امروز یکشنبه ۱۴ اَمرداد، سالروز پیروزی انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ خورشیدی است. پس از مبارزات آزادی خواهان، مظفرالدین شاه قاجار در چنین روزی فرمان مشروطه را امضا کرد و در همان سال مجلس شورای ملی تشکیل و اولین قانون اساسی با ۵۱ اصل را تدوین و به امضای شاه رساند. یک سال بعد به این قانون، متممی با ۱۰۶ اصل اضافه گردید. مهمترین رهاوردهای مشروطه را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
الف) قدرت خداوندگاری شاه که خود را سایه خدا (ظل ا...) میدانست از آسمان به زمین آورد و عرفی و دنیوی شد؛ چون در اصل ۳۵ متمم قانون اساسی آمد: «سلطنت ودیعهای است که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض شده»
دو واژه کلیدی در این اصل است که در طول دوره شاهنشاهی ایران سابقه نداشت:
۱- ودیعه (امانت) بودن سلطنت.
۲- این امانت از طرف ملت به شاه سپرده میشود. مفهوم حقوقی این اصل آن است که حق حاکمیت و حکومت متعلق به مردم میباشد و مردم این حق را به عنوان امانت به شاه میسپارند. امانت دائمی و همیشگی نیست، قابل پس گرفتن است. یعنی اگر مردم از شاه ناراضی بودند و او را امانتدار خوبی ندانستند میتوانند آن را پس گیرند و به دیگری واگذار کنند.
ب) نکته دیگری که در قانون اساسی مشروطه آمد این است که سلطنت مقامی صرفاً تشریفاتی نیست و اینکه گفته شده یا میشود «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» با اصول ۲۷ و ۵۰ قانون اساسی مشروطه مغایر است. در بند سوم اصل ۲۷ آمده: «قوه اجرائیه که مخصوص پادشاه است یعنی قوانین و احکام به توسط وزرا و مأمورین دولت بنام نامی اعلیحضرت همایونی اجرا میشود به ترتیبی که قانون معین میکند.» و در اصل ۵۰ متمم آمده: «فرمانروایی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است.» به این معناست که شاه ریاست قوه مجریه را دارد و همچنین فرمانده کل قوا است، دو سمتی که دارای اختیارات زیادی است ضمن اینکه در قانون اساسی مشروطه هیچ بحثی از نخست وزیر و لزوم انتخاب و انتصاب وی نیامده به جز اصل ۳۳ که از عنوان صدر اعظم استفاده شده و قانون در مورد نحوه نصب و عزل او ساکت است هرچند در طول دوران مشروطیت تا پیروزی انقلاب اسلامی عرف سیاسی بر این بود که نخست وزیر توسط شاه به مجلس معرفی میشد و در صورت رأی اعتماد مجلس، نخست وزیر و وزرا مشغول کار میشدند.
ج) مشروطه به قدرت فردی مطلقه پایان داد. شاهان ایران از دوره مادها و آریاها و هخامنشیان تا مظفرالدین شاه صاحب قدرت بلامنازع بودند که سه قوه مجریه، قضاییه و مقننه و فرماندهی کل قوای نظامی را به عهده داشتند و در ادبیات سیاسی گفته میشد «چو فرمان یزدان چو فرمان شاه» این مطلق بودن مشروط شد به قانون و شاه در چهارچوب قانون باید پادشاهی کند.
اینها نتایج مشروطه اول بود، اما پس از آن اختلافاتی که بین محمدعلی شاه فرزند مظفرالدین شاه و مجلس پیش آمد منجر به توپ بستن مجلس و تعطیلی و سرکوب نمایندگان شد تا اینکه مشروطه خواهان با قوای نظامی از اصفهان، رشت و تبریز حرکت کردند و تهران را تصرف و محمد علی شاه را به روسیه تبعید کردند و مجلس دوم انتخاب و شروع به کار کرد. این فرایند در تاریخ معاصر به مشروطه دوم مشهور شد.
شوربختانه مسائلی که در فاصله سال ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۰ خورشیدی رخ داد مشروطه را ناکام گذاشت و مشروطه طلبان را بدنام و خانه نشین کرد. حوادثی همچون:
۱- اختلاف حل نشده میان مشروطه خواهان و مشروعه خواهان
۲- استفاده از خشونت خونین توسط مشروعه خواهان و مشروطه خواهان
۳- شروع جنگ جهانی اول و اشغال کشور
۴- ضعف حکومت مرکزی و سر برآوردن تجزیه طلبان از چهار گوشه کشور
۵- قحطی شدید ناشی از اشغال کشور توسط متفقین
۶- کودتای ۱۲۹۹ به رهبری سیاسی سید ضیاءالدین طباطبایی و فرماندهی نظامی رضاخان که در آن زمان درجه میرپنجی (سرتیپ ۱) داشت.
همه این عوامل دست به دست هم داد که مردم خواهان دیکتاتور قدرتمندی شوند تا اوضاع را جمع و جور کند؛ لذا رضاخان پس از ۵ سال رضا شاه شد. نسل دوم مشروطه خواهان به جای مشروطه خواهی، تجددخواه شدند و با مشورت دادن به رضا شاه کشور را به سوی نوسازی اقتصادی و اجتماعی بردند بدون توسعه سیاسی. تجددی که مدرنیزاسیون را به دنبال داشت از جمله تبدیل دولت ایلی سنتی قجری به دولت مدرن با سازمانهای نوین، تغییر نظام آموزشی سنتی به نظام نوین و افزایش باسوادی، تأسیس دانشگاه، اعزام دانشجو به خارج از کشور، احداث راهآهن سراسری و جادههای شوسه، تبدیل قشون به ارتش نوین با تجهیزات و تسلیحات نوین، تقویت زبان و ادبیات فارسی و غیره.
تحلیلگران ازنسلهایی همچون مشروطه خواهان، تجددخواهان، ملیگرایان؛ فنسالاران (تکنوکراتها) و غیرو بحث میکنند که در این نوشتار مجال پرداختن به آنها نیست. علاقهمندان را به دو ماهنامه «آگاهی نو» شماره ۹ ارجاع میدهم.
شاد و سالم و موفق باشید