کافیست در فضای اینستاگرام و یا دیگر شبکههای اجتماعی چرخی بزنید از دانشآموزان برتر کنکور در مراسم فارغالتحصیلی که چندی پیش در تهران گرفته شد تا نزدیکانمان؛ همه حتی برای یکبار هم که شده بحث از مهاجرت را به میان آوردهاند.
الزاماً مهاجرت به معنی هجرت از یک کشور به کشور دیگر نیست و میتواند از یک روستا به یک شهر، از یک شهر به مرکز استان یا پایتخت یک کشور باشد.
«تب مهاجرت» یک مقوله جامعهشناختی است که در دورههای مختلف تاریخی کمتر یا زیادتر میشود.
نمیتوان مهاجرت را یک پیروزی دانست یا یک شکست...، اما برای هر فرد میتواند مسیری را باز کند.
با مهاجرت بیشک پایههای ساخته شده توسط افراد باید به فراموشی سپرده شود، اما در آن سوی توجیه مهاجرت، امکانات بیشتر، رفاه، آزادیهای فردی و اجتماعی و ارتقاء شغلی مهمترین دلایلی است که برای آن بیان میشود. قدیمیترین نظریه در این زمینه نظریه «رانش- کشش» است. عواملی که در مقصد مهاجر را مصمم به خروج و در مبدأ او را جذب میکنند.
همین مسئله سبب شد تا گزارشی در خصوص مهاجرت تهیه کنیم.
تب لاتاری
آبانماه فرا رسیده و تب برنده شدن در لاتاری آمریکا بالا گرفته...
شخصی که این روزها کارش ثبتنام لاتاری است و به نظر میرسد درآمد بدی هم ندارد میگوید: همیشه تعداد کسانی که برای ثبتنام به من مراجعه میکردند خیلی کم بود، اما الان به شدت افزایش یافته؛ به گونهای که تلفنم از صدا نمیافتد.
راست میگفت همین چند دقیقهای که با من گفتگو میکرد امانش را بریده بود! او در پاسخ به اینکه چه قشری بیشتر برای ثبتنام در لاتاری و مهاجرت اقدام میکنند گفت: غالباً جوانها هستند از دانشآموز دبیرستانی گرفته تا دانشجویان. البته خانوادهها هم کم نیستند؛ میگویند شانسمان را امتحان میکنیم، اما بیشتر کسانی که ثبتنام میکنند زیر ۳۰ سال سن دارند!
با خنده میگوید: البته خودم هم اولین کسی هستم که هر سال ثبت نام میکنم به امید اینکه اسمم بیرون بیاید.
بروم، دیگر بر نمیگردم
در یکی از شبهای تقریباً سرد پاییزی به یکی از پارکها مراجعه کردم و با خانوادهای چهار نفره روبرو شدم.
پدر خانواده حدوداً ۵۰ ساله، کارمند و دارای دو فرزند دختر ۱۵ و ۱۹ ساله است.
موضوع مصاحبه را که مطرح نمودم در ابتدا دخترش که خود را برای کنکور آماده میکند، لب به سخن میگشاید: بله دائم یکی از جدالهای ما در خانه رفتن از نیریز است. میگوییم اگر در شیراز بودیم امکانات تحصیل و رفاه بیشتر فراهم بود. اگر کنکور قبول شوم و به شهر دیگری بروم قطعاً برای ادامه زندگی نیریز را انتخاب نخواهم کرد!
خواهر ۱۵ ساله او نیز هم عقیده خواهرش است و مادر خانواده نیز میگوید: بارها به پدرش گفتهایم که به شیراز برویم، اما او زیر بار نمیرود.
زندگی در شیراز تماماً حسن نیست
با علی، پدر خانواده گفتگو کردیم. صحبتهای او هم منطقی است، میگوید: باید تا زمان بازنشستگی در نیریز بمانیم. درست است که خانه و امکانات داریم و میتوانیم آنها را فروخته و به شهری بزرگتر برویم، اما قطعاً همانگونه که امکانات در شیراز افزایش پیدا میکند هزینههای خانوار نیز بالا میرود.
