارکرد می‌دانست که در جامعه پیاده شود و بر رابطه حکومت با مردم عملاً حاکم باشد و چنین دولتی را دولت با اساس می‌دانست که حقوق اساسی را پاس می‌دارد. به نوشته یکی از صاحب نظران حقوق عمومی «هردولتی که قانون اساسی دارد به این معنا دولت مشروطه نیست. برخی از قانون اساسی‌ها قوانین اساسی ظاهری و ساختگی هستند، زیرا فقط برای اهداف آرایشی وجود دارند و در واقعیت هیچ تأثیری ندارند. تعبیر فروغی می‌تواند حاوی چنین دریافتی از نسبت مشروطیت و قانون اساسی باشد. (همان، صفحه ۲۲۶) 

۵- فروغی دارای تألیفات دیگری اعم از کتاب و مقاله و سخنرانی بوده که در دو جلد با عنوان «مقالات فروغی» چاپ و منتشر شده است. این کتاب ابتدا توسط مورخ شهیر و پرکار کشورمان زنده یاد استاد ایرج افشار به تدریج در مطبوعات چاپ و سپس توسط آقای حبیب یغمایی که دستیار و همکار محمدعلی فروغی بوده در قالب دو جلد کتاب چاپ شده است. این مجموعه حاوی عناوین متعدد و متنوعی است که شامل تألیفات ادبی، اجتماعی، حقوقی و سیاسی فروغی می‌گردد. در اینجا صرفاً قسمتی از سخنرانی فروغی در سال ۱۳۱۵ خورشیدی را که در دانشکده حقوق دانشگاه تهران ایراد شده و با عنوان «حقوق در ایران» در جلد اول مجموعه مقالات چاپ شده می‌آوریم: 

در زمان ناصرالدین شاه روزنامه در ایران منحصر بود به یک یا دو روزنامه که خود دولت طبع و نشر می‌کرد و آن هم اساسش از مرحوم میرزا تقی‌خان امیر نظام بود. مندرجات آن روزنامه عبارت بود از ذکر مسافرت‌های شاه به ییلاق و شکار‌های او و مناصب و مشاغل و القاب و امتیازاتی که به اشخاص داده می‌شد. بعضی اخبار و وقایع ممالک خارجه را هم نقل می‌کرد و روی هم رفته چیزی که برای مردم نفعی داشته باشد در آن دیده نمی‌شد. گاهی از اوقات هم در خارجه یعنی در ترکیه و هندوستان روزنامه فارسی به طبع می‌رسید ولیکن از آنها کسی خبری نداشت و چندان چیزی هم نمی‌گفتند و اگر وقتی حرفی می‌زدندکه به عقیده دولت از مقتضای حال خارج بود از ورود آنها به ایران جلوگیری می‌شد. در سال اول سلطنت مظفرالدین شاه پدر من که دست از طبیعت خود نمی‌توانست بردارد اولین روزنامه غیر دولتی را در همین شهر تهران تأسیس کرد و مندرجات آن را مشتمل بر مطالبی قرار داد که کم‌کم چشم و گوش مردم را به منافع و مصالح خودشان باز کند. آن روزنامه «تربیت» نام داشت. من هم آن وقت به درجه‌ای رسیده بودم که در کار آن روزنامه - مخصوصاً در آنچه می‌بایست از زبان‌های خارجه ترجمه شود - به پدرم دستیاری کنم؛ بنابراین غالباً در باب روزنامه با من گفتگو می‌کرد. یک روز پرسید مقاله‌ای که امروز برای روزنامه نوشته‌ام خواندی؟ عرض کردم بلی. پرسید دانستی چه تمهید مقدمه‌ای می‌کنم؟ من در جواب تأمل کردم فرمود مقدمه می‌چینم برای اینکه به یک زبانی حالی کنم که کشور قانون لازم دارد. مقصودم این است که این حرف را صراحتاً نمی‌توانست بزند و برای گفتن آن لطایف الحیل می‌بایست به کار ببرد. همین قدر را هم که می‌توانست بگوید به پشت گرمی مرحوم امین الدوله بود که صدراعظم بود و او خود متجدد و قانونخواه بود. [..]پس از روزنامه تربیت روزنامه‌های دیگر نیز ظهور کرد. روزنامه‌های فارسی خارجه هم با ما هم آواز شدند و غوغایی بلند شد. اول نتیجه‌ای که حاصل شد مسئله تأسیس مدارس بود. البته می‌دانید که تا زمان مظفرالدین شاه مدرسه در این کشور منحصر بود به مدارس قدیمی طلاب و یک دانشکده دارالفنون که از تأسیسات میرزا تقی خان امیر بود و یک دانشکده موسوم به مدرسه نظام که نایب السلطنه کامران میرزا به تقلید دارالفنون تأسیس کرده بود. از این گذشته جز مکتب‌های سرگذر‌ها چیزی نداشتیم. [..]با مزه‌تر از همه، چیزی است که اگر بگویم از بس با اوضاع امروزی متفاوت است باور نخواهید کرد، اما یقین داشته باشید که کاملاً مطابق واقع است. اولاً من هیچ وقت خلاف واقع نمی‌گویم سهل است عادت به اغراق و مبالغه هم ندارم و آن این است که تدریس علم فقه در مدرسه علوم سیاسی مشکلات و محظورات داشت و اگر آن مؤسسه دولتی، و مرحوم مشیرالدوله وزیر امور خارجه و صاحب استخوان نبود، یقیناً ممکن نمی‌شد که درس فقه را جزو مواد تدریس این مدرسه قرار دهند و آن را عملی کنند. حالا شاید نمی‌توانید حدس بزنید که این اشکال از چه بابت بود از بابت اینکه به عقیده آقایان علما تدریس فقه می‌بایست به مدارس قدیم و طلاب اختصاص داشته باشد یعنی فقیه بالضروره باید آخوند باشد، در آموزشگاهی که شاگردانش کلاهی بلکه بعضی از آنها فوکولی و بعضی از معلمین آن فرنگی بودند و روی نیمکت و صندلی می‌نشستند چگونه جایز بود درس فقه داده شود! باری از دولتِ سر تغییر احوالی که در آن چند سال آخر رویداد داده بود همین قدر [که]درس فقه را جزو مواد تدریس آموزشگاه قرار دادند و غوغایی بلند نشد و چماق تکفیر پایین نیامد، اما کسی هم حاضر نمی‌شد که معلمی فقه را در این آموزشگاه قبول کند. بالاخره به تدابیر و لطایف الحیل و به عنوان اینکه درس فقه در مدرسه علوم سیاسی برای فقیه تربیت کردن نیست بلکه مقصود این است که محصلینی که بالمال به ممالک کفر مأموریت پیدا می‌کنند به مسائل شرعی -که دانستن آن برای هر مسلمانی فرض است -آشنا باشند و ثواب آموختن این مسائل کفاره گناه درس‌های دیگر باشد آخوندی را که آدم خوب مقدسی بود راضی کردند که معلمی فقه را قبول کند و این مشکل به این ترتیب حل شد و آموزشگاه به کار افتاد و چند سال بر این منوال گذشت.

