از در آمدم تو و هنوز سلام نکرده بودم که بیبی محکم زد توی گوشم...
- وا! چیه بیبی؟ چرا میزنی خب؟
- مردهشورُته بزنن، خاک عالم بشه تو سرُت. نکبت.
- وا! چی شده بیبی میگم خب؟ چیکار کردم مگه؟
- تازه میگه چیکار کردم، تازه میگه چیکار کردم.
- والا اگه من بدونم چکار کردم بیبی.
- تو دَیم بدون اجازه رفتی سرِ گوشی من؟ دختر شهور ندری تو؟ شاید یَی چی شَقصی تو ای دردِ بیدوا گرفته باشه.
- ای بابا، من چیکار دارم به گوشی شما آخه؟ من تا حالا کی این کار رو کردم آخه؟
- کور بیشی که دروغ میگی.
- چی شده حالا مگه بیبی؟ پیاماتون پاک شده؟
- نه!
- شمارههاتون پاک شده؟
- نه!
عکساتون، عکساتون پاک شده؟
- نهههههه...
- چی شده پس؟
- هو فیلمو بود.
- کدوم فیلم بیبی؟
- هو که عروسی سیروس بود، من با لواس قری توش میرقصیدم.
- خب...
- که مش موسام دس میزد...
- خب...
- خب و مرض...
- نیسُش...
- مگه میشه بیبی؟
- حالا خو شده.
یه لحظه گوشیتونو میدین بیبی؟
- نع.
- وا! چرا خب؟
- چی شَقصی توشه.
- چیکار کنم الان؟
با اکراه گوشی را داد دستم...- بیااااااا...
گوشی را از بیبی گرفتم و چشمم به کلیپ بیبی خورد...
- ایناها دیگه بیبی. مگه این نیس؟
- هاااااااا... بده جای دیهاش نرو...
- چشم...
گوشی را دادم به او.
- راسی گلابی...
- جانم بیبی؟
- گوشیته بده.
- میخواین چیکار بیبی؟
- تا جونُت درشه.
- وا بیبی...
- ماخام او فیلمو که تو گرفتودی رِ بری خودُم بفرسم.
- فقط بیبی جون.
- هاااااا؟
- ممکنه فقط همون فیلم رو ببینین؟
- نه، ممکن نیس!