شاعر، دبیر و نقاش ایرانی زاده ۱۳۶۴ خورشیدی.
تاکنون دو مجموعه غزل با نامهای «با خودم بودم»، «اینجا نمیشود» و «کافکا خواندهایم و میترسیم» از او منتشر شده.
اشعار او پیچیدگی خاصی ندارد و از این بابت به دل خواننده مینشیند.
*****
این پیرهن؛ چقدر... چقدر آرزو کند
تا مشتری بیاید و لطفی به او کند
تا کی بناست هرکسی از راه میرسد
خود را به زور در بغل من فرو کند
هرکس که میل داشت همآغوش من شود
هرکس... برای قیمت من گفتگو کند
دست مرا بگیرد و در یک اتاق تنگ
با چشم هیز آینهها روبرو کند
در عطرهای مختلفی غوطه میخورم.
اما کجاست آنکه مرا بی تو، بو کند
یک عمر در طریقت ما طول میکشد
تا اینکه پیرهن به تنی تازه خو کند
دستی نخواست حکمت خیاط پیر را
در جیبهای خالی من جستجو کند
من سالهاست خط غرورم شکسته استای کاش یک نفر مرا هم اتو کند...
*****
از پنجره به وضع جهان فکر میکنم
به فکرهای رهگذران فکر میکنم
احساس میکنم کمی وقت مانده است
دارم به ضایعات زمان فکر میکنم
به شهر من که بوی تعفن گرفته است
به اعتصاب رفتگران فکر میکنم
وقتی کبوتران حرم چاق میشوند
من بیخودی به قیمت نان فکر میکنم
این جا نمیشود، برو، این جا نمیشود
به سرنوشت آن چمدان فکر میکنم
این روزها که قلک تازه خریدهام
دارم به چیزهای گران فکر میکنم
عاشق شدن برای رعیّت مصبیت است
این روزها به دختر خان فکر میکنم
این راهها، بدون تو برگشت میخورند
به شعر حضرت اخوان فکر میکنم
این بار جاده سفرم فرق میکند
به ارتفاع ساختمان فکر میکنم!
****
دلم چقدر برای گناه تنگ شده
برای شیطنتی گاهگاه تنگ شده
بدون آنکه بخواهم درستکار شدم
دلم برای کمی اشتباه تنگ شده
بدون جنگ و جدل در خودم اسیر شدم
چقدر پیرهن راهراه تنگ شده
درآر پیرهنم را که حجم این گلدان
برای زندگی یک گیاه تنگ شده
سر بزرگ کلاه بزرگ میخواهد
سرم بزرگ شده یا کلاه تنگ شده؟
سیاست همهی مهرهها خیانت بود
چقدر عرصهی تصمیم شاه تنگ شده
بیا و زندگیام را سفید، بازی کن
دلم برای لباس سیاه تنگ شده