زندگی و زمانه محمدعلی فروغی اندیشمندِ سیاستمدار

✔ چرا و چگونه غرب بر جهان غیر غربی برتری یافت؟

ریاست مدرسه با مشیرالملک بود و معاونت ریاست یا ناظمی با مرحوم محقق الدوله امین دربار و مشیرالملک یعنی مرحوم مشیرالدوله اخیر علاوه بر ریاست آموزشگاه درس حقوق بین الملل هم می‌داد. معلمین آن دوره اکثر مرحوم شده‌اند. مشیرالملک در همان اوایل امر مأمور وزیر مختاری به دربار روسیه شد و محقق الدوله مرحوم در اداره کردن آموزشگاه مستقل گردید. بنده هم بعد از فوت یکی از معلمین، چون سنّم مقتضی شده بود به معلمی تاریخ برقرار شدم. پس از چندی محقق الدوله هم به مأموریت رفت و ریاست آموزشگاه را به پدرم دادند و من هم معاونتش می‌کردم و بعد از وفات او ریاست به بنده تعلق گرفت. در اینجا لازم است که از مساعدت‌های جناب آقای پیرنیا یعنی مؤتمن الملک نیز یاد کنم که از طرف پدر خود آموزشگاه را سرپرستی می‌کردند و به علاوه تدریس علم ثروت [اقتصاد]را هم به عهده خود گرفتند. پس اول دفعه‌ای که در این کشور علم حقوق بین‌الملل تدریس شد توسط مرحوم مشیرالدوله اخیر بود و اول دفعه‌ای که علم ثروت [اقتصاد]به توسط یک معلم ایرانی تدریس شد آقای مؤتمن الملک بودند و اول کتابی هم که در علم ثروت [اقتصاد]به زبان فارسی نوشته شد آن است که من برای دانش آموزان همین آموزشگاه از فرانسه ترجمه کردم. (فروغی، ۱۳۸۷، چاپ سوم، صفحه ۳۳۷ تا ۳۴۱)

۶- یکی از تألیفات مهم فروغی در حوزه ادبیات علاوه بر تصحیح و تلخیص شاهنامه، تدوین و تصحیح کلیات سعدی بود که شامل بوستان، گلستان و سایر تألیفات سعدی است.