قطعاً در شهری مثل شیراز دیگر خانه ویلایی نخواهیم داشت و باید در آپارتمان زندگی کنیم. زندگی در شیراز تماماً حسن نیست.
ما خود مهاجریم
در فاز ۲ شهرک شهیدان رجایی و باهنرخانمی را میبینم که در هنگام ظهر برای خرید به سوپری محل مراجعه کرده است. موضوع را با او در میان میگذارم، خندهای میکند و میگوید: ما خود مهاجریم. مدتی است که از روستا به شهر آمدهایم و مجبور شدیم پدر، مادر خواهر و برادرانمان را فراموش کنیم و به اینجا بیاییم. البته نه اینکه آنها را فراموش کنیم، اما زندگی در روستا تعریف خاص خودش را دارد آنجا در چند قدمیامان تمام خانواده را میتوانیم ببینیم، حال و احوالشان را جویا شویم، اما حالا اینجا احساس تنهایی میکنم.
برادرم ساکن نیریز است، اما آن ارتباطی که در روستا با هم داشتیم قطعاً اینجا نیست.
از طرفی کارهایمان هم بر دوش خودمان است در حالی که در روستا اگر کسی قرار بود مثلاً به شهر بیاید و خرید کند کارمان را به او میدادیم و راحت در خانه مینشستیم، اما اینجا اینگونه نیست هرچند امکاناتمان بیشتر است. دکتر به راحتی ما را میبیند و...
خندهای میکند و میگوید: البته از زمانی که نیریز آمدهایم کارهای پدر، مادر و مابقی خانواده را ما انجام میدهیم و اغلب تعطیلیها مهمانهایی از روستا به شهر میآیند که پذیرای آنها هستیم.
شاید به روستا مهاجرت کنم!
با علی اصغر، کارگری در محله نواب، موضوع را در میان میگذارم، میخندد و میگوید: چه دلِ خوشی دارید! من و مهاجرت! هنوز نتوانستهام شغل درستی دست و پا کنم. لنگ اجاره خانه هستم و هر روز امکان دارد صاحبخانه ما را از خانه بیرون بیندازد با این شرایط چگونه میتوانم به شهری بزرگتر مهاجرت کنم؟
میگوید به خاطر همین کرایه خانهها، برادر و خواهرم نتوانستند در نیریز بمانند و به روستای نصیرآباد رفتند و هر روز برای کار به شهر میآیند و برمیگردند.
به او میگویم این هم خود یک نوع مهاجرت است.
حرفم را قطع میکند و میگوید اگر اینگونه تعریفش هست شاید من هم مهاجرت کنم و به روستا بروم واقعاً هزینه کرایههای خانه در نیریز بالاست و در توان کارگری مثل من که یک روز کار دارد و ۱۰ روز نه، نیست.
ولی ما زنها پیروز خواهیم شد
با تعدادی از دانشآموزان دختر سال آخر دبیرستان که درحال خرید مایحتاج مدرسه هستند موضوع را در میان میگذارم.
میگویند: نیریز را دوست نداریم و اگر به کلاس ما بیایید بسیاری از دخترها دوست دارند برای آزادی اجتماعیشان هم که شده در شهری بزرگتر زندگی کنند.
یکی از آنها که به نظر بهتر پاسخگوست میگوید: از زمانی که امیر برادرم به سربازی رفته مادرم میگوید باید از نیریز برویم، اما پدرم به خاطر شغلش حاضر نیست اینجا را ترک کند.
او در حالی که میخندد میگوید:، ولی ما زنها در خانه پیروز خواهیم شد.