آخرین روز‌های رضاشاه و نقش فروغی
محسن فروغی فرزند محمدعلی فروغی، آخرین روز‌های حکومت رضا‌شاه را چنین روایت کرده است:

به دنبال بهانه‌گیری و اعتراض‌های پی‌در‌پی سفیر انگلیس، پدرم از او دعوت کرد برای مذاکره نهایی و احوالپرسی او که بیمار و بستری است در منزل ما حضور پیدا کند. بامداد ۲۱ شهریور وزیر مختار انگلیس به منزل ما آمد. آن روز با تشریفات بسیار مفصلی وارد شد. قریب ۲۰-۳۰ سرباز هندی او را اسکورت می‌کردند. قبلاً نیز مأموران سفارت انگلیس از نظر ایمنی وارد منزل شده و چند تن از آنان در پشت بام مستقر شده بودند. با این تظاهرات می‌خواستند قدرتمندی خود را به رخ ما بکشند. مذاکرات وزیر مختار با پدرم بسیار طولانی شد. چند بار قهوه و چای داخل اتاق بردند. بولارد سفیر انگلیس چندین بار با اسمیرنوف سفیر روس در ایران تلفنی صحبت کرد. اضافه کنم که بولارد زبان روسی را خوب تکلم می‌کرد و اسمیرنوف هم با زبان فرانسه آشنا بود.

سرانجام پنج روز مهلت داده شد تا چنانچه رضاشاه از سلطنت کناره‌گیری نکند، قوای متفقین وارد پایتخت خواهند شد و با دولت ایران همان کار را خواهند کرد که با سایر دولت‌های اشغال شده کرده‌اند.

تا آن روز هنوز از لندن دستور مستقیمی برای بولارد نرسیده بود که جانشین رضا‌شاه چه کسی باشد. سرانجام در لندن توافق شد فعلاً ولیعهد در چهارچوب قانون اساسی جانشین و وارث تاج و تخت ایران شود. وقتی بولارد منزل ما را ترک کرد پدرم سهیلی را خواست و با او به مذاکره پرداخت و من مأمور شدم بعد از ظهر ترتیب ملاقات ایشان با [رضا]شاه را بدهم. تلفنی با نصرالله انتظام صحبت کردم و ضرورت ملاقات را بیان کردم. چند دقیقه بعد خبر داد که شاه فرمودند اگر حال ایشان مناسب نیست من به شهر می‌آیم تا در کاخ مرمر ملاقات کنیم. ولی پدرم اظهار داشت که در سعدآباد شرف حضور خواهم یافت. ساعت ۳ بعد از ظهر پدرم راه سعدآباد را در پیش گرفت. من و مسعود نیز او را همراهی کردیم. کیف دارو‌های پدرم نزد من بود و می‌باید هر یک ساعت یک بار قدری دارو بخورند. وقتی که وارد کاخ شدیم رضاشاه بی‌صبرانه انتظار پدرم را می‌کشید. ما به دفتر رفتیم و پدرم در زیر درخت نارون کهنی با رضاشاه به صحبت پرداخت.

✔ حداقل در ۱۵۰ سال گذشته بخشی از ایرانیان از مخالفان و نافیان غرب و بخشی دیگر شیدا و خودباخته آن شدند و در این میان چیزی که مغفول ماند شناخت زیر بناهای فلسفی و معرفتی این تمدن است

پدرم می‌گفت ابتدا با لطایف‌الحیل موضوع استعفا را مطرح کردم و جملاتی از قبیل اینکه اعلیحضرت خسته هستند و باید استراحت کنند و یا مسافرتی برای سلامتی و رفع خستگی اعلیحضرت ضروری است بیان کردم. رضاشاه گفته بود آقای فروغی می‌دانی من نظامی هستم. تکلیف من را باید روشن کنند. بگو ببینم مذاکرات شما امروز روی چه محوری دور می‌زده است. همه را به من بگو تا تکلیف خود را بدانم. پدرم ناچار آنچه را که بین او و بولارد گذشته بود مو به مو به شاه گفته و اظهار خوشحالی کرده بود که ولیعهد به سلطنت خواهد رسید و این آرزوی اعلیحضرت جامه عمل خواهد پوشید.

شاه بعد از شنیدن بیانات پدرم، سر را به زیر انداخته و مدتی در اندیشه‌های دور و دراز فرو می‌رود. شاید روز سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی را به یاد می‌آورد یا به یاد اخراج قاجاریه می‌افتد. بعد سؤال می‌کند بعد از استعفا من باید کجا زندگی کنم و خرج والاحضرت‌ها را کی خواهد داد؟ پدرم اظهار می‌کند چاکر نظرم این بود ابتدا در اصفهان اقامت فرمایید. ولی حالا می‌بینم از گوشه و کنار زمزمه‌هایی بلند شده. امنیت خیلی از نقاط از بین رفته. ممکن است در داخل کشور شنیدن این اخبار اعلیحضرت را ناراحت کند. بهتر این است که یکی از کشور‌های آرام و خوش آب و هوا را برای سکونت انتخاب بفرمایید. انشاءالله بعد از خاتمه جنگ، ملت ایران استدعا خواهند کرد که به کشور باز گردید. شاه چند بار به مسخره و پوزخند می‌گوید ملت ایران! ملت ایران! بعد اظهار می‌کند: آقای فروغی من تاریخ و جغرافی بلد نیستم. تو استاد اینها هستی. بگو ببینم کجا برای زندگی من و خانواده‌ام مناسب است؟ 

پدرم نام چند کشور آمریکای جنوبی را می‌برد. وقتی شاه نام کشور شیلی را می‌شنود می‌گوید مثل اینکه در آنجا نماینده سیاسی هم داریم. پدرم شرح مفصلی از آب و هوای آنجا را به عرض می‌رساند. بالاخره شاه می‌گوید: بسیار خوب پس ولیعهد شاه می‌شود. آرزوی من هم همین بود. خودم هم چنین تصمیمی داشتم. در این موقع شاه نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید: سرنوشت من چنین بوده است. پدرم از شنیدن این جمله حالت تأثری پیدا می‌کند و توانایی خود را که ایستاده بود از دست می‌دهد. شاه متوجه شده زیر بازوی او را می‌گیرد تا زمین نخورد و او را روی صندلی می‌نشاند. مجدداً می‌گوید هر کسی سرنوشتی دارد. این هم سرنوشت من بود. 

مهندس فروغی فرزند محمدعلی فروغی دقیق‌ترین روایت استعفای رضا شاه را چنین می‌نویسد:

✔ از هیچکس بد نمی‌گفت، حتی به کسانی که او را آزار می‌رساندند و ناسزایش می‌گفتند

بامداد ۲۵ شهریور تلفن منزل ما به صدا درآمد. خواهرم گوشی را برداشت. تلفن کننده پرسید: منزل آقای فروغی؟ من رضا پهلوی هستم! فوراً با من صحبت کنند. خواهرم متوجه نشد که رضا پهلوی کیست! زیرا هرگز تصور نمی‌کرد پادشاه مقتدر ایران که همیشه اسم او با الفاظ پرطمطراق برده می‌شد در معرفی خود به نام ساده خود اکتفا کند؛ لذا با سردی گوشی را به زمین گذاشت و به پدرم گفت شخصی به نام رضا پهلوی می‌خواهد صحبت کند.

پدرم فوری متوجه شد و به محض برداشتن گوشی ادای احترام کامل کرد. رضا شاه گفت: من به سمت کاخ مرمر حرکت می‌کنم. شما هم در آنجا بیایید تا مذاکره کنیم. پدرم فوری لباس پوشیده از روی میز کار خود قطعه کاغذی برداشت و شروع به نوشتن کرد. چند خطی نوشت و یکی دو جا روی نوشته خود قلم کشید و لغت دیگری گذاشت. بعد نوشته را در جیب خود قرار داد و به سمت کاخ مرمر حرکت کرد. وقتی پدرم به کاخ مرمر می‌رسد رضا شاه در داخل باغ قدم می‌زده است. به محض دیدن نخست‌وزیر او را به اتاق کار خود در طبقه دوم می‌برد. می‌گوید استعفای من را بنویس الان عازم اصفهان هستم. پدرم کاغذی را که چند لحظه قبل در منزل تحریر کرده بود و در جیب خود داشت بیرون می‌آورد و شروع به خواندن آن می‌کند. رضاشاه با تعجب می‌گوید معلوم می‌شود قبلاً استعفای من را تنظیم نموده‌اند! وقتی متن استعفانامه خوانده می‌شود شاه می‌پرسد همین کافیست؟ چیزی اضافه نمی‌کنی؟ پدرم می‌گوید قربان اجازه فرمایید آن را روی کاغذ مخصوص پاک نویس کنم. رضا شاه می‌گوید: زود باش عجله کن! پدرم با دست لرزان استعفانامه را پاک‌نویس نموده جلو شاه قرار می‌دهد. شاه بدون خواندن آن را امضا و تسلیم نخست‌وزیر می‌کند. در همین موقع ولیعهد به جمع آنها می‌پیوندد و با رنگ و روی پریده و قیافه آشفته به دقت حرکات پدرش را مدنظر می‌گذراند. رضاشاه خطاب به پدرم می‌گوید: من دیروز مذاکرات لازم را با اعلیحضرت (یعنی محمدرضا شاه) انجام داده‌ام. حالا او را به شما و هر دوی شما را به خدا می‌سپارم. آنگاه فرزند خود را در آغوش می‌گیرد. لحظه‌ای چند هر دو در آغوش یکدیگر بودند. رضاشاه سعی کرده بود قطرات اشک را از دید پدرم پنهان کند. پشت به او دستمال خود را از جیب درآورده و اشک‌های خود راپاک می‌کرده است. (نیازمند،۱۳۸۶: صص۳۳۷ و ۳۶۶)

✔ در آموزشگاهی که شاگردانش کلاهی بلکه بعضی از آنها فوکولی و بعضی از معلمین آن فرنگی بودند و روی نیمکت و صندلی می‌نشستند چگونه جایز بود درس فقه داده شود!

نقد و نظر‌هایی در مورد فروغی
درباره فروغی و شخصیت او عقاید متفاوتی ابراز شده است که به نقل چند نمونه آن می‌پردازیم:

مرحوم حبیب یغمایی نویسنده و شاعر معروف و مدیر مجله یغما که بیش از هر کس دیگری با فروغی محشور بوده و در تحقیقات فروغی در ادبیات ایران با او همکاری می‌کرده است، عقاید سیاسی و خصوصیات اخلاقی فروغی را چنین توصیف می‌کند:

- فروغی به تمام معنی ایران را دوست داشت، وطن‌خواهی با حقیقت بود. در مصلحت مملکت هرچه تشخیص می‌داد به کار می‌بست. از غوغا و هیاهوی عوام و حتی خودش باک نداشت و از کسانی نبود که وجهه ملی خود را به مصلحت کشورش ترجیح دهد.

- به ثروت و تمول، چه پول چه زمین و امثال آنها مطلقاً بی‌اعتنا بود. فزونی نمی‌طلبید. به همان اندازه که خرج خانه‌اش را تکافو کند راضی و قانع بود.

- در بانک‌ها چه داخل و چه در خارج حساب نداشت؛ چون نه تنها موجودی نداشت بلکه مقروض هم بود. نقدینه‌اش برای مخارج روزانه در کشو میزش بود که هر قدر برمی‌داشت یادداشت می‌کرد و گاهی هم که از خانه بیرون می‌شد کشو میز را نمی‌بست.

- یک قلم مخارجش هزینه تحصیلی فرزندانش بود. وقتی به او عرض کردم وزارت فرهنگ به محصلین اعزامی هزینه تحصیلی می‌دهد چرا از این راه خرجتان را کم نمی‌کنید، نپذیرفت. از بابت حق تألیف تاریخ مختصر ایران، ناشری مقداری زمین به او داده بود که ارزان فروخت، اما روزی که نشان‌ها و بعضی از اشیاء نفیس خانوادگی را برای تأمین هزینه‌های ضروری خود فروخته بود متأثرش یافتم.

- فرزندانش را بسیار دوست داشت. هر وقت نامی از آنان برده می‌شد از شادی برمی‌افروخت: جواد در زبان و ادب فرانسه بی‌مانند است، محسن چنین و چنان نوشته، محمود در کلاس چندم است، مسعود در خدمت نظام وظیفه است... دخترهایش را که دو سه ساله بودند هر روز می‌دید و می‌بوسید و به آنها «قاقا» می‌داد.

✔ از تألیفات مهم فروغی در حوزه ادبیات علاوه بر تصحیح و تلخیص شاهنامه، تدوین و تصحیح کلیات سعدی بود که شامل بوستان، گلستان و سایر تألیفات سعدی است

- اوراق تألیفات خود را، چون سیر حکمت، حکمت سقراط، آیین سخنوری و جز اینها که من متصدی طبع همه بودم به خط خوش پاک‌نویس می‌کرد، بی قلم‌خوردگی و در نمونه‌های چاپخانه عبارت را تغییر نمی‌داد.

-از هیچکس بد نمی‌گفت، حتی به کسانی که او را آزار می‌رساندند و ناسزایش می‌گفتند. روزنامه ستاره ایران نوشت که فروغی و دکتر غنی به پاداش تنظیم رباعیات خیام ۱۸ هزار تومان گرفته‌اند در صورتی که قرارداد وزارت فرهنگ به مبلغ ۷۰۰ تومان بود! با عصبانیت و برافروختگی به فروغی عرض کردم باید این نسبت ناروا را تکذیب کنید، نپذیرفت. عرض کردم اجازه فرمایید من تکذیب کنم، فرمود موجب می‌شوی که هر دو ناسزا بشنویم. از وزارت فرهنگ رونوشت قرارداد را گرفتم که بی هیچ توضیح کلیشه کنم، باز هم موافقت نفرمود. این بردباری و خونسردی را هنوز هم وقتی به یاد می‌آورم ناراحت می‌شوم:

قفا خوریم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری است رنجیدن

- وقتی شاهنامه را تصحیح کردیم نسبت‌هایی ناروا و زننده به فروغی دادند که این اهتمام از آن دیگری است. چه دشنام‌ها که دادند و چه دشمنی‌ها کردند و فروغی جواب نمی‌داد.