در ادامه سؤالی را در پیج شخصی مطرح کردم و درخواست نمودم تا خوانندگان نظرات خود را در خصوص مهاجرت برایم ارسال کنند. در آنجا اشتیاق به مهاجرت پررنگتر بود.
روز و شب به فکر مهاجرتیم
یکی از آنها که معلم است اینگونه خود را معرفی میکند: کارمند و تحصیلاتم کارشناسی ارشد است. ۴۵ سالهام. همسرم اصلاً راضی نیست. راستش را بخواهید قرار است مهاجرت از ایران را در برنامه قرار دهیم، اما او میگوید: مشکل زبان داریم و دیگر دیر شده، اما دختر ۱۸ سالهام زبان انگلیسی را تمام کرده و در حال حاضر هم مشغول خواندن زبان فرانسه است و به دنبال رشتهای دانشگاهی در خارج از کشور است.
حتی پسر کلاس هفتمی من نیز از همین الان میگوید که نمیخواهد در نیریز بماند.
البته همسرم هم درست میگوید؛ ما دو تا کارمند هستیم مگر چقدر پس انداز داریم؟ اگر تمام زندگیمان را بفروشیم شاید خانه کوچکی آنجا بخریم، ولی تازه باید به دنبال کار باشیم. اما با تمام این اوصاف روز و شب به فکر مهاجرت هستیم.
خانواده و پول مهمترین مانع
فرد دیگری که خود نیریزی است و در شیراز زندگی میکند ۳۴ ساله، کارشناس ارشد خود را تمام کرده و شغلش آزاد است.
او هم به فکر مهاجرت از کشور است، اما حضور خانواده در ایران و پول را مهمترین مانع میداند.
همسرش ۳۴ ساله و دانشجوی دکتراست و تازه درسش تمام شده؛ میگوید: شاید ۱۰ درصد به فکر مهاجرت از کشور باشم، اما به دلیل شرایط کاری همسر و همچنین درس و دانشگاه مجبورم در شیراز زندگی کنم.
میگوید: واقعیتش دیگر حوصله محیط جدید و سختیهایش را نداریم، اما اگر روزی مجبور شویم بیشتر به آن فکر میکنیم.
برای حضور در شیراز هم خیلی تنش و سختی را تحمل کردیم از طرفی مادر و پدرم را نمیتوانم تنها بگذارم، چون جز ما کس دیگری رادر نزدیکی خود ندارند.
از ما گذشته، اما فرزندانم را میفرستم
دیگری که خود از نیریز رفته و حالا ساکن شیراز است میگوید: خودم دیگر شرایط مهاجرت را ندارم، ولی حتماً برای آینده بچههایم برنامهریزی خواهم کرد و به فکر مهاجرت آنها برای زندگی بهتر خواهم بود.
زندگی در شیراز سخت است
حسین که فردی موفق در شهرستان نیریز بوده و به واسطه عملکرد خوبش در ادارهی نیریز به استان رفته است میگوید: یک مرحله آن را پشت سر گذاشتم. اوایل سختیهایی داشت مثل دوری از خانواده و پذیرش سخت توسط همکاران. اوایل فکر میکردند میخواهم جای آنها را بگیرم، اما الان با محیط آشنا شده و جا افتادهام، ولی در شیراز بدون مسکن و با هزینههای بالا زندگی کردن سخت است، اما اگر موقعیت شغلی بهتری دست و پا کنم قاعدتاً باز هم مهاجرت خواهم کرد.
برای آرامش پسرم مهاجرت میکنم
بانوی ۳۶ سالهای که دارای کارشناسی ارشد است میگوید قطعاً روزی از ایران خواهم رفت هم برای خودم و هم برای آرامش پسرم و اگر تا الان در نیریز ماندهام تنها دلیلش مسئله مالی و تحقیق و بررسی برای مهاجرت است.