✔ بی اندازه به خود معتقد و مغرور بود ودیگران راکمتر به حساب می‌آورد

- روزی با مرحوم ملک‌الشعرای بهار از بردباری فروغی در این زمینه سخن گفتم. بهار با اینکه با فروغی خوب نبود ساحت فروغی را از این اتهامات منزه شمرد و به تلخی به مدعیان حمله کرد. از بهار خواستم گفته‌های خود را بنویسد. پذیرفت و نوشت و خوب هم نوشت. نامه بهار را بی‌اجازه فروغی در روزنامه «ایران ما» درج کردم، زیرا ممکن بود اجازه نفرماید.

- در خطابه و نطق مانند نداشت. شمرده و ملایم و مستدل حرف می‌زد. اتفاق می‌افتاد که موضوع بحث او و دیگری یکی باشد، اما او چنان مطلب را ساده و روان و قابل فهم ادا می‌کرد که دیگران نمی‌توانستند. همه گویند و سخن گفتن سعدی دگر است ...

- یادداشتی به خط مرحوم مدرس دارم که پس از نطق فروغی در مجلس به او نوشته است: «دهانت را می‌بوسم» ...

✔ در ترجمه از زبان‌های خارجی به فارسی واقعاً استاد بود

- نویسنده‌ای به نام «ح. م. زاوش» که در کتابی تحت عنوان «دولت‌های ایران در عصر مشروطیت» اکثریت قریب به اتفاق رجال و دولتمردان ایرانی در دوران مشروطیت را به خیانت متهم کرده است، درباره فروغی چنین می‌نویسد: فروغی جزو فراماسونر‌های سرشناس ایران است. او نخستین نخست‌وزیر دوران پادشاهی رضاخان بود که مراسم تاجگذاری او را به جا آورد و به امور کشورداری وی نظم و نسقی داد و از قضا آخرین نخست وزیر رضا شاه است که متن استعفای وی را نوشت و در خروج از ایران او را بدرقه کرد. اشرف پهلوی در یادداشت‌های خود می‌نویسد انگلیسی‌ها فروغی را برای پست نخست‌وزیری پیشنهاد کردند و سپس رضا‌شاه تلفنی از او خواهش کرد مسئولیت نخست‌وزیری را بپذیرد. اگر این نوشته اشرف پهلوی درست باشد به راستی که استاد ازل چه مهره نشانداری را برای روز مبادا ذخیره کرده بود و چه به موقع او را سر کار آورد. از یک سو برای حفظ و تأمین منافع انگلستان هیچ یک از فراماسون‌ها مانند فروغی قادر نبود در آن برهه تاریخی نقش آفرین باشد، زیرا یکی از نخستین اقدامات کابینه او افزایش نرخ لیره و به تبع آن دلار به سود انگلیس و آمریکا بود و با کاهش ارزش ریال نرخ همه چیز در ایران بالا رفت و مردم ایران را به روز سیاه نشاند. از سوی دیگر در سیاست درون مرزی بزرگترین خدمت را به هیئت حاکمه ایران کرد: او بود که همزمان با سقوط رضا‌شاه نگذاشت شیرازه حاکمیت فراماسونر‌ها از هم بپاشد و برای حفظ امتیازات طبقاتی دودمان‌های تراز اول و کهن وابسته به انگلیس مجدانه کوشید... آری فروغی برای تبعیت از سیاست انگلستان ۱۳۶ وکیل انتخاب شده در دوره دیکتاتوری را قانونی شناخت و همین مجلس بود که نرخ لیره را در ۱۳۰ ریال تثبیت کرد. همین مجلس بود که برخلاف قانون اساسی اختیارات نامحدودی به میلیسپوی آمریکایی داد و استخدام یک گردان مستشار آمریکایی را تصویب کرد و بالاخره همین مجلس فرمایشی بود که با اجازه چاپ دایم التزاید اسکناس مردم را به انواع سختی‌ها و بدبختی‌ها گرفتار کرد و با تقویت افراد ناصالح و موافقت با زمامداری آنها به فساد اخلاق عمومی و توسعه بازار رشوه و کلاهبرداری و اختلاس کمک کرد ...

✔ فروغی به تمام معنی ایران را دوست داشت، وطن‌خواهی با حقیقت بود

- از دیپلمات‌های خارجی که درباره فروغی اظهار نظر کرده‌اند نوشته «فون بلوشر» سفیر آلمان در ایران در اواسط سلطنت رضاشاه از همه جامع‌تر است. بلوشر در خاطرات خود از مأموریتش در ایران، فروغی را چنین توصیف می‌کند:

فروغی از نظر ظاهر فرق زیادی با سایر ایرانیان طبقه تحصیل کرده نداشت. باریک اندام و متوسط القامه بود. در خطوط چهره‌اش هیچ حالت خاص و جالب نظری دیده نمی‌شد.  عینکی با دوره طلایی روی بینی خود داشت که چشم‌های زنده‌اش از پشت آن برق می‌زد و ریشی کوتاه گذاشته بود؛ اما در پس این ظاهر معمولی روحی توانا نهفته بود. فروغی نه تنها در ادب فارسی و تاریخ ایران مردی بصیر و صاحب نظری برجسته بود بلکه معلوماتی وسیع و اساسی نیز از حکمت و فلسفه اروپایی داشت. وی «گفتار در روش راهبردن عقل» اثر دکارت را به فارسی برگردانده و برای قسمتی از مفاهیم و اصطلاحات فلسفی کلمات فارسی وضع کرده بود و یکی از شرقی‌های معدودی محسوب می‌شد که در علوم عقلی مشرق و مغرب زمین به نحوی یکسان دست دارند... در ضمن صحبت با او موضوع شرفیابی خود را به حضورشاه [رضا شاه]پیش کشیدم و گفتم او چنان شخصیتی است که در نگاه اول در بیننده ایجاد احترام می‌کند و مخاطب را تحت تأثیر قدرت منحصر به فرد خود می‌گیرد. فروغی به همین نکته تکیه کرد و گفت کشوری مانند ایران به چنین مردی به عنوان رهبر احتیاج دارد. آخرین پادشاهان سلسله پیشین مردمی ضعیف بوده‌اند و به این دلیل اوضاع مملکت پر آشوب و بلبشو بوده است. اما از زمانی که شاه نیرومند فعلی زمام امور را به دست گرفته بار دیگر نظم و نسقی که از مدت‌ها پیش نظیر نداشته به کشور بازگشته است. مناسب دیدم که جمله‌ای از افلاطون را برای این وزیر خارجه حکیم نقل کنم. افلاطون گفته است که فقط آنگاه شر و بدی از جهان رخت بر خواهد بست که حکما و فلاسفه به سلطنت برسند. اما این درست نیست. فلاسفه در مقام وزارت و به خصوص وزارت خارجه بسیار موفق‌تر و برجسته‌ترند در حالی که پادشاهان باید از قماش مستحکم‌تری ساخته شده باشند. فروغی لبخندزنان گفته مرا تأیید کرد ... از این رو که می‌دیدم سر و کارم با چنین وزیر خارجه دانشمند و تربیت شده‌ایست سخت خرسند شدم، اما از اینکه چنین دانشمند نرم خوی ضعیف‌الجثه‌ای بتواند با جنگاور بی‌رحم و خشن و نتراشیده‌ای از آن دست که شاه ایران است کنار بیاید دچار تردید بودم...

زندگی و زمانه محمدعلی فروغی اندیشمندِ سیاستمدار

- نصرالله انتظام با ذکر محاسن و معایب فروغی قضاوت بی‌طرفانه‌ای درباره او کرده و از جمله می‌نویسد:

✔ یکی از شرقیهای معدودی محسوب می‌شد که در علوم عقلی مشرق و مغرب زمین به نحوی یکسان دست دارند

 صفات برجسته فروغی فضل و عقل و نکته سنجی و حسن تشخیص بود... شهرت فروغی در فضل در اثر دو چیز بود یکی اینکه کم و بیش از هر علم و فنی اطلاع داشت و دامنه مطالعات را از دست نمی‌داد و دیگر اینکه به عکس پاره‌ای از فضلای بزرگ که بیش از اندکی از آنچه می‌دانند نمی‌توانند نشان دهند و به کار برند، فروغی هرچه آموخته بود هضم می‌کرد و به بهترین وجهی پس می‌داد. در تحریر [نگارش]سبکی ساده و گیرا -که انشای سعدی را به خاطر می‌آورد- داشت. در ترجمه از زبان‌های خارجی به فارسی واقعاً استاد بود و در ترجمه او بوی فرنگی به مشام نمی‌رسید ... از فضل که بگذریم باذوق و خوش تشخیص بود. درعین این که بی اندازه به خود معتقد و مغرور بود ودیگران راکمتر به حساب می‌آورد باز از خودنمایی و علم فروشی گریزان بود. تا سؤالی از او نمی‌شد و مجلس را مناسب نمی‌دید گرد طرح مطالب علمی نمی‌گشت. عجیب این است که با آن تفرعن باز فروتن و خجول بود ... از این گذشته اهل استدلال بود. حرفی نسنجیده و بی‌منطق نمی‌زد و همین که طرف نکته معقولی می‌گفت بی‌درنگ می‌پذیرفت. بار‌ها دیدم عمل یا گفته‌ای که به ظاهر بر خلاف اظهار خودش بود، چون پسندیده و بجا یافت پذیرفت و کمترین عکس‌العملی که نتیجه خودخواهی باشد نشان نداد؛ چون بی‌غرض بود و نسبت به کسی حب و بغضی نداشت. کمتر در حکم و قضاوت اسیر احساسات می‌شد. خونسردی و متانت طبعش به حدی بود که گاه گاهی کار به بی‌علاقگی می‌کشید. در اثر همین خونسردی از جا به در نمی‌رفت و در مقابل ناملایمات عنان صبر را از دست نمی‌داد...