متخصص نیریزی از رشت
یکی از پزشکان متخصص نیریزی که به دلایلی به یکی از شهرهای شمالی کشور مهاجرت کرده و از شرایط نسبتاً خوبی برخوردار است میگوید: الان در رشت زندگی میکند و مثل خیلی از پزشکهای همشهری خودم در نیریز، ترجیح دادم که آنجا نباشم البته یک سالی هم حضور داشتم، اما نیریز شهر کوچکی است و مردمش هم به دنبال حرف. برای همین اعتقاد دارم مهاجرت از نیریز کاملاً درست بوده و از ایران هم فکر کنم درست باشد.
از اینکه به کجا مهاجرت کنم، میترسم
خانم خودساختهای است که با وجود تمام محدودیتها در نیریز شغلی متفاوت دست و پا کرده است.
او هم در پاسخ به ما میگوید: واقعیتش همیشه به مهاجرت فکر میکنم، اما از تنها بودن و اینکه به کجا باید مهاجرت کنم میترسم برای همین فعلاً در نیریز ماندهام، اما شاید مجبور شوم دست به مهاجرت بزنم با وجود اینکه در نیریز جا افتادهام و از کارم راضیم و به زندگی امیدوار.
دوست دارم نوههام بروند و پیشرفت کنند
بانوی دیگری که شغلش معلمی بوده و حالا بازنشسته است در پاسخ به سؤال ما میگوید خیلیها به امید شرایط بهتر به فکر مهاجرت هستند. دلم میخواهد تا هر ۲ نوههایم برای تحصیل بروند جایی که استعدادشان هدر نرود.
همه چیز از صفر و شهروند درجه ۲ بودن
با دوستم که در یکی از کشورهای اروپایی ساکن است بارها در این رابطه گفتگو کردهام. او در ابتدا برای تحصیل به تهران رفت و پس از آن با گرفتن بورسیه تحصیلی از ایران مهاجرت کرد.
این فرد را میتوان جزو نخبههای نیریز خواند که دکترایش را تمام کرده و در آنجا مشغول کار شده و خانوادهاش را هم به آنجا برده است.
وی مهمترین فاکتور را شغل میداند و میگوید: مشاغل برای بسیاری از تحصیل کردهها مخصوصاً مهندسان در ایران محدود است.
با وجود اینکه رشتهام مهندسی بوده پیشرفت آنچنانی به غیر از عضو هیئت علمی دانشگاه که شده بودم نداشتم، اما در اروپا اینگونه نیست و مشاغل نو و تحقیقاتی بسیار زیاد است.
معتقد است شخصی که میتواند شغل و کار مناسبی را در ایران دست و پا کند نیازی به مهاجرت ندارد. بالاخره مهاجرت معایبی هم دارد که نباید آنها را نادیده گرفت. دوری از خانواده، شهروند درجه ۲ بودن و همه چیز را از صفر شروع کردن آسان نیست.
با وجود اینکه نزدیک ۴۰ سال عمر دارم باید در کشور جدید همه چیز را از نو شروع کنم. باید دوباره امتحان گواهی رانندگی بدهم! برای باز کردن یک حساب بانکی شما مثل کودکی هستید که هیچ آموزشی ندیدهاید و از این دست مسائل.
مشکلاتی از جمله تحریمهای ایران و ایرانی بودن نیز خود مشکلی مضاعف است.
خاطرهای تعریف میکند و میگوید: نام همسر من مشابه فردی بود که نماینده مجلس در ایران است. برای باز کردن حساب به بانک مراجعه کردم پس از استعلامهای فراوان اعلام کردند همسر شما به دلیل فعالیت سیاسی در ایران نمیتواند حساب بانکی در این کشور داشته باشد پس از بررسیهای فراوان و اثبات اینکه این فرد آن نماینده مجلس نیست، مشکل حل شد!
اما بالاخره در کشورهای این چنینی جای پیشرفت شغلی بسیار زیاد است.
او در پایان میگوید اگر قصد مهاجرت دارید حتماً زبان خود را به حد ایدهآل برسانید.