✔ به ثروت و تمول، چه پول چه زمین و امثال آنها مطلقاً بی‌اعتنا بود

عُمال دولت را کلاً جاهل می‌دانست و اگر استثنایی هم وجود داشت به خود زحمت تجسس نمی‌داد و در فکر شناختن و کشف آنان نبود؛ لذا در ارجاع مشاغل تفاوت زیادی بین دانا و نادان نمی‌گذاشت و اگر فرقی هم قائل می‌شد باز حاضر به مبارزه‌ای که دانا را بر نادان برتری دهد نبود. نقص دیگر فروغی یأس از اوضاع بود و این یأس ناچار به بی‌علاقگی منجر می‌گردید و در هیچ کاری شور و حرارت به خرج نمی‌داد. یا بایستی تحت فشار و تسلط شخصیت برجسته‌ای، چون پهلوی قرار گیرد تا مجبور به تلاش و فعالیت باشد یا قضایای فوق‌العاده‌ای، چون وقایع شهریور پیش آید و کشور را در خطر ببیند تا کمر همت ببندد. در موارد دیگر کار‌ها را بر حسب اجبار انجام می‌داد و با خود می‌گفت حال که فلان کار باید بشود ضدیت و مخالفت چه سودی دارد. پس سعی کنیم به نحوی انجام دهیم که زیانش کمتر و فوایدش بیشتر باشد. در بی‌علاقگی به دیگران کار را به جایی رسانده بود که ما به طور مزاح به هم می‌گفتیم که اگر در دوره وزارت او به امر مقامات عالیه سر یکی از ما‌ها را ببرند با کمال خونسردی و در ضمن انتقاد از وضع ممکن است بر سبیل حکایت بگوید می‌دانید انتظام بیچاره را هم پریروز اعدام کردند! این اظهار را مثل اینکه از مظالم چنگیز صحبت می‌کند می‌کرد نه از وقایعی که در دوره تصدی خود او رخ داده باشد.

زندگی و زمانه محمدعلی فروغی اندیشمندِ سیاستمدار

استعفایی با دست خط فروغی و امضای رضاشاه

✔ بامداد ۲۵ شهریور تلفن منزل ما به صدا درآمد. خواهرم گوشی را برداشت. تلفن کننده پرسید: منزل آقای فروغی؟ من رضا پهلوی هستم! فوراً با من صحبت کنند. خواهرم متوجه نشد که رضا پهلوی کیست! زیرا هرگز تصور نمی‌کرد پادشاه مقتدر ایران که همیشه اسم او با الفاظ پرطمطراق برده می‌شد در معرفی خود به نام ساده خود اکتفا کند. لذا با سردی گوشی را به زمین گذاشت و به پدرم گفت شخصی به نام رضا پهلوی می‌خواهد صحبت کند

در اینجا انصافاً باید گفت اگر در دوستی خودکشی نمی‌کرد برای این بود که دوستانی نداشت و الا در دشمنی هم‌گرد آزار دشمنانش نمی‌گردید. به علاوه، چون از تظاهر به هر امری حتی به دوستی بیزار بود وقتی هم که خصوصیتی به خرج می‌داد به رخ کسی نمی‌کشید...، اما وقتی این نقایص جزئی را با محسنات زیادی که داشت بسنجیم، باید او را مرد دانشمند مفیدی که در بسیاری موارد مایه‌ی سرفرازی ایران شد بدانیم و نام او را با عزت و احترام یاد کنیم... (طلوعی، ۱۳۹۸، ص ۴۳ تا ۴۹)

منابع:
۱-سیاست‌نامه، فصلنامه اندیشه سیاسی ایران، شماره ۲۵، نوروز ۱۴۰۲ وشماره ۷، شهریور ۱۳۹۶،

۲-طلوعی، محمود (۱۳۹۸) بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، جلد اول، تهران: نشر علم

۳-فروغی، محمدعلی (۱۳۸۷) مجموعه مقالات محمدعلی فروغی (ذکاء الملک)، جلد اول، تهران: انتشارات توس

۴- محمودی، سید علی (۱۳۹۳) نواندیشان ایرانی، تهران: نشر نی

۵- نیازمند، رضا (۱۳۸۶) رضاشاه ازسقوط تا مرگ، تهران: انتشارات حکایت قلم نوین

غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۱
ژاله
France
۲۳:۴۲ - ۱۴۰۳/۰۶/۲۷
0
0
نام مردان و زنان نیک وطن پرست پاینده بادا.فروغی از نوادر بود
